بیوگرافی دنیل دی لوئیس
سر دنیل مایکل بلیک دی لوئیس (Sir Daniel Michael Blake Day-Lewis) در بیست و نهم آوریل سال ۱۹۵۷ در لندن به دنیا آمد. پدر وی سسیل دی لوئیس یکی از بزرگترین شاعران بریتانیا بود که به عنوان یک مسیحی پروتستان، متولد ایرلند بوده ولی اصالتی انگلیسی داشت. مادرش نیز جیل بالکون بازیگری با اصالتی لتونیایی– لهستانی بود. پدر بزرگ مادری او مایکل بالکون از سرشناس ترین تهیه کنندگان سینمای بریتانیا به حساب میآمد که ریاست چندین استودیو را بر عهده داشت.
از راست به چپ: سسیل دی لوئیس، تاماسین، جیل بالکون و دنیل
دو سال بعد از تولد دنیل، خانوادهی وی به جنوب شرقی لندن، منطقهی گرینویچ نقل مکان کردند. او به همراه خواهرش تاماسین دی لوئیس در این منطقه بزرگ شده است. تاماسین بعدها مستندساز و در ادامه آشپز برنامههای تلوزیونی شد. دنیل به خاطر اینکه بخشی از اصالتش لهستانی بود مورد تمسخر و آزار هم بازیانش قرا میگرفت اما بعد از مدتی تصمیم گرفت لهجه و حرکاتش را دقیقا به شکل آنها دربیاورد. خودش میگوید در آن سالها بسیار بینظم بوده و به طور مرتب دست به دزدی از مغازهها و خرده خلافهای دیگر میزده است.
من از یک خانوادهی تحصیل کردهی طبقه متوسط میآمدم ولی همبازیهای من، پدرانشان یا در اسکله کار میکردند یا مغازهدار بودند یا ماهیگیر. من متعلق به آن مکان نبودم ولی تصمیم گرفتم برای ایجاد رابطه با آنها، ادایشان را دربیارم و مثل آنها باشم. وسط همین ادا درآوردنها بود که به بازیگری علاقهمند شدم.
والدین دنیل که از رفتارهای ناهنجارگونهی وی به ستوه آمده بودند او را به مدرسهی سونوکس واقع در کنت فرستادند. سونوکس دومین مدرسه قدیمی غیر مذهبی بریتانیاست. او در این مکان به استعدادها و علاقه مندیهایش یعنی نجاری، بازیگری و ماهیگیری پی برد. پس از دو سال به مدرسه بیدیلس واقع در پترسفیلد منتقل شد. جایی که خواهرش هم همانجا حضور داشت و وی موقعیت بهتری داشت تا با آرامش به علایقش بپردازد. در همین دوران دانش آموزی، زمانی که ۱۴ سال داشت نقش بسیار کوتاهی را به عنوان یک پسر خرابکار در فیلم یکشنبه خونین یکشنبه (Sunday Bloody Sunday) به کارگردانی جان شلزینجر بازی کرد. او در این باره میگوید:
با تصاحب این نقش، انگار تمام بهشت از آن من شد. به من گفتند دو پوند به تو میدهیم و تو هم با یک بطری شکسته روی تمام ماشینهای پارک شده در اطراف کلیسا خط بنداز!
دی لوئیس در فیلم Sunday Bloody Sunday
در ۱۵ سالگی چند هفتهای را به همراه خانوادهاش در خانهی سر کینگزلی آمیس (رمان نویس و شاعر برجسته) و الیزابت جین هاوارد (رمان نویس) زندگی کرد. سسیل به سرطان مبتلا شده بود و آنها به این خاطر به آنجا نقل مکان کردند که پدر برای بهبودی هر چه سریعتر در فضایی آرام استراحت کند هر چند سیسیل چند ماه بعد از دنیا رفت. پس از مرگ دردناک پدر، طبع یاغی گرانهی پسر هم کم کم فروکش کرد. در سال ۱۹۷۵ در حالی که احساس میکرد وقت آن رسیده که تصمیم مهمی را برای آیندهاش بگیرد مدرسه را ترک کرد. با وجود اینکه در صحنهی تئاتر ملی جوانان، بین تمام هم سن و سالانش سرآمد بود، تصمیم گرفت نجار شود. از همین رو ۵ سال پیایی کنار یک کابینت ساز و مبل ساز آموزش دید اما پس از اتمام این دوره در هیچ مرکز رسمیای استخدام نشد. پس به تئاتر برگشت و در مدرسه تئاتر اولدویکبریستول پذیرفته شد. او سه سال در این مدرسه فعالیت کرد و با بازیگرانی مثل پیت پاستویت همبازی شد. پاستویت سالها بعد در فیلم به نام پدر (In the Name of the Father) نقش پدر دی لوئیس را بازی کرد.
