نقد و بررسی بازی Cuphead
با پایان نسل چهارم، تعداد ران اند گانهای دو بعدی به طرز قابل توجهی کاهش یافت. در این بین کنترا و متال اسلاگ تنها بازماندگان این سبک بودند که به علت سیاستهای نادرست از روزهای اوج فاصله گرفتند. کونامی برای نابودی عناوین محبوب این صنعت عزم خود را جزم کرده و بازگشت کنترا غیرممکن به نظر میرسد، SNK نیز با اتخاذ تصمیمات نادرست از ساخت دنباله متال اسلاگ سرباز زده و با عرضه نسخههای متعدد از The King of Fighters در مسیری بیهدف گام برمیدارد. محبوبیت بازیهای مستقل اما بستری مناسب برای تیمهای کوچک فراهم کرده تا با استراتژی درست آثاری خلاقانه منتشر کنند و با ریسک کمتری عناوین خود را در اختیار عموم قرار دهند. Cuphead از بهترین آثار قابل دانلود چند سال اخیر است که برای ویندوز و ایکسباکس وان عرضه شده و خاطرات خوش ران اند گانهای قدیمی را زنده میکند. با گیم نیوز و بررسی بازی Cuphead همراه باشید.
پروسه ساخت Cuphead مدت زیادی به طول انجامید. این بازی توسط MDHR گسترش یافت، استودیویی که براساس فامیل دو موسس آن یعنی Chad Moldenhauer و Jared Moldenhauer نامگذاری شد. ایده ساخت Cuphead از سال 2000 در ذهن برادران Moldenhauer وجود داشت، اما کمبود امکانات، از شکلگیری این اثر جلوگیری کرد. با انتشار بازی Super Meat Boy توسط «ادموند مکمیلن» و مشاهده استقبال مخاطبان، این دو بازیساز کانادایی تصمیم به عملی کردن ایدههای خود گرفته و در سال 2010 ساخت Cuphead را کلید زدند تا سبک فراموششده ران اند گان را به جایگاه اصلی خود بازگردانند.
بازی Cuphead در یک سرزمین خیالی جریان دارد و داستان دو برادر با نامهای Cuphead و Mugman را بازگو میکند. کلهفنجانی و مرد لیوانی زندگی خوبی پشت سر میگذرانند، اما روزی از مسیر اصلی خانه دور شده و در یک کازینوی شیطانی قدم میگذارند. آنها در دام شیطان افتاده و با شکست در یک شرطبندی محکوم به نابودی میشوند. شیطان داستان اما یک راه بخشش پیش روی این دو برادر قرار میدهد و آن چیزی نیست جز جمعآوری روح بدهکارهای او که در سرزمین بازی سکونت دارند. داستان بازی Cuphead کاملا مناسب یک اثر ران اند گان بوده و پیشنیازهای یک شوتر بینظیر را محیا میکند. شما در نقش کلهفنجانی باید بدهکارهای شیطان را که درواقع باسهای بازی هستند شکست داده و با پیشرفت در بازی، مراحل را به پایان برسانید.
بازی از ساختار شاخهای در انتخاب مراحل بهرهمند است، بدین گونه که با ورود به نقشه میتوان به صورت دلخواه مراحل را انتخاب کرد و هیچ ترتیب و یا قانون خاصی در این بخش وجود ندارد. برخلاف ران اند گانهای قدیمی که معمولا شامل چندین مرحله بوده و دقایق زیادی از گیمپلی صرف پیشروی در آن میشد، Cuphead تاکید زیادی بر روی باسفایتها دارد. بازی از همان ابتدا مخاطب را وارد نقشهای بزرگ میکند که از شمار کثیری باسفایت تشکیل شده و تنها برخی از مراحل آن با تکیه بر المانهای پلتفرمینگ قابل پیشروی هستند.
دنیای Cuphead را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد؛ قسمت چهارم، پایان بازی را رقم زده و سه بخش ابتدایی، مراحل بازی را در بر میگیرند. هرکدام از این سه بخش، تنها شامل دو مرحله پلتفرمینگ بوده و درصد بسیار زیادی از گیمپلی مربوط به آنها به نبرد با باسها اختصاص داده میشود. مراحلی که برای بازیکن قابل انتخاب هستند به واسطه فرم شاخهای نقشه از ترتیب خاصی برای پیشروی استفاده نمیکنند و این مهم به اعتقاد برخی مخاطبان، میتواند درجه سختی بازی را با اختلال روبه رو کند. باسفایتها اما با دقت خاصی در نقشه قرار گرفتند و با انتخاب هرکدام از آنها و رسیدن به باسهای بعدی، وسواس سازندگان در زمینه چینش مراحل حس خواهد شد. ساختار باز نقشه به بهبود درجه سختی بازی کمک شایانی کرده و بازیکن را برای دیگر باسفایتها نیز آماده میکند. به عنوان مثال در ابتدای بازی تنها یک مرحله پلتفرمینگ و دو باسفایت قابل انتخاب بوده و مخاطب میتواند از میان دو باسفایت، مورد دلخواه را انتخاب نماید؛ این دو باس درجه سختی تقریبا یکسانی دارند و مخاطب با شکست یکی از آنها به سرعت با گیمپلی آشنا شده و در باسفایت دیگر پیروز میدان خواهد شد. این روند در تمامی قسمتهای گیمپلی پایداری خود را حفظ کرده و تا انتهای بازی رنگ نمیبازد.
