نقد و بررسی فیلم Cult of Chucky
سخن به سینمای ترسناک و هیجان انگیز آمریکا که میرسد، شخصیت هایی ماندگار و جذاب مربوط به آثار ترسناک هالیوودی دهه هشتاد و هفتاد میلادی به میان میایند و خود را به عنوان نماد این ژانر معرفی میکنند. شخصیت هایی مانند دلقک در فیلم چیز (It)، صورت چرمی در کشتار با اره برقی در تگزاس (Texas Chainsaw Massacre)، جیسون در فرنچایز جمعه سیزدهم (Friday The 13th) و البته یک عروسک قاتل به نام چاکی از سری بازی کودکانه (Child’s Play) و بسیاری دیگر همگی نماد هایی از سینمای ثریلر و ترسناک آمریکا هستند.
«بازی کودکانه»، داستان یک قاتل زنجیرهای به نام چارلز لی ری (Brad Dourif) را نقل میکند که پس از قتل بیست و چند نفر، در یک فروشگاه اسباب بازی به ضرب گلوله پلیس زخمی میشود اما با یک ترفند جادویی وودوو (Voodoo)، روح خود را به یک عروسک آدم خوبه (Good Guy) که در فروشگاه میبیند منتقل میکند. مادر کودکی به نام اندی، برای تولد او یکی از همین عروسک ها میخرد که اتفاقا، همان عروسک تسخیر شده است؛ و این شروعی است برای قتل های زنجیرهای یک عروسک.
«بازی کودکانه» در سال 1988 به کارگردانی تام هالند (Tom Holland) و نویسندگی دان مانچینی و جان لافیا منتشر شد و توانست فروش جهانی قابل توجه سی میلیون دلاری را کسب کند. پس از آن شماره 2 و 3 این فرنچایز سینمایی در سال های 1990 و 1991 به کارگردانی جان لافیا (John Lafia) و جک بندر (Jack Bender) میلادی منتشر شدند؛ و هشت سال بعد در سال 1998 میلادی ساخت دنباله سری به نام «چاکی» با فیلم عروس چاکی (Bride of Chucky) به کارگردانی Ronny Yu شروع شد و کارگردانی دو فیلم بعدی سری (Seed of Chucky , Curse of Chuky) را نیز نویسنده اصلی سری یعنی دان مانچینی به عهده گرفت.
«فرقه چاکی»، جدیدترین و هفتمین اثر ترسناک سری «بازی کودکانه» است که نویسنده این سری، دان مانچینی (Don Mancini) خود به کارگردانی آن پرداخته و بازیگرانی چون الکس وینسنت (Alex Vincent)، فیونا دوریف (Fiona Dourif) در آن نقش آفرینی میکنند و برد دوریف (Brad Dourif) نیز در آن به صدا پیشگی میپردازد.
«فرقه چاکی»، ادامه داستان فیلم «نفرین چاکی» را بیان میکند. نیکا که به اتهام قتل پنج نفر از اطرافیانش و به دلیل اینکه عقیده شدیدی به تکذیب این اتهام و بیان اینکه یک عروسک تسخیر شده به نام چاکی این قتل ها را مرتکب شده، در بیمارستان روانی بستری است. همچنان که اندی، (الکس وینسنت) که از اولین فیلم سری «بازی کودکانه» در آن حضور داشته و اولین قربانی چاکی به شمار میآید، برای ساختن یک زندگی جدید تلاش میکند اما گذشته تلخ او و نفرینی که بر دوش اوست، مانع چنین اتفاقی میشوند.
نیکا به دلیل بهبود به یک بیمارستان روانی دیگر با امکانات و حریم خصوصی بیشتر منتقل میشود تا در آنجا نیز مراحل کامل بهبود روانی را طی کند. او بالاخره پذیرفته که «چاکی» توهمی بیش نبوده و قتل ها را خود او مرتکب شده است؛ و در این حال، چاکی که این بار با ترفندی جدید میتواند همزمان چندین عروسک را تسخیر کند، به میدان باز میگردد و تصمیم به قتل تمامی اطرافیان نیکا در بیمارستان روانی میگیرد. نیکا که دوستان جدیدی پیدا کرده، باید به کمک آنها از پس این قتل ها بر بیایند، البته اگر این افراد حرف های نیکا را باور کنند. در این زمان، اندی متوجه کار های چاکی میشود و میپذیرد که این تقدیر اوست که تا پایان عمر با چاکی در جدل باشد؛ و با نقشه قبلی پای خود را به بیمارستان باز میکند.
ضعف محتوایی در «فرقه چاکی» به شدت برجسته است. داستان علناً به دلیل آنکه بتوان آن را کش داد و دنباله اش را ساخت، نتیجهگیری ندارد؛ این بدان معناست که فیلم نود دقیقه داستانگویی و شخصیتپردازی خوب را به هیچ تبدیل میکند و یک اثر ناقص میسازد تا شاید با دنبالههایش کامل شود.
یک مسئله اساسی که سینمای ترسناک با آن روبروست، مشکل تکراری شدن تکنیکهای کارگردانی و تصویربرداری و بهره بردن از موسیقی برای القای ترس لحظه ای به مخاطب اثر میباشد. اگرچه «فرقه چاکی» با الهامگیری های بیموردش از سریال هانیبال (Hannibal)، خشونت قابل توجه و جذابی را به نمایش میگذارد، این فیلم نیز مانند بسیاری از دهها اثر ترسناک و ثریلر که سالانه سینمای هالیوود منتشر میکند، نمیتواند از پس تکراری شدن این سینما و ترفندهای القای هیجان و ترس آن برای مخاطب برآید و همچنین با عدم وجود داستان جذاب و فیلمنامه قابل تحمل، به یک شکست تبدیل میشود.
خشونت در «فرقه چاکی» موردتوجهترین عنصر سینمایی است که در بسیاری از سکانسها ریشه گرفته از سریال جنایی «هنیبال» است. علاوه بر آن، در طراحی لباس و صحنه، اتمسفر فیلم، شخصیتپردازی، لوکیشن فیلمبرداری و فیلمنامه و تصویربرداری، کپیبرداریهای کورکورانه از «هنیبال» به چشم میخورد. گرچه آقای مانچینی زحمت فیلمنامه نگاری دو اپیزود از این سریال که سه فصل آن منتشر شده را کشیده، چنین شباهتها و الهام گیریهای کورکورانه سینمایی بسیار بیمعنی به نظر میرسد. یک اثر ترسناک هیجانی و سطحی چه ارتباطی میتواند با یک اثر جنایی روانشناسانه و عمیقی چون «هنیبال» داشته باشد؟ حقیقت این است که تنها شباهت این دو اثر در میزان (از نظر کمی) خشونت است که «فرقه چاکی» از پس همین کپیبرداری هم بر نمیاید و ثابت میکند که «هنیبال» حتی از نظر خشونت (از نظر کیفی) نیز فرسنگها با آثار سطحی هالیوود فاصله دارد.
«فرقه چاکی» اثری در ژانر ترسناک و اسلشر است که در هیچ یک از عناصر ساختاری و محتوایی این سینما موفق عمل نمیکند؛ نمیتواند با صداگذاری و کلوزآپ و این تکنیکهای تکراری سینمای ترسناک، حس ترس را القا کند و به طرز نه چندان خوبی خشونت شدید و گاهی غیر منطقی را به تصویر میکشد. گرچه با الهام از سری تلویزیونی «هانیبال»، شخصیتپردازی خوب و جذابی را ارائه میدهد، در داستان گویی نیز به مانع میخورد و هیچ نتیجهای را به ارمغان نمیآورد.