نقد مستند ساخت بازی The Last of Us
از آنجایی که The Last of Us برای خیلی از افراد به عنوان اثر یگانه و ارزشمندی شناخته شد که لحظه به لحظهاش دوستداشتنی جلوه میکرد و همواره مخاطب خود را به سمت ثانیههای جذابش میکشید، خیلیها همانگونه که انتظارش را داشتیم، از ساختهی ناتیداگ با عناوین بزرگی یاد کردند که بدون شک The Last of Us لیاقتشان را داشت، اما سبب آن هم شد که مخاطبان بسیاری فکر کنند نتیجهای که این اثر به آن دستیافته واقعا دستنیافتنی است و ساخته شدن چیزی در حد و اندازهی آن، در آینده نیز امکانناپذیر خواهد بود. باوری که به سبب موفقیت فراتر از حد انتظار این بازی و ساختار مثالزدنی داستانگویی آن، خیلی هم نادرست جلوه نمیکرد و به سبب رویارویی فراموشناشدنی ما با این اثر، اتفاقا جلوهای منطقی داشت. اما دلیل شکلگیری باورهای غلطی از این دست، چیزی نیست جز آن که ما در زمان تجربهی چنین آثاری فراموش میکنیم که در حقیقت آنچه که در برابرش قرار گرفتهایم، حاصل ترکیب عناصر فوقالعادهی بسیار بسیار زیادی است. عناصری که قطعا خلق تک به تکشان در برترین حد و اندازهی ممکن، از پس بزرگان و اشخاص کاربلد و حرفهای هر حوزه برمیآید اما وقتی یک نفر تمامیشان را به شکلی صحیح ترکیب کند و کنار هم بگذارد، تبدیل به تجربهی خارقالعادهای میشوند که چون ما آن را یکپارچه میبینیم، عظمتش آنقدر زیاد به نظر میرسد که انگار حتی خلق دوبارهی آن، ناممکن است.
در حقیقت، همانگونه که در هنگام مواجهه با هر اثری از دنیای سینما، حقیقت آن است که ما در حال مشاهدهی ترکیب پیچیدهای از نورپردازی، فیلمبرداری، تدوین، نویسندگی، خلق موسیقی، صدابرداری، بازیگری و چندین و چند فعالیت ارزشمند دیگر هستیم که در کنار یکدیگر نتیجهی پیشرویمان را پدید آوردهاند، موقع تجربه کردن ساختهای چون The Last of Us در هنر هشتم نیز با چنین چیزی اما در حد و اندازهای بسیار پیچیدهتر مواجه میشویم. چرا؟ چون در ساخت بازی علاوه بر تمامی اینها، دنیایی از مسائل فنی که حتی بردن نام تعداد زیادی از آنها کار سختی به نظر میرسد نیز وجود دارد و نتیجهای که ما میبینیم، دربرگیرندهی ترکیبی پیچیدهتر با متریالهایی بیشتر است. متریالهایی که اگر توانایی کارگردانان اثر تا این حد زیاد نبود، نتیجهی قرارگیریشان در کنار یکدیگر انقدر یکتا به نظر نمیرسید و حتی آزاردهنده جلوه میکرد اما به این سبب که هم تمامی آنها در اوج کیفیت خلق شدهاند و هم ترکیبکنندهی آنها معرکه از آب درآمده، The Last of Us را تقدیممان کردند. راستش را بخواهید، مهمترین چیزی که مستند Grounded: Making the Last of Us «ساخت بازی The Last of Us» در تمامی ثانیههایش به آن پرداخته هم چیزی جز این نیست. این مستند، از آن میگوید که چگونه عناصری جذاب و قابل لمس، در کنار هم قرار میگیرند و تجربهای ورای انتظار را به وجود میآورند. تجربهای که حجم زیادی از آن، نه به خاطر تلاشهای کارگردان، بلکه به خاطر اعتماد او به افرادش شکل گرفته و این روزها از آن به عنوان چیزی یاد میشود که مثل و مانندی ندارد. چیزی که در فیلم متوجه میشویم حاصل تفکر یک نویسنده و انجام کارهایی مشخصشده به شکلی درست نیست، بلکه به آن سبب ارزش فعلیاش را پیدا کرده که حجم زیادی از افراد، مدام سعی در بهتر کردن آن داشتهاند و در عین تلاش برای انجام کار خودشان در بهترین حالت ممکن، افکارشان را نیز برای بهبود همهچیز با یکدیگر در میان میگذاشتند.