دنیل اوایل دههی هشتاد علاوه بر تئاتر در یکی از قسمتهای سریال شوزترینگ (Shoestring) تحت عنوان کشاورز همسری داشت (The Farmer Had a Wife) محصول شبکه BBC نیز ظاهر شد. دومین حضور سینمایی وی نقش کوتاهی بود در فیلم گاندی (Gandhi) به کارگردانی ریچارد اتنبرو که در سال ۱۹۸۲ اسکار بهترین فیلم را از آن خود کرد. در همان سال در نمایش بزرگی با نام کشوری دیگر (Another Country) نقش اول را به دست آورد. او در ادامه در فیلم بونتی (The Bounty) به کارگردانی راجر دونالدسون که بازسازی فیلم شورش در کشتی بونتی (Mutiny on the Bounty) به حساب میآمد، همبازی لارنس اولیه، مل گیبسون و آنتونی هاپکینز شد.
لارنس اولیویه میتوانست بازیگر بهتری باشد، اگر تا این حد نگاه از بالا به پایین به همه چیز نداشت. او اغلب، سطح فیلم را از سطح خودش پایینتر میدانست.
دنیل پس بعد از بازی در فیلم «بونتی» به عضویت شرکت تئاتر رویال شکسپیر در آمد و در تعدادی از نمایشنامههای شکسپیر از جمله رومئو و ژولیت (Romeo and Juliet) و رویای نیمه شب تابستان (A Midsummer Night’s Dream) در نقش اصلی ظاهر شد. او همچنین در دو مقطع، نقش کنت دراکولا را در نمایش دراکولا (Dracula) ایفا کرد.
دی لوئیس در نقش کنت دراکولا
دنیل در ادامه در فیلم مستقل رختشویخانه زیبای من (My Beautiful Laundrette) به کارگردانی استفن فریرز نقش یک پانک را بازی کرد که رابطهای را در لندن با یک مرد پاکستانی آغاز میکند ولی در واقع حضورش در فیلم اتاقی با یک چشم انداز (A Room with a View) به کارگردانی جیمز ایوری بود که او را به عموم مردم شناساند. A Room with a View علاوه بر اینکه نامزد دریافت ۸ جایزه اسکار شد، سکوی پرتاپی بود برای بازیگرانی همچون او، روپرت گریوز و هلنا بونهام کارتر.
دی لوئیس در کنار گوردون وارنک و ریتا وولف در فیلم My Beautiful Laundrette
دی لوئیس یکی از زیباترین بازیهایش را در فیلمی به کارگردانی فیلیپ کافمن به نمایش گذاشت. سبکی تحملناپذیر هستی (The Unbearable Lightness of Being) که در ایران بیشتر با نام «بار هستی» شناخته میشود، فیلمی است بر اساس کتاب میلان کوندا که اتفاقا خود او هم به عنوان مشاور هنری پروژه سر فیلمبرداری حضور داشت. دی لوئیس در طول هشت ماه فیلمبرداری کار، زبان چکی را به طور کامل آموخت.
من در بیشتر زمان فیلم، اصلا احساس خوبی نداشتم. به نوعی اشتباه کردم که این نقش را پذیرفتم. هرکس که کاری را آغاز میکند با خود میگوید که خدا کمکم خواهد کرد ولی این جمله دلیلی کافی برای انجام یک کار نیست.
