بهترین نقش های مکملی که برای جایزه اسکار نادیده گرفته شدند
یک فیلم خوب شدیدا به تیم بازیگرانش بستگی دارد و عملکرد بازیگر نقش اول نیز شدیدا به بازیگر نقش مکمل مرد یا زن روبرویش بستگی دارد. در حالی که بار احساسی فیلم بیشتر بر دوش بازیگر نقش اصلی قرار دارد، هنرپیشهای که در کنار او، نقش بهترین دوست و همدم را بر عهده دارد یا در مقابل او، شخصیت شرور داستان را ایفا میکند، به مراتب وظیفه بسیار مشکلتری نسبت به قهرمان اصلی داستان بر عهده دارد. آنها در حالی باید مخاطبان را شیفته خود کنند که زمان زیادی در طول فیلم به آنها اختصاص نمییابد و علاوه بر این داستان نیز از نقطهنظر آنها روایت نمیشود.
در آستانه اسکار 2018 در این مطلب سراغ یک سری از بهترین نقشهای مکملی رفتهایم که توسط آکادمی نادیده گرفته شدهاند. برخی از افرادی که در ادامه معرفی میشوند تمام دوران حرفهای خود را در نقشهای مکمل سپری کردهاند؛ در حالی که دیگران توانستند خود را به جایگاه بالاتر، یعنی نقش اول برسانند. با این حال، حتی برخی از ستارگان بزرگ دنیای سینما نیز بارها اذعان کردهاند که مهمترین و جذابترین نقشها از نقشآفرینی در کاراکترهای مکمل حاصل میشود. موارد زیر هنرنماییهایی هستند که بسیار متمایزتر از دیگران عمل کردهاند و حتی با وجود نقش مکمل بودن نیز به زیبایی و جذابیت فیلم افزودهاند. این شما و این پانزده نقشی که میبایست برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد میشدند ولی آکادمی جوایز اسکار آنها را نادیده گرفته است:
۱- آرتور کندی در نقش برنارد کسل در فیلم Trial
در فیلم محاکمه (Trial) محصول سال ۱۹۹۵، گلن فورد در نقش دیوید بلیک، استاد حقوقی که معشوقهاش رهایش کرده ایفای نقش میکند. او به همراه وکیلی به نام برنارد کسل (با بازی آرتور کندی) روی پروندهای کار میکند که خیلی زود مشخص میشود از آنچه که انتظار داشته پیچیدهتر است. بلیک کم کم پی میبرد که کسل در واقع رهبری در انقلاب کمونیستی در حال وقوع است و فقط به این خاطر پرونده پسر جوان آمریکایی-مکزیکی متهم به قتل را دنبال میکند تا برنامههای سیاسی خودش را پیش ببرد. بلیک در نهایت با بهرهگیری از معلوماتش در علم حقوق پی میبرد که کسل قصد توهین به دادگاه را دارد و تصمیم میگیرد که جلوی او را بگیرد.
صرفنظر از خطمشی سیاسی موجود در داستان، آرتور کندی در این فیلم در نقش برنارد کسل هنرمندانه ظاهر میشود. کندی نقش کاراکتری را بازی میکند که از جان گذشته، بیباک، سرسخت و کاملا متمرکز روی اهدافش است. کسل مشخصا وکیل بسیار با استعدادی است، اما بلیک در قالب نقشِ اولی جذاب و گیرا، شکافهایی را در زره پولادین او پیدا میکند و از همان جا به او ضربه میزند.
تنها نامزدی اسکار این فیلم، کاندیداتوری کندی برای جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بود. اما در نهایت این جایزه به جک لمون برای نقشآفرینی در فیلم آقای راجرز (Mister Rogers) رسید. کندی که در سال ۱۹۹۰ در سن ۷۵ سالگی به دلیل بیماری سرطان درگذشت، در طول پنجاه سال به یاد ماندنی حضورش در حرفه بازیگری، در مجموع پنج بار نامزد اسکار شد، اما متاسفانه هرگز برنده نشد.
