بسیار مشتاقید که اکشنی را ببینید تا شما را سرگرم کند؟ سریال درام پسا آخرالزمانی شبکه AMC حتی چیزی بیشتر از سرگرم کننده بودن را ارائه می کند. با نقد و بررسی فصل ۲ سریال Into the Badlands (درون بدلندز) همراه با ما باشید.
سریال های زیادی در تاریخ دنیای سریال وجود ندارد که هنرهای رزمی را تا به این حد در جلو و مرکز صحنه قرار داده باشد ولی با این حال، سریال درون بدلندز از همان آغاز در برابر این شلوغی و اذحام ایستادگی کرده است. این سریال توسط آل گاف و مایلز میلار ساخته شده و به طور مستقیم از فیلم های کلاسیک سامورائی همچون Yojimbo (یوجیمبو) و Harakiri (خودکشی) الهام گرفته است. سریال یک جهان تاریک و دلگیر در قرن های آینده را به تصویر می کشد که در آن بازمانده ها در یک چشم انداز خونین و فئودالی در حال تلاش و تقلا می باشند. (فئودالیسم، یک نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در اروپای قرون وسطایی طی قرن ۹ تا ۱۵ میلادی می باشد. به عنوان مثال، فردی در یک زمین برای یک ارباب زراعت می کند و در زمان جنگ برای ارباب می جنگد و در ازای آن نیز حق زندگی کردن در آن زمین و حفاظت را دریافت می کند.)
بهترین راه برای زنده ماندن چیست؟ مسلما جواب آن، عالی بودن در هنرهای رزمی همانند قاتل اصلاح شده سانی (دنیل وو) و دیگر کاراکترهای منحصر به فردی که این سرزمین وحشی را اشغال کرده اند، می باشد. سازنده ها نبردها و مبارزات سریال را به گونه ای اجرا کرده اند که به جرات یکی از بهترین اکشن های دنیای سریال می باشد و در برخی روش و شگرد ها، بهترین ها هنگ کونگ را به تجدید نظر وا می دارد.
با این حال، گاهی اوقات سریال از چگالی و انبوه افسانه و اساطیری که اطراف داستان می باشد، تنها به عنوان یک پس زمینه برای خشونت های زیبا بر روی صفحه نمایش استفاده می کند.
برای این موضوع نیز عواقب و پسایندهایی وجود دارد؛ در فصل اول سریال درون بدلندز، اگر شما صحنه های مبارزه را نادیده بگیرد، گاها سریال در مفهوم و در مقایسه با اجرا، یک سریال سرگرم کننده تر بود. به معنای ساده تر، سریال به جز مبارزات، در اجرای داستان ضعیف بوده است. اما سریال مجبور بوده که ارزش کل این جهان را تنها در یک فصل ۶ قسمتی جا بدهد، پس بدیهی است که سریال از این نقطه ضربه بخورد. فصل دوم خالی از این معضل می باشد و در حالی که برخی از تصمیم گیری های داستان در آستانه ی انحراف و سردرگمی بودند، با این حال، یک افزایش قابل درک، چه در طرح ریزی واقعی سریال و چه در اکشن صفحه نمایش وجود داشت که شامل برخی از صحنه های مبارزه برجسته می باشد که به طرز خلاق، بیش از همیشه خونین و سرگرم کننده بوده است.
با توجه به اتفاقات فصل گذشته، هسته اصلی کاراکترها در مقیاس بسیار زیادی پراکنده شدند، اما در برخی موارد، این کار به سریال اجازه می دهد تا به دیگر کاراکترها نیز تمرکز کند و بیشتر به آنها بپردازد. به عنوان مثال، سانی در آغاز فصل ۱ خالی از هر گونه هدف و نیتی بود ولی حالا، هدف و مقصود او بازگشت به معشوق و فرزند خودش می باشد که به داستان او یک انرژی واقعی داده است. و ام.کی (آرامیس نایت) در حال حاضر، نه تنها به دنبال درک منبع قدرت های رازآلود خود می باشد بلکه از آنها بهره می برد تا محل سکونت مادر خود را بیابد.