دی لوئیس و ژولیت بینوش در فیلم The Unbearable Lightness of Being
دی لوئیس با نقش آفرینی فوق العادهاش به عنوان یک معلول در فیلم پای چپ من (My Left Foot) به کارگردانی جیم شریدان، متد جدیدی را در بازیگری به وجود آورد و حاصل آن، تصاحب تعداد زیادی از جوایز معتبر سینمایی از جمله اسکار و بفتا بود. او برای بهتر ایفا کردن نقش خود به طور مرتب به کلنیکی در دوبلین رفته و معلولین مختلف را ملاقات میکرد. بعضی از این معلولین حتی قادر نبودند صحبت کنند. با شروع فیلمبرداری، دنیل تصمیم گرفت به طور کامل به شخصیتش در فیلم نفوذ کرده و تمام جنبههای زندگی او را درک کند. از این رو هر روز حتی بعد از اتمام فیلمبرداری نیز حاضر نمیشد از نقش خود خارج شود، به طوری که این دست اندرکاران فیلم بودند که او را جابجا کرده و حتی غذای وی را میدادند. او در کل زمان فیلمبرداری از ویلچرش جدا نشد!
دی لوئیس و برندا فریکر در فیلم My Left Foot
دی لوئیس پس از «پای چپ من» دوباره به خاستگاهش، تئاتر بازگشت تا در یکی دیگر از نمایشهای شکسپیر یعنی هملت (Hamlet) نقش آفرینی کند اما در ادامه، اوضاع چندان بر وقف مراد وی پیش نرفت. او در هنگام نمایش، زمانی که با روح پدر هملت روبرو میشود از هوش رفته و به زمین میافتد. پس از به هوش آمدن نیز شروع به گریه کردن کرده و حاضر نمیشود به صحنه برگردد. در آن شب وقتی کارگردان حال و روز او را میبیند به ناچار جرمی نوردام را روی صحنه فرستاده تا نمایش را تمام کند. دنیل شبهای بعد هم روی صحنه نمیرود و یان چارلسون جایگزینش میشود. عوامل نمایش خستگی او را عامل این حادثه میدانند ولی خود او میگوید در صحنهی مواجهه با روح پدر هملت، روح پدر خودش را دیده است و حالش خراب شده! دنیل به خاطر دور شدن از کانون توجه رسانهها و شایعه سازیشان، مجبور میشود از انگلستان به ایرلند نقل مکان کند. او پس از این حادثه تا به امروز هیچگاه روی صحنه نرفته است.
دههی نود آغاز گزیده کاری دی لوئیس بود. او در سال ۱۹۹۲ برای فیلم آخرین بازمانده موهیکانها (The Last of the Mohicans) به کارگردانی مایکل مان شروع به تحقیقات گستردهای راجع به بومیان آمریکایی کرد و دورههای بسیار سنگینی را پشت سر گذاشت. او که از گذشته، مهارت فراوانی در کار با چوب داشت برای هر چه بهتر اجرا کردن نقش خود شروع به زندگی در جنگل کرد. برای خود قایق درست کرد. دست به ماهیگیری و شکار زد و یاد گرفت چگونه از پوست حیوانات لباس تهیه کند. او حتی تفنگش را هم با خود به فیلم آورد. گفته میشود در مراسم شب کریسمس هم با همین تفنگ بزرگش سر میز شام حاضر شده بود.
احتمالا من به کشف تاریخ آمریکا نسبت به کشور خودم شیفتگی بیشتری دارم. وقتی مایکل مان بیشنهاد بازی در «آخرین بازمانده موهیکانها» را به من داد کاملا متعجب شده و مدتها از خودم میپرسیدم که چرا او به جای بازیگری آمریکایی به سراغ من آمده است؟ بعد با خودم گفتم اگر او مایل است تا این شانس را به من بدهد، من که باشم که جواب رد به او بدهم؟
دی لوئیس در فیلم The Last of the Mohicans
دنیل با فیلم به نام پدر (In the Name of the Father) جیم شریدان، یکی دیگر از سختترین نقشهای حرفهایش را تجربه کرد. برای اجرای این نقش چندین کیلو از وزنش را کم کرد. تمام مدت لهجهی ایرلندی صحبت کرد. خود را در یک سلول حبس کرده و از زندانبانان خواست مثل زندانیان دیگر با او برخورد کنند و به وی ناسزا بگویند.