۲- دنیس هوپر در نقش فرانک بوث در فیلم Blue Velvet
همانند اغلب فیلمهای بحثبرانگیز و جنجالی، مخمل آبی (Blue Velvet) نیز در لیست فیلمهای مورد علاقه بسیاری از عاشقان فیلمهای کالت قرار دارد. این تریلر نوآر، داستان جفری بومانت را دنبال میکند که درگیر معمای پیچیدهای از گم شدن یک مرد و پسرش و شخصیتهای مشکوکی که در شهر پرسه میزنند، میشود. در ادامه او به سمت دوروتی، همسر مرد گمشده کشیده میشود، کسی که در نهایت روابط عاشقانهای با وی برقرار میکند. همه اینها در حالی است که جفری، به سالی، دختر رئیس پلیس شهر مشکوک شده و به تعقیب او میپردازد.
دوروتی علاوه بر جفری، دارای روابط عاشقانهای با فرانک نیز هست و جفری به طور اتفاقی صحنهای از روابط عاشقانه بین آن دو را میبیند. دیوید هوپر در نقش فرانک یکی از شناختهشدهترین بازیگران این فیلم است و حضور او در این نقش شوکهکننده اما در عین حال خارقالعاده، حرفه بازیگریاش را دوباره احیا میکند.
با وجود اینکه دیوید لینچ، کارگردان این فیلم، توانست نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی شود، اما هوپر برای جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل کاندید نشد. در واقع تنها نامزدی بازیگری هوپر در جوایز اسکار به خاطر هنرنماییاش در فیلم هوزیرها (Hoosiers) بود که یک سال قبل از مخمل آبی اکران شد. او همچنین پیشتر به دلیل همکاری در نگارش فیلمنامه فیلم سبُکسواران (Easy Rider) نامزد دریافت بهترین فیلمنامه اوریجینال شده بود. هوپر در سال ۲۰۱۲ به دلیل عارضه سرطان پروستات درگذشت.
۳- جیمز ارل جونز در نقش ترنس مان در فیلم Field of Dreams
فیلم سینمایی سرزمین رویاها (Field of Dreams) که مثال بینقصی از کلاسیکهای اواخر دهه هشتاد میلادی است، بر زندگی ری، کشاورز نسبتا فقیر و ناموفقی متمرکز است که زمین بیسبالی را در مزرعه خود میسازد و با اسطورههای ورزشی گذشته ارتباط برقرار میکند. او خیلی زود با نویسندهای به نام ترنس مان دوست میشود و این دو با همکاری هم برای تحقق بخشیدن به زمزمههایی که ری میشنود «اگر بسازیش، آنها خواهند آمد» تلاش میکنند.
نقش ترنس مان توسط بازیگر چیرهدست یعنی جیمز ارل جونز ایفا شده است که به نمادی از سرسختی تبدیل میشود. مرد ناراضی و ناامیدی که در نهایت طعم خوشبختی را میچشد و به کاتالیزوری برای نیل به نتیجه نهایی فیلم تبدیل میشود. مان همچنین یکی از قویترین خطابههای فیلم را اجرا میکند، برای ری تصویری از آرامشبخشی همیشگی ورزش ترسیم میکند و به او اطمینان میدهد که مردم از اقدامات پر ریسک او حمایت خواهند کرد.
سرزمین رویاها برای دریافت سه جایزه اسکار در بخشهای بهترین موسیقی اوریجینال، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم نامزد شد. اما جونز بر خلاف دوران حرفهای تحسینبرانگیزش، تنها یک بار نامزد جایزه اسکار شد و آن هم برای بازی در نقش نخست فیلم امید سفید بزرگ (The Great White Hope) به کارگردانی مارتین ریت بود. این فیلم اقتباسی از نمایشنامهای به همین نام به قلم هووارد ساکلر است که بر اساس زندگی واقعی مشتزن معروف جک جانسون و همسرش نوشته شده است. جونز در سال ۲۰۱۱ به پاس هنرنماییهایش در فیلمهای مختلف جایزه اسکار افتخاری دریافت کرد، اما خب او هنوز هم میتواند با حضور در فیلمی خوشساخت و ارائه بازیای جذاب، جایزه بهترین بازیگر اسکار را از آن خود کند.