مستند ساخت بازی The Last of Us، همانگونه که از یک مستند عالی انتظار داریم، پیش از هر چیز صادقانه است. ساختهای که در برخی دقایق با سکانسهایی آمیخته به موسیقیهای زیبای خود بازی، نشان میدهد که میتوانست صرفا یک روایت احساسی و جذاب باشد اما ترجیح داده صادقانه به دل ماجرا بزند و نشانمان بدهد که این روزها صنعت بازیهای رایانهای، دقیقا از چه کمبودی رنج میبرد. چرا که این اثر تصویری، بیش از هر چیز هیجان و حس کاملا مثبت سازندگان The Last of Us اثر برای خلق آن را نشان مخاطب داده و تصاویرش را در زمانی ثبت کرده که بازی، هنوز در مرحلهی تولید بوده است. یعنی جایی که کسی از موفقیت اینچنینی اثر اطمینان ندارد و همه فقط به ساختن بازی تازهشان اهمیت میدهند. نتیجهی چنین تصمیمی هم چیزی نیست جز آن که بیننده میتواند تصاویری که مقابلش قرار گرفتهاند را باور کند و احساس مواجهه با ویدیوهایی مصنوعی که در جو به وجود آمده پس از موفقیت بازی ساخته شدهاند را ندارد. به دنبال آن، اگر حرفی از چگونگی خلق بازی و روشهای سازندگان برای آفرینش اثری موفق زده میشود، همه آن را میپذیریم. چون آنچه که بر پردهی تصویر رفته شادی پس از گل بازیکنان نیست، بلکه به تمرینات آنها پیش از بازی و تلاش مداومشان برای ارائهی چیزی به خصوص در آینده میپردازد.
فارغ از تمامی اینها، یکی از جذابیتهای موجود در Grounded چیزی نیست جز آن که فیلم در عین توجه به آن که باید لیاقت تماشا شدن توسط تمامی طرفداران بازی را داشته باشد و در هیچ لحظهای برای تماشاگر عادی خود خستهکننده نشود، به افراد حرفهای این صعنت که شاید میخواهند از The Last of Us به معنی واقعی کلمه چند نکتهی مهم برای بازیسازی یاد بگیرند هم توجه انکارناپذیری کرده و مدام با سکانسهایی گوناگون، به توضیح موارد پیچیدهی چگونگی خلق بازی در هر بخش نیز بها میدهد. البته این موضوع، با این که کاملا هم بدون نکتهی منفی نبوده و بعضا لحظات حوصلهسربری را تقدیم بینندگان کژوآل کرده، به دو دلیل به جای یک نقطهی ضعف تبدیل به یکی از نقاط قوت اثر شده است. اول آن که به مانند آنچه پیشتر گفتم، میبینیم فیلمساز صحبتهای اینگونهی سازندگان اثر را در فواصلی معنیدار و با ترتیبی قابل درک تقدیم مخاطبان میکند و با قرار دادن آنها مابین دقایقی همچون صحنههای جذاب ضبط موشنکپچر و لحظاتی که سازندگان از داستان اثر و هیجانشان برای ساخت آن میگویند، موفق به ارائهی این محتوای مفید در قالبی میشود که در کمتر لحظهای خستهکننده است. اما مورد دوم که باز هم در خدمت همین عدم خستهکنندگی اثر بوده، به ارزشی که سازندهی مستند برای تکتک بخشهای آفرینش The Last of Us قائل شده مربوط میشود. نتیجهی این ارزشگذاری صحیح هم آن است که ما، هم در هنگام تماشای فیلم مواجههای هر چند کوتاه با همهی قسمتهای اصلی ساخت اثر داریم، هم در کمتر لحظهای با چیزی مواجه میشویم که بتوانیم تکراری و بدون تازگی خطابش کنیم. اینها را به علاوهی لحظاتی که سازندگان از چالشهای عجیب و غریبی که در مراحل خلق اثر در برابرشان قرار گرفته صحبت میکنند و قطعا برای هر دو گروه بینندگان جذاب است کنید، تا بفهمید چرا میگویم این مستند، به گسترهی جامعهی مخاطبانش توجه لایق تحسینی دارد.