دی لوئیس و پیت پاستویت در فیلم In the Name of the Father
او یک سال بعد در اقتباس مارتین اسکورسیزی از رمان ادیت وارتون با نام عصر معصومیت (The Age of Innocence) ایفاگر نقش نیولند آرچر شد. برای این نقش نیز پیش از شروع فیلمبرداری، دو ماه لباسهای اشرافی قرن نوزدهم پوشید و با شنل و کلاه خود عصا به دست در نیویورک شروع به پرسه زدن کرد. دنیل سال ۱۹۹۶ در فیلم بوته آزمایش (The Crucible) بر اساس فیلمنامهای از آرتور میلر فقید، همبازی وینونا رایدرو پل اسکافیلد شد. او هنگام فیلمبرداری این کار، برای اولین بار همسر آیندهاش یعنی ربکا میلر (دختر آرتور میلر) را ملاقات کرد. یک سال بعد، با بازی درنقش یک بوکسور ایرلندی تازه از زندان آزاد شده درفیلم بوکسور (The Boxer)، سومین همکاریاش را با شریدان تجربه کرد. او برای ایفای بهتر نقش خود، مدتی را با بری مک گیگان، قهرمان اسبق بوکس جهان، به تمرین پرداخت.
دی لوئیس در کنار وینونا رایدر و مارتین اسکورسیزی در پشت صحنه فیلم The Age of Innocence
دی لوئیس پس از «بوکسور» موقتاً خود را بازنشسته کرده و به کاری که به آن عشق میورزید یعنی نجاری کردن روی آورد. پس از مدتی به فلورانس ایتالیا نقل مکان کرده و در آنجا بود که به کفاشی کردن علاقهمند شد. او در نهایت به صورت جدی وارد حرفهی کفاشی شد.
پس از ۵ سال دی لوئیس با فیلم دیگری از اسکورسیزی، تحت عنوان دار و دستههای نیویورکی (Gangs of New York) به دنیای سینما بازگشت. او که در تمام مدت فیلمبرداری با لهجهی غلیظ نیویورکی صحبت میکرد، برای بازی در نقش بیل قصاب مدتی را در یک قصابی شاگردی کرد. همچنین دو بازیگر سیرک را استخدام کرد تا کار نمایشی با چاقو را به او بیاموزند. در صحنهی مبارزهاش با دی کاپریو، دماغش میشکند اما همچنان کار را ادامه میدهد. در مقطعی از فیلمبرداری هم به ذات الریه دچار میشود. او در تمام این مدت، برای آمادگی رو حی خود فقط به آهنگهای امینم گوش میکرد.
من برای همهی همکارانم در عرصهی بازیگری تنها این آرزو را دارم که برای یک بار هم که شده، بتوانند لذت کار کردن با مارتین اسکورسیزی را بچشند.
دنیل دی لوئیس در نقش بیل قصاب
او جایی دیگر در ستایش آثار اسکورسیزی گفته است:
من در همان اولین هفتهی نمایش فیلم «راننده تاکسی»، پنج شش بار آن را دیدم و از زیبایی محض جاری در آن متحیر شدم. من تا آن موقع هنوز آمریکا را ندیده بودم ولی این فیلم به طور اجمالی نشان میداد که در این کشور چه چیزی در حال رخ دادن است؟
در سال ۲۰۰۵ همسرش به او پیشنهاد داد تا در فیلمش بازی کند. تصنیف جک و رز (The Ballad of Jack and Rose) فیلمی به کارگردانی ربکا میلر است که دنیل در نقش اصلی آن ظاهر شد. او در طول فیلمبرداری کار، به خاطر دست یافتن به عمق تنهایی و انزوای شخصیتش، به طور کامل دور از خانه و همسرش زندگی میکرد.
دی لوئیس در کنار ربکا میلر در پشت صحنه فیلم The Ballad of Jack and Rose
دی لوئیس دو سال بعد، برای بازی خیره کنندهاش در فیلم خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood) به کارگردانی پل توماس اندرسون، علاوه بر کسب دومین جایزه اسکار خود، تعداد زیادی از جوایز سینمایی دیگر را هم به خانه برد. او پس از گرفتن جایزه بهترین بازیگر انجمن بازیگران سینما، آن را به هیث لجر تقدیم کرد. دنیل در این باره توضیح میدهد که برای ایفای نقش خود، بسیار از بازی هیث لجر در فیلم کوهستان بروکبک (Brokeback Mountain) الهام گرفته است. دی لوئیس، همواره از هیث لجر به عنوان یکی از محبوبترین بازیگرانش نام میبرد.
افتخار میکنم این شانس را پیدا کردم تا در این لحظه درباره هیث لجر صحبت کنم. مردم باید بدانند و تا ابد به خاطر بسپارند که او چقدر انسان زیبایی بود. باید کارهای فوق العادهاش را ببینند و از او یاد بگیرند. من هرچیزی که بگویم فقط مصیبت مرگ وی را سنگینتر کردهام. واقعا دردناک است!