باسهای بازی Cuphead را باید یکی از هوشمندانهترین نمونههای موجود در تاریخچه این ژانر به شمار آورد. عموم باسها پس از میزان مشخصی آسیبدیدن تغییر شکل داده و با ادامهدادن این رویه، مخاطب را با چالشی جدی روبه رو میکنند. سازندگان برای طراحی باسها سراغ دیوانهوارترین ایدهها رفته و با پیادهسازی آن در گیمپلی، عکسالعمل مخاطب را به چالش میکشند. درست مانند نسخههای Hard Corps و Shattered Soldier سری کنترا زمانی که فکر میکنید باس مقابل شکست خورده، او با یک تغییر شکل به موجودی سرسخت تبدیل میشود و عبارت You Died! را در مانیتور ظاهر میکند؛ حال مهم نیست این تغییر شکل، تبدیل یک اژدها به موجودی چند سر باشد و یا به فرآیند تشکیل یک ماشین توسط دو قورباغه ارتباط پیدا کند! گیمپلی به اندازهای پرسرعت است که بعضا در کمتر از یک دقیقه شکست خواهید خورد و این مدت زمان در مواجهه با برخی باسها کاهش مییابد. به هنگام پیشروی در مراحل هیچگونه چکپوینتی موجود نیست و روشی برای احیای سلامتی وجود ندارد؛ به عبارت دیگر هیچ راه برگشتی در بازی Cuphead موجود نبوده و پس از آسیبدیدن، بهترین شیوه، شروع مرحله از نقطه ابتدایی خواهد بود.
پیش از این ذکر شد که بازی Cuphead بر روی باسفایتها تاکید ویژهای داشته و در هر بخش از دنیای آن تنها دو مرحله وجود دارد که مطابق فرم ران اند گانهای کلاسیک شکل گرفته و از هجوم باسها مصون هستند. با انجام این مراحل میتوان به جمعآوری سکه پرداخت و از آنها برای پیشرفت در گیمپلی استفاده کرد. امکان دسترسی به سلاحها و همچنین قدرتهای جدید در بازی میسر بوده و از طریق فروشگاه داخل نقشه به اسلحه و قدرتهای جدیدی دست خواهید یافت. امکان حمل دو سلاح در بازی وجود داشته و پیش از ورود به مراحل میتوان اسلحههای مورد نظر را انتخاب نمود. سلاحها از تنوع خوبی برخوردار بوده و البته شباهتهای غیرقابل انکاری به آثار قدیمی این ژانر دارند؛ سلاح Spread به Spreadshot عنوان کنترا شباهت داشته و برای طراحی Chaser، از سلحهای با این نام در بازی Gunstar Heroes الگوبرداری شده است. اسلحهها بسته به موقعیت بازیکن کارایی متفاوتی داشته و تفاوتهای فاحشی نسبت به یکدیگر دارند؛ تفنگ Spread با قابلیت شلیک به جهات مختلف، در محیطهای شلوغ کاربرد بسیاری دارد، اما به هیچ عنوان اسلحهای دوربرد نبوده و تنها به اهداف نزدیک آسیب میرساند، همچنین اسلحه Chaser با وجود مزیت بزرگی به نام دنبال کردن اهداف، از قدرت بالایی برخوردار نیست و انتخاب مناسبی برای آسیبرساندن به باسها نخواهد بود. در مجموع باید گفت که هر کدام از اسلحهها نقاط ضعف و قوت خود را داشته که این موضوع شما را به استفاده از تمامی آنها مجاب میکند.
مکانیکهای جالبی در بازی Cuphead گنجانده شده که روند بازی را چالشبرانگیز کرده و بخش پلتفرمینگ آن را پررنگتر میکند. Dash از جمله مکانیزمهای این عنوان است که قابلیت شیرجه سریع را در اختیار بازیکن قرار داده و در حین پریدن نیز میتوان از آن استفاده نمود. در بیشتر نبردها گلولههای بیشماری در صفحه نقش بسته و محیط را احاطه میکنند؛ این ویژگی جدای از تشابهیافتن این عنوان به یک اثر Bullet Hell، مخاطب را به مانوردادن وادار کرده و او را در کهکشانی از گلولهها قرار میدهد. مکانیزم Dash در این قسم از گیمپلی کاربرد فراوانی داشته و همچنین برای سالم ماندن از هجوم دشمنان راهکاری موثر به حساب میآید.