۴- رالف فاینس در نقش آمون گوث در فیلم Schindler’s List
فیلم پیشگامانه و بسیار مشهور فهرست شیندلر (Schindler’s List) داستانی نیمه واقعی از زندگی مردی آلمانی را روایت میکند که در طی نجات گروهی از یهودیان لهستانی از مرگ به دست نازیها، به قهرمان آنها تبدیل میشود. لیام نیسون، نقش اول این فیلم یعنی اسکار شیندلر را ایفا میکند، کسی که روابط نزدیکی با آمون گوث، افسر مافوقش ایجاد میکند تا از این طریق بتواند به منظور نجات برخی از زندانیان دربند وی، او را فریب دهد.
رالف فاینس در هنگام انتخاب برای این نقش، بازیگری نسبتا ناشناخته بود، اما استیون اسپیلبرگ بعدها گفت که شرارتی پنهانی در چشمان او دید و به همین دلیل او را برای این نقش انتخاب کرد. فاینس قبل از ایفای این نقش به مطالعه روی زندگی واقعی گوث پرداخت و هنگامی که لباس مخصوص افسران نازی را به تن کرد، آنقدر باورپذیر بود که برخی از بازماندگان واقعی فاجعه هولوکاست نیز با دیدنش ترسیدند. فاینس بعدها اقرار کرد که ایفای آن نقش، تاثیرات شدیدا ناراحتکنندهای بر روح و روان او بر جای گذاشت.
فهرست شیندلر بسیاری از جوایز بخشهای اصلی مراسم اسکار را درو کرد، اما فاینس علیرغم نامزد شدن در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، در نهایت این جایزه را به تامی لی جونز به خاطر نقشآفرینی معرکهاش در فیلم فراری (The Fugitive) باخت. فاینس در سال ۱۹۹۶ نیز برای بازی در فیلم بیمار انگلیسی (The English Patient) نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد شد، اما باز هم دستش از جایزه کوتاه ماند. به این ترتیب او تا کنون با دو نامزدی، هنوز نتوانسته برنده اسکار شود. البته فاینس هنوز زمان زیادی برای انتخاب نقشهای قدرتمندتر در پیش رو دارد، بنابراین به احتمال زیاد در ادامه شانسهای بسیار بیشتری برای او وجود خواهد داشت تا برای یک بار هم شده تندیس طلایی اسکار را با خود به خانه ببرد.
۵- ساموئل ال جکسون در نقش جولز وینفیلد در فیلم Pulp Fiction
بسیاری داستان عامهپسند (Pulp Fiction) را یکی از بهترین فیلمهای ۳۰ سال اخیر (اگر نگوییم تمام دورانها) به حساب میآورند. این فیلم در زمان اکرانش توجه بسیاری از مخاطبین و منتقدین را به خود جلب کرد. روایت چرخشی کوئنتین تارانتینو، داستان دو آدمکش به نامهای وینسنت وگا و جولز وینفیلد را دنبال میکند که اقدامات خشونتبار آنها به دستور رئیس گنگسترشان را نشان میدهد.
نقش جولز توسط ساموئل ال جکسون ایفا شد. کاراکتر جولز در واقع آدمکشی مذهبی است که به شکل فزآیندهای از زندگی پر از جرم و جنایتش خسته شده و میخواهد تغییری در خودش ایجاد کند، اما در انتهای فیلم از عقاید خودش دست میکشد. جکسون نخستین انتخاب تارانتینو برای ایفای این نقش بود اما او در نخستین تست بازیگری نتوانست نظر تارانتینو را جذب کند، تا اینکه پس از دومین تست، تارانتینو این نقش را به او داد. نقلقولهای جولز از انجیل و دیالوگهای پر حرارت او در طول فیلم، از جمله مواردی هستند که باعث شدند جولز به کاراکتری به یاد ماندنی در تاریخ سینما تبدیل شود. احتمالا او نقلقولشدهترین کاراکتر موجود در بین تمام فیلمهای پر نقلقول است.