فیلم بعدی دنیل، نه (Nine) به کارگردانی راب مارشال، برداشتی موزیکال از اثر جاودانهی فدریکو فلینی تحت عنوان هشت و نیم (8½) بود. دی لوئیس در این فیلم نقشی را بازی میکند که در گذشتههای دور، مارسلو ماسترویانی آن را به بهترین شکل ممکن اجرا کرده بود.
دی لوئیس در فیلم Nine
لینکولن (Lincoln) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ فیلم دیگر او بود که اقتباسی از کتاب «تیمی از رقبا: نبوغ سیاسی لینکولن» به حساب میآمد. دنیل برای اجرای نقش رئیس جمهور سابق آمریکا، یک سال از اسپیلبرگ وقت خواست تا بتواند خودش را جای وی قرار بدهد. او در این مدت بیش از ۱۰۰ کتاب دربارهی این شخصیت خواند و از لحاظ چهره هم خود را به شکل و شمایل وی در آورد. بعد از نمایش فیلم، منتقدین بازی او را ستودند به طوری که همه از پیش میدانستند تمام جوایز بهترین بازیگر مرد سال در مراسم مختلف، به وی تعلق خواهد گرفت. در نهایت او در کنار تصاحب انبوهی از جوایز سینمایی، تنها بازیگر مردی لقب گرفت که برندهی ۳ جایزهی اسکار نقش اصلی شده است و بدین ترتیب، عنوان پرافتخارترین بازیگر مرد اسکار را از جک نیکلسون گرفت. دی لوئیس مدتی بعد اعلام کرد از آنجایی که بازی در نقش لینکولن، برای وی بسیار طاقت فرسا بوده قصد دارد فعلا به استراحت بپردازد.
دی لوئیس و سالی فیلد در فیلم Lincoln
دنیل دی لوئیس پس از یک دوری ۵ ساله، در دومین همکاری خود با پل توماس اندرسون، با بازی در نقش یک طراح مد و لباس در لندن دهه ۵۰ در فیلم رشته خیال (Phantom Thread) که خودش هم در نگارش فیلمنامهی آن نقش داشت، بازگشت شیرینی را به دنیای سینما تجربه کرد هرچند با انتشار خبر بازنشستگی وی پس از «رشته خیال» مدتی پیش از نمایش فیلم، کام طرفدارانش تلخ شده بود. فیلمی که خود دنیل نیز تا به امروز به تماشای نسخهی نهایی آن ننشسته است.
پیش از ساخت «رشته خیال» هنوز تصمیم به بازنشستگیام نگرفته بودم. آن موقع با پل توماس کلی خندیدیم ولی در ادامه به ناگاه خندهمان متوقف شد چرا که غم و اندوه فراوانی تمام وجودمان را در بر گرفته بود. ما نمیدانستیم که چه چیزی را خلق کردهایم و نتیجهی کار برای هر دوی ما غافلگیر کننده بود. کنار آمدن با آن سخت بود و هنوز هم هست.
اینکه قصد دیدن «رشته خیال» را ندارم با تصمیمم مبنی بر کنار کشیدن از بازیگری در ارتباط است اما دلیل اصلی غم و اندوه درونیام نیست. این تصمیم در خلال گفتگو راجع به داستان فیلم شکل گرفت و من نمیدانم چرا؟
با انتشار بیانیهی بازنشستگی، میخواستم برای خودم مرزی تعیین کنم. نمیخواستم دوباره به پروژهی دیگری کشیده شوم. همهی عمر به این فکر میکردم که چگونه بازنشسته شوم بهتر است و نمیدانم چرا این دفعه با دفعات گذشته تفاوت داشت. اما انگیزهی کناره گیری در درون من ریشه دوانیده و به اضطرار بدل شده است. این کاری بود که باید انجام میدادم.
دی لوئیس در کنار پل توماس اندرسون
دنیل برای بازی در نقش رینولدز وودکاک، با مشاورهی طراح مد و منسوجات موزهی «ویکتوریا و آلبرت» در لندن، عکسها و تصاویر آرشیو شدهی بسیاری را با محوریت نمایشهای مد دههی ۴۰ و ۵۰ میلادی تماشا کرد و زندگی طراحان مشهور را مورد مطالعه قرار داد. او همچنین برای مدتی تحت تعلیم مارک هاپل، مسئول طراحی لباس کمپانی باله نیویورک (NYCB) قرار گرفت.