قسمت های اولیه فصل دوم نه تنها به برخی از خوشایندترین صحنه های مد مکس مانند و مرموز تاکید می کند بلکه از لحاظ بصری و به لطف تغییر مکان تولیدی سریال از نیو اورلان به ایرلند، صحنه ها و مکان های سریال به طرز باور نکردنی ای ارتقا یافته اند و به سریال رنگ و لعاب بسیار غنی را اضافه کرده که سریال را در بهره بری از رنگ بیش از پیش برجسته کرده است.
یکی دیگر از تغییرات عمده سریال نیز اضافه شدن نیک فراست (Shaun of the Dead) به عنوان یک متحد و همراه جدید برای سانی می باشد که نسبت به قبل، سبک سری و شوخ طبعی بیشتری به سریال داده است. نشان خاص او از بذله گویی سریع و توانایی های فیزیکی، او را به فردی کاملا مناسب برای لحن و تن عجیب و غریب سریال تبدیل کرده که در آن، همچنین لحظات شوخ و طنزی در زیر جزییات پیدا می شود. از لباس های غیر معقول تا مجموعه و مکان های تخیلی، همانند مرکز معدنی که به پیدا کردن اشیا مصنوعی گمشده از گذشته اختصاص یافته است یا لانه ای که در خرابه های یک ایستگاه قطار متروکه ساخته شده اسـت، چیز های زیادی برای شناختن وجود دارد.
بدترین چیزی که در بازگشت سریال و در ابتدای فصل ۲ وجود دارد، این واقعیت است که سریال هیچ تلاشی برای سازماندهی دوباره وضعیت موجود داستان برای مخاطبان انجام نمی دهد و قسمت آغازین فصل ۲ فرض را بر این گذاشته است که شما همه چیز از فصل اول سریال، به خصوص وضعیت و حال و روز کاراکتر های داستان را به یاد دارید و مستقیم و بدون هیچ مقدمه ای به درون داستان شیرجه می زند.
از آنجا که بازیگران و کاراکتر های داستان خیلی پراکنده شده اند، یک بازنگری و تکرار اصول به نظر با ارزش می آید، هر چند شایان ذکر است که عناوین قسمت ها، مسیر پیش روی داستان ها را پژواک می کند؛ قسمت اول فصل ۲ سریال با عنوان بخش ۷ می باشد و قسمت ها بعدی نیز همین روند را ادامه می دهند.
سریال درون بدلندز سزاوار این است که در حد لیاقت و کیفیت خودش مورد بحث قرار گیرد ولی این خیلی سخت است که پس از دیدن ۱۳ قسمت از سریال ابر قهرمانی Iron Fist (مشت آهنین)، شروع به مقایسه بین این دو سریال نکرد. البته، این دو سریال تا حد بسیار زیادی دو سریال متفاوت می باشند، و نه تنها در زیبایی و هنر متفاوت می باشند بلکه با چالش ها و اهداف متفاوتی رو به رو هستند. پس ساخت یک سریال کاملا عجیب و غریب و اصیل همانند سریال درون بدلندز با ساخت یک سریال با روایت داستانی مستقل بر اساس دهه ها داستان و اثر که همچنین باید با یک دنیای سینمایی بزرگ متناسب باشد، کاری بسیار متفاوت است.
مسلما سریال مشت آهنین به اندازه سریال درون بدلندز از سبک وکسیا (یک سبک از داستان یا فیلم چینی که با هنر های رزمی، جادوگری و دلیری سر و کار دارد) اقتباس نگرفته و بیشتر رویکرد معقول و متعادل را در راس کار خود قرار داده است. اما حتی در مقایسه با سریال دردویل و دیگر سریال های مارولی، سریال مشت آهنین یک ناامیدی ملایم بود.
در همین حال، سریال درون بدلندز از هر لحاظ یک ماجراجویی غنی و متحیر کننده تر می باشد که همچنین با موضوعات مهم و بزرگی همچون معنای فردی خوب بودن در یک جهان وحشتناک و مهیب دست و پنجه نرم می کند. و سریال این کار را با سبک زیبا و خون آلود خود به اجرا در می آورد.
سریال درون بدلندز برای فصل سوم تمدید شده و قرار است که با ۱۶ قسمت در سال ۲۰۱۸ باز گردد.
bia2mag