دیگر مکانیک جذاب این عنوان، امکان تعامل با اشیای صورتیرنگ است. در بازی Cuphead قابلیت Double Jump وجود ندارد و با فشردن دوباره دکمه پرش شاهد نمودیافتن این ویژگی نخواهید بود. هرکدام از اشیای صورتیرنگ حکم سکوی پیشرفت شما را دارند و بدون تعامل با آنها نمیتوان بر چالشهای بازی غلبه نمود. رنگ صورتی به همان اندازه که آرامش را به ارمغان میآورد، راهگشایی مناسب برای پیشروی در مراحل خواهد بود. با فشردن دوباره دکمه پرش و نزدیک شدن به اشیای صورتیرنگ میتوان ضربات را دفع کرد و یا به نابودی برخی موانع پرداخت؛ این شی صورتی میتواند یک گلوله باشد و یا قسمتی کوچک از یک باس که پیادهکردن مکانیزم فوق، منجر به تغییر شکل او شود. درواقع سازندگان به جای آنکه بازیکن را در انفجار گلولهها رها کرده و فرار از این مخمصه را به او واگذار کنند، با این مکانیک جذاب، درجه سختی بازی را به میزان قابل توجهی کاهش داده و گیمپلی را تکنیکی کردهاند.
با تجربه بازی Cuphead قطعا از حجم زیاد گلولهها و دشمنان موجود در صفحه شگفتزده خواهید شد. گرافیک Cuphead با کارتونهای دهه سی میلادی مطابقت داشته و بازیکن را به دهههای پیشین منتقل میکند. با ورود به بازی احساس خواهید کرد که تمامی آبجکتها و جزئیات مراحل با دست طراحی شدهاند؛ امری که در کنار رنگبندی مسحورکننده بازی، ارزش هنری گرافیک این عنوان را به درجات بالاتری سوق داده و مخاطب را در مقابل اثری منحصر به فرد قرار میدهد. همچنین خط و خشهای متعددی بر روی صفحه نقش میبندد که شباهت موجود میان این بازی و کارتونها قدیمی را تقویت کرده و اتمسفر جالبی به آن میبخشد. Cuphead کاملا روان و به صورت 60 فریم بر ثانیه به نمایش درآمده و افکتهای جذاب گرافیکی و انیمیشنهای شخصیتها را به بهترین شیوه ممکن به تصویر میکشد. بازی شوتر بیوقفه را معنا میکند و با پراکندگی گلوله در سراسر صفحه، هیجان آن را به اثبات میرساند.
نفسگیربودن مبارزات اما از موسیقیهای این عنوان ناشی میشود. نبرد با باسها به خودی خود هیجانانگیز است و زمانی که آن را با موسیقی جز ترکیب میکنیم به عنوانی مهیجتر دست مییابیم. موزیکهای این عنوان همسو با جو بازی تهیه شده و در کنار افزایش استرس، بازیکن را در حال و هوای کارتونهای دهه سی قرار میدهد. تغییر شکل باسها باعث تحول در ریتم موسیقی شده و تنش بیشتری به مخاطب منتقل میکند. حال موانع مختلف و انبوهی از گلولهها را به این بخش بیفزایید تا یکی از سختترین ران اند گانهای ویدیو گیم شکل بگیرد و بازیکن را معتاد خود کند. در حالت کلی دو فاکتور گرافیک و موسیقی در تشابه Cuphead به یک کارتون، تاثیر زیادی گذاشتهاند و تجربه این عنوان مانند آن است که کنترل شخصیت یک کارتون قدیمی را در دست گرفته و خود نقش آن را ایفا کنید.
بازی Cuphead پس از گذشت سالهای متمادی عرضه شد و ثابت کرد که طولانیشدن پروسه ساخت یک بازی عاملی بر ضعیفبودن نسخه نهایی آن نیست. Cuphead یادآور دوران طلایی سبک ران اند گان است و باسمحوربودن آن حسی دژاوومانند به بازیکنان قدیمی القا خواهد کرد. اگر از طرفداران کنترا و Gunstar Heroes هستید و به ران اند گانهای دو بعدی علاقه دارید، تجربه Cuphead شدیدا توصیه میشود. بیش از این درنگ نکنید و با تجربه این عنوان به نابودی باسها بپردازید.