در دههی هشتاد از دی لوئیس به همراه بازیگرانی جون گری اولدمن، کالین فرث، بروس پین، هلنا بونهام کارتر، روپرت اورت، میراندا ریچاردسون و تیم راث به عنوان استعدادهای طلایی انگلستان نام برده میشد که انتظار میرفت در آینده تبدیل به ستارگان بزرگی شوند و در ادامه نیز چنین شد و بسیاری از آنها، تعدادی از مهمترین عناوین سینمایی جهان را از آن خود کردند.
دی لوئیس در کنار هلنا بونام کارتر در فیلم A Room with a View
دنیل کمتر دوست دارد از زندگی شخصی خود سخن بگوید. او ۶ سال با ایزابل آجانی، اسطورهی سینمای فرانسه زندگی کرد و ایزابل چند ماه پس از پایان یافتن رابطهشان، پسری با نام گابریل را به دنیا آورد. دنیل یک سال بعد با ربکا میلر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج نیز دو پسر دیگر است. او هیچگونه آموزش مذهبی ندیده و نظر مشخصی هم راجع به ادیان مختلف ندارد. او خود را یک ندانمگرای جان سخت معرفی میکند. در سال ۱۹۹۳ رسما شهروند ایرلند شد و در حال حاضر دارای تابعیت انگلیسی– ایرلندی است. خودش میگوید:
انگلستان کشور من است. خیلی دلم برای لندن تنگ شده اما من نمیتوانستم آنجا زندگی کنم. در لندن مطبوعات حریم خصوصی زندگی مرا رعایت نمیکنند و من نمیتوانم با این مسئله کنار بیایم.
دی لوئیس در کنار ایزابل آجانی
در جولای ۲۰۱۰، دانشگاه بریستول برای قدردانی از زحماتی که دی لوئیس در جوانی برای مدرسه تئاتر اولدویکبریستول کشیده است به وی دکترای افتخاری اعطا کرد. همچنین در سال ۲۰۱۵ دانشگاه آکسفورد، او را به عنوان رئیس افتخاری آرشیو شعر آکسفورد منصوب کرد. در سال ۲۰۱۴ نیز در روز تولد ملکه الیزابت دوم به خاطر خدماتش به بریتانیا، به وی نشان شوالیه اهدا شد. دی لوئیس از طرفداران دو آتشهی تیم فوتبال میلوال به حساب میآید که به عنوان باشگاهی متعلق به جنوب شرقی لندن در حال حاضر در چمپیونزشیپ حضور دارد.
دنیل در اواخر دههی ۹۰ میلادی، در چندین مقطع پیشنهاد بازی در نقش آراگون در سه گانهی ارباب حلقهها (Lord of the Rings) به کارگردانی پیتر جکسون را رد کرد. او همچنین گزینهی نخست بازی در نقش مسیح در فیلم مصائب مسیح (The Passion of the Christ) به حساب می آمد اما مل گیبسون اعتقاد داشت که چهرهی وی برای این نقش زیاد از حد اروپایی است. دنیل در دهه ی ۹۰ سخت به دنبال ایفای نقش وینسنت وگا در فیلم پالپ فیکشن (Pulp Fiction) بود که در ادامه با مخالفت کوئنتین تارانتینو همراه شد. او در همان مقطع، پیشنهاد بازی در فیلم فیلادلفیا (Philadelphia) به کارگردانی جاناتان دمی را رد کرد که در نهایت، تام هنکس جایگزین وی شده و به واسطهی بازی در این فیلم، جایزهی اسکار بهترین بازیگر مرد را یک سال قبل از درخشش در فارست گامپ (Forrest Gump) از آن خود کرد. از سایر پیشنهاداتی که وی رد کرده میتوان به نقشهای جور-ال در مرد پولادین (Man of Steel)، کریس کلوین در سولاریس (Solaris)، سایمون تمپلار در قدیس (The Saint) و کنت لازلو دی آلماسی در بیمار انگلیسی (The English Patient) اشاره کرد. اغلب از دی لوئیس به عنوان دنیروی انگلیسی یاد میشود. او اخیرا در اظهار نظری از رابرت دنیرو به عنوان قهرمان خود یاد کرد. او همچنین دربارهی ژانر وسترن نیز به اظهار نظر پرداخته است:
من به وسترن به عنوان یک ژانر سینمایی ویژه علاقهای ندارم. با این وجود، تعداد خیلی محدودی فیلم وسترن هستند که دوست دارم. من از «نیمروز» فرد زینهمان خیلی چیزها یاد گرفتم. با تماشای این فیلم عاشق پاکی و صداقت شدم. گری کوپر را در فیلم خیلی دوست دارم. ایدهی آخرین مرد ایستاده در این اثر، شبیه به فیلمهای جان وین نیست. از جان وین خوشم نمیآید و خیلی سخت است که بتوانم فیلمهایش را تحمل کنم. و همین طور جیمز استوارت را هم به عنوان کابوی دوست ندارم. او را در نقشهای دیگر ترجیح میدهم مثلا در «آقای اسمیت به واشینگتون میرود» که یکی از محبوبترین فیلمهای زندگی من است. «پائیز قبیله شاین» جان فورد حس فوق العادهای را به من منتقل کرد. من همیشه وسترنهای کلینت ایستوود را تحسین میکنم. به نظرم وسترن اسپاگتی کشف خیلی بزرگی بود. «پنج قطعهی آسان» را هم خیلی دوست دارم. البته این یکی وسترن به حساب نمیآید ولی موضوع فیلم دربارهی چیزهایی است که در غرب میشود به دست آورد. بازی جک نیکلسون فوق العادست. فیلم دقیقا پرترهای از زندگی طبقهی کارگر را به نمایش میگذارد. میخواهد بگوید که زندگی را رها کرده و به جایی که هنوز پای تمدن به آنجا نرسیده است فرار کن. درخواست تجدید نظری است از غرب. غربی که هنوز رام نشده!
دی لوئیس در کنار همسرش ربکا میلر
دنیل شخصیتی به شدت درونگرا دارد و در انتخاب نقشهایش نیز بسیار گزیده کار است. او از بین جوایز متعددی که گرفته، اسکار دوم خود را به پدربزرگش مایکل بالکون و اسکار سومش را نیز به مادرش جیل بالکون تقدیم کرده است. در سال ۲۰۱۳ شبکه BBC مجموعهای از نقش آفرینیهای او را در برنامههای تلوزیونی مختلف بریتانیا بین سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶ با عنوان «ویژگی سه گانه دنیل دی لوئیس» در ۲ دی وی دی منتشر کرد.
اگه به هنرم اجازهی شکوفایی نداده بودم، امروز هیچ جایگاهی در اجتماع نداشتم. به نظرم پتانسیل خیلی زیادی در فریب دادن خودم دارم. بنابراین چندان سخت نیست که باور کنم شخص دیگری هستم.
دی لوئیس که به تعهد کاری و همچنین مطالعات زیاد بر روی نقشهایش شهرت دارد، جدا شدن از نقشهایش را پس از اتمام کامل فیلمبرداری، بسیار سخت و دردناک توصیف میکند:
این یک غم وحشتناک است! مغزت، روحت و جسمت نمیتوانند بپذیزند که لحظهی جدایی فرا رسیده است. بعد از پایان کار حس پوچی عمیقی به من دست میدهد. به خودم میگویم این همه از خودت مایه گذاشتی که چه شود؟ که اینجوری رهایش کنی؟ هر چقدر هم که نقشها اذیتم کنند، همچنان حاضر نیستم که از آن جدا شوم.
پس از اینکه دی لوئیس سومین جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد خود را دریافت کرده و از این نظر در تاریخ سینما یگانه شد، بسیاری با همین استدلال او را بهترین بازیگر تاریخ نامیدند. جو کوئینان در گاردین مینویسد که بیان این مطلب که دنیل دی لوئیس نسبت به لارنس اولیویه، ریچارد برتون یا مارلون براندو بازیگر بزرگتری است مانند این است که بگوییم مسی از پله بااستعدادتر است یا ناپلئون بناپارت در نبوغ نظامی از اسکندر جلوتر است. چرا که آنها در زمانههایی متفاوت و با شرایط ویژهی خود فعالیت میکردند و مقایسهی آنها اساسا درست نیست. خود دی لوئیس در پاسخ به شخصی که از او سوال کرد که آیا خود را بزرگترین بازیگر تاریخ میداند گفت که آیا به نظرت این احمقانه نیست؟ این عنوان دائما در حال تغییر است.