یکی دیگر از نقاط قوت فیلم، آن است که با روایتی قابل قبول و بدون اشارههای مستقیم و کمارزش، موفق به باورپذیر کردن حقیقتی که بر روی آن تاکید داشته میشود. حقیقتی که اصلیترین دلیل برای موفقیت The Last of Us بوده و تفاوت قطعی ناتیداگ با دنیایی از سازندگان بازیهای رایانهای را اثبات میکند. حقیقتی که بر طبق آنچه از مستند متوجه میشویم، به رابطهی تنگاتنگ سازندگان اثر با یکدیگر در تمامی ثانیههای خلق آن مربوط میشود. برای مثال، در طول فیلم، ما گوستاوو سانتائولایا، آهنگساز بزرگ اثر را میبینیم که میگوید حضورش در این پروژه مبتنی بر چند رفت و آمد کاری و دریافت اطلاعاتی کلی از کارگردان آن نبوده و بر اساس حرکتی پیش رفته که او را پا به پای دیگر سازندگان اثر، به انتهای کار رسانده است. حرکتی که مشخصا به او فرصت درک عمیق چیزی را داده که قرار بود برایش موسیقی بیافریند و به همین سبب، او موفق به ارائهی ترکهای خواستنی و زیبایی شده که انگار از خود خود دنیای پسا-آخرالزمانی بازی بیرون میآیند. این یعنی در ناتیداگ، ما با محیطی روبهرو هستیم که در آن افراد به مانند یک خانواده و به شکلی کاملا صمیمانه، برای خلق یک چیز واحد تلاش میکنند و به همین سبب است که در نتیجهی انتهایی نیز، یگانگی بازی تا این اندازه پر رنگ به نظر میرسد. پس از این منظر، فیلم قطعا در گسترش تفکر مخاطبان خویش نسبت به ساختهی ناتیداگ و ساختار خود این کمپانی موفق بوده و به هر شخصی که The Last of Us را دوست داشته و حالا خود را در حال تماشای این مستند قرار داده، نگاه وسیعتری را میبخشد.
با این حال، Grounded خالی از نکات منفی هم نیست و در برخی بخشها عملکرد ضعیفی دارد. به طور مثال، فیلم غالبا از مناظر فنی دارای هیچ دستاورد ویژهای نیست و با این که تصاویری از ساختهی پراحساسی همچون The Last of Us میتوانست در ترکیب با سکانسهایی از پشت صحنهی آن اتمسفر ویژهای برای روایت مستند بیافریند، سازنده بیشتر به همان روال ساده و پیش پا افتادهی صحبت کردن با چند نفر از کارکنان و به تصویر کشیدن بخشهایی از پشت صحنهی اثر بسنده کرده است. افزون بر اینها، روایت فیلم نیز به جز مواردی اندک مانند آنچه در پاراگراف قبلی به آن اشاره کردم، حامل دستاورد ویژهای نیست و با ماهیت آنچه از مستندی که پشت صحنهی The Last of Us را به تصویر میکشد، تضادی جدی دارد. تضادی که به شخصه تمامی ثانیههای فیلم را در حدی بسیار پایینتر از حد انتظارم قرار میدهد و هر چه قدر هم که بعضی از ویژگیهایش خوب باشند، تماشای آن برای بار دوم را برایم ناممکن میکند. چرا که بدون شک اگر وقتی چندبرابر برای فیلم گذاشته میشد، فیلمساز میتوانست در عین توجه به تمامی بخشها، روایت منسجمتر و سرگرمکنندهتری را تقدیم مخاطبش کند و از پشت صحنهی بازیای که به خاطر احساسات عمیقش آن را میشناسیم، چیزی بیشتر از این همه سکانسهای کماحساس را بیرون بکشد.
هر آنچه که باشد، بدون شک Grounded: Making the Last of Us مستند کاملی نیست اما به سبب داشتن خوبیهایی که کم هم نیستند، برای دو دسته از افراد قطعا حکم اثری را دارد که بدون هیچ شک و شبههای باید آن را تماشا کرد. اول آن دسته از افرادی که بازی اصلی را دوست داشتهاند و مثل من غرق در زیباییهایش شدهاند. چرا که فیلم شاید به عمق درک ما از داستان اثر نیافزاید و آنگونه که انتظارش را داریم در حد و اندازهی مستندِ پشت صحنهی چنین ساختهی بزرگی ظاهر نشود اما به سبب نشان دادن صحیح برخی حقیقتها، شناختمان نسبت به چگونگی آفرینش آن را افزایش میدهد و زحماتی که برای لحظه به لحظهاش کشیده شده است را به رخمان میکشد. اما دومین دسته از افرادی که باید «آفرینش: خلق آخرین ما» را تماشا کنند، بدون شک بازیسازها هستند. چون مستند به معنی واقعی کلمه حکم روایتی صادقانه از مراحل به وجود آمدن یکی از بزرگترین بازیهای تمامی ادوار را دارد و با پرداختن به بخشهای گوناگونی از این به وجود آمدن، جلوههایی آغازین اما بهدردبخور از این صنعت را به تصویر میکشد. جلوههایی که نشان میدهند چگونه این همه شگفتی کنار هم قرار گرفت. جلوههایی که نشان میدهند چگونه چیزی به عظمت The Last of Us، به وجود آمد.