جکسون برای بازی در این نقش، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. اما در نهایت مارتین لاندو برای بازی در فیلم اد وود (Ed Wood) برنده این جایزه شد. دوران حرفهای جکسون، چه قبل و چه بعد از داستان عامهپسند، پربار و تحسینبرانگیز است. او در طول ۴۵ سال در بیش از ۱۰۰ فیلم سینمایی حضور داشته است. با این وجود، تنها یک بار نامزد جایزه اسکار شد. از آن هنگام که جکسون مورد تقدیر اسکار قرار گرفته، مدت زمان زیادی گذشته است. اگر او میخواهد دوباره مورد توجه آکادمی قرار گیرد، شاید بهتر باشد که نقشهای چالشبرانگیزتری بپذیرد.
۶- آلن ریکمن در نقش کلنل برندون در فیلم Sense and Sensibility
اگر چه هالیوود نوعی رابطه مبتنی بر «عشق و نفرت» با اقتباسهای صورت گرفته از رمانها و نمایشنامههای کلاسیک دارد، اما فیلم سینمایی عقل و احساس (Sense and Sensibility) در قامت درامی تاریخی، بسیار خوب عمل کرد. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام به قلم جین آستن است و فیلمنامه آن توسط بازیگر شناخته شده سینما یعنی اِما تامپسون (که به عنوان بازیگر نیز در این فیلم حضور دارد) از روی آن رمان اقتباس شده است. عقل و احساس داستان دو خواهر و مشکلاتی را که با معشوقهایشان دارند به تصویر میکشد.
ماریان، خواهر کوچکتر، خیلی زود توجه مردی ثروتمند و مهربان به نام کلنل برندون را به خود جلب میکند که نقشش را آلن ریکمن بازیگر مطرح انگلیسی ایفا کرد. کلنل برندون یکی از معدود نقشهای رمانتیک ایفا شده توسط ریکمن بود که جنبههای مهربانانه و خوشرفتارانه او را نشان میداد. ویژگیهایی که اغلب، کمتر از او در فیلمهای سینمایی دیده میشد. ریکمن بعدها به خاطر هنرنماییاش در نقش سِوِروس اسنیپ در مجموعه فیلمهای هری پاتر (Harry Potter) بسیار محبوب شد.
عقل و احساس چندین نامزدی اسکار به دست آورد، اما تنها اِما تامپسون جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کرد. عملکرد ریکمن در این فیلم اگر چه نامزدی بفتا را برای او به ارمغان آورد اما در نهایت او نتوانست این جایزه را از آن خود کند. تنها دفعهای که ریکمن در طی چهار بار نامزدی خود در مراسم بفتا در نهایت توانست این جایزه را ببرد، برای فیلم رابین هود: شاهزاده دزدان (Robin Hood: Prince of Thieves) بود. متاسفانه ریکمن هیچگاه نامزد جایزه اسکار نشد و سرانجام در سال ۲۰۱۶ بر اثر بیماری سرطان لوزالمعده درگذشت.
۷- جان گودمن در نقش والتر سُبْشِک در فیلم The Big Lebowski
در مقایسه با شکستهای تجاری فیلم، لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski) با گذشت زمان از پیشبینیها پیشی گرفت و به یکی از دوستداشتنیترین کالت-کلاسیکهای دنیای سینما تبدیل شد. این فیلم داستانی پیچیده شامل پروندهای از جعل هویتها، آدمرباییها، مواد مخدر و مواردی از این دست دارد که عمدتا به دلیل حضور دستهای از شخصیتهای خندهدار به ویژه شخصیت The Dude و دوست صمیمیاش Walter بسیار لذتبخش از کار درآمده است.
کاراکتر والتر سبشک که به طرز استادانهای توسط جان گودمن ایفا شده است، کهنه سربازی بازمانده از جنگ ویتنام است که کمی تا قسمتی دیوانه است و کارهای عجیبی انجام میدهد و حرفهای غیرعادیای میزند. او دوست خونسردش The Dude را متقاعد میکند که وارد عمل شود و اقدام جدیای صورت دهد. این موضوع سبب شکلگیری اتفاقات به هم پیچیده و دنبالهداری میشود که در ادامه روی میدهند. گودمن که به دلیل حضورش در نقش نخست سیتکام تلویزیونی روزان (Roseanne) هم بسیار شناخته شده است، وجهه زمختتری از خودش در نقش والتر را به نمایش میگذارد. همکاری متعدد او با برادران کوئن در طول سالهای اخیر نیز، تسلط او در ایفای طیف گستردهای از کاراکترها را به خوبی نشان میدهد.