فهرست فعالیتهای هنری دنیل دی لوئیس:
زمینه | کارگردان | نام | سال |
فیلم سینمایی | جان شلزینجر | Sunday Bloody Sunday | ۱۹۷۱ |
تئاتر | آدریان نوبل | The Recruiting Officer | ۱۹۷۹ |
تئاتر | ریچارد کاترل | Troilus and Cressida | ۱۹۷۹ |
تئاتر | پیت پاستویت | Funny Peculiar | ۱۹۷۹ |
تئاتر | باب کراولی | Old King Cole | ۱۹۷۹ |
سریال تلویزیونی | پل سیاپسونی | Shoestring | ۱۹۸۰ |
تئاتر | دیوید رم | Class Enemy | ۱۹۸۰ |
تئاتر | ریچارد کاترل | Edward II | ۱۹۸۰ |
تئاتر | دیوید تاکر | Oh, What a Lovely War! | ۱۹۸۰ |
تئاتر | ریچارد کاترل | A Midsummer Night’s Dream | ۱۹۸۰ |
فیلم تلویزیونی | برایان مورگان | Thank You, P.G. Wodehouse | ۱۹۸۱ |
فیلم تلویزیونی | الستیر رید | Artemis 81 | ۱۹۸۱ |
تئاتر | جورج کاستیگان | Look Back in Anger | ۱۹۸۱ |
تئاتر | جورج کاستیگان | Dracula | ۱۹۸۱ |
سریال تلویزیونی | مویرا آرمسترامگ | BBC2 Playhouse | ۱۹۸۲ |
سریال تلویزیونی | رونالد ویلسون | Frost in May | ۱۹۸۲ |
فیلم سینمایی | ریچارد اتنبرو | Gandhi | ۱۹۸۲ |
تئاتر | استورارت برج | Another Country | ۱۹۸۲ |
سریال تلویزیونی | جیمز ارمرود | BBC Play of the Month | ۱۹۸۳ |
تئاتر | شیلا هنکاک و جان کرد | A Midsummer Night’s Dream | ۱۹۸۳ |
تئاتر | شیلا هنکاک و جان کرد | Romeo and Juliet | ۱۹۸۳ |
فیلم سینمایی | راجر دونالدسون | The Bounty | ۱۹۸۴ |
تئاتر | کریستوفر باند | Dracula | ۱۹۸۴ |
فیلم سینمایی | استیون فریرز | My Beautiful Laundrette | ۱۹۸۵ |
فیلم سینمایی | جیمز ایوری | A Room with a View | ۱۹۸۵ |
سریال تلویزیونی | آنتونی گارنر | My Brother Jonathan | ۱۹۸۵ |
فیلم سینمایی | کانی تمپلمن | Nanou | ۱۹۸۶ |
سریال تلویزیونی | ریچارد ایر | Screen Two | ۱۹۸۶ |
تئاتر | ریچارد ایر | Futurists | ۱۹۸۶ |
فیلم سینمایی | فیلیپ کافمن | The Unbearable Lightness of Being | ۱۹۸۸ |
فیلم سینمایی | پت اوکانر | Stars and Bars | ۱۹۸۸ |
فیلم سینمایی | کارلوس سورین | Eversmile, New Jersey | ۱۹۸۹ |
فیلم سینمایی | جیم شریدان | My Left Foot | ۱۹۸۹ |
تئاتر | ریچارد ایر | Hamlet | ۱۹۸۹ |
فیلم سینمایی | مایکل مان | The Last of the Mohicans | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | The Age of Innocence | ۱۹۹۳ |
فیلم سینمایی | جیم شریدان | In the Name of the Father | ۱۹۹۳ |
فیلم سینمایی | نیکلاس هایتنر | The Crucible | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | جیم شریدان | The Boxer | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Gangs of New York | ۲۰۰۲ |
فیلم سینمایی | ربکا میلر | The Ballad of Jack and Rose | ۲۰۰۵ |
فیلم سینمایی | پل توماس اندرسون | There Will Be Blood | ۲۰۰۷ |
فیلم سینمایی | راب مارشال | Nine | ۲۰۰۹ |
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | Lincoln | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | پل توماس اندرسون | Phantom Thread | ۲۰۱۷ |