علیرغم بازی در تعداد بیشماری از نقشهای تحسین شده، گودمن هنوز برای جایزه اسکار نامزد نشده است. با این وجود، او پشت سر هم در دو فیلم برنده اسکار یعنی آرتیست (The Artist) و آرگو (Argo) حضور داشت. از آنجایی که گودمن هر ساله در چندین فیلم سینمایی نقشآفرینی میکند، این احتمال وجود دارد که او در نهایت بتواند آنطور که در طول دوران حرفهای بازیگریاش شایستگیاش را داشته، توجه اسکار را به دست آورد.
۸- اد هریس در نقش ریچارد «ریچی» برون در فیلم The Hours
در فیلمی با نقشآفرینی سه زن در نقش اصلی که داستان بر اساس احساسات و عواطف آنها شکل میگیرد و به سختیها و مرارتهای آنها میپردازد، نقش اد هریس بسیار منحصر به فرد است. ساعتها (The Hours) در واقع داستان زندگی سه زن در سه مقطع تاریخی مختلف به نامهای کلاریسا در زمان حاضر، لورا در دهه ۱۹۵۰ و ویرجینیا در دهه ۱۹۲۰ را دنبال میکند که همه آنها به وسیله احساسات اندوهگین و غمانگیزشان نسبت به خانم دالووی (نام رمانی به قلم ویرجینیا ولف) و اینکه چگونه با شخصیت اصلی این رمان ارتباط برقرار میکنند، به هم مرتبط میشوند. اد هریس در نقش ریچارد ایفای نقش میکند. شاعری که از دوستان خوب کلاریسا است و به دلیل بیماری ایدز در حال مرگ است.
در حالی که فیلم اساسا درباره زنان و دردهایشان است، ریچارد نقشی منحصر به فرد را در برقراری ارتباط بین لورا و کلاریسا ایفا میکند. او پسر لورا است و شدیدا توسط احساسات غمانگیز لورا و تصمیم نهایی او مبنی بر ترک خانوادهاش، تحت تاثیر قرار میگیرد. در صحنهای پر احساس در انتهای فیلم، ریچارد به کلاریسا میگوید که تا چه اندازه عاشقش است و سپس خودش را از پنجره به بیرون پرتاب میکند و میمیرد.
هنرنمایی برجسته هریس در این نقش تکاندهنده و سوزناک، نامزدی اسکار در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای وی به ارمغان آورد. اما رقابت را به کریس کوپر به خاطر بازی در فیلم سازگاری (Adaptation) واگذار کرد. این سومین نامزدی هریس در این بخش و چهارمین نامزدی آن در مجموع، پس از نامزدیهای وی برای فیلمهای آپولو ۱۳ (Apollo 13)، نمایش ترومن (The Truman Show) و عملکرد درخشانش در فیلم پولاک (Pollock) بود.
این روزها اد هریس همچنان به نقشآفرینی در فیلمهای متعدد و مختلف ادامه میدهد، علاوه بر این به هنرنمایی در نقشهای تحسینبرانگیزی در مدیوم تلویزیون همانند سریال پر سر و صدای وستورلد (Westworld) از شبکه HBO و صحنه تئاتر نیز مشغول است. بنابراین هنوز هم شانس این را دارد که بالاخره مجسمه اسکار را با خود به خانه ببرد که احتمالا زیاد هم دور از دسترس وی نیست.
۹- کن واتانابه در نقش موریتسوگو کاتسوموتو در فیلم The Last Samurai
هنگامی که نیتن آلگرن فرمانده بازنشسته ارتش در جنگهای داخلی آمریکا برای آموزش سربازان امپراطوری ژاپن در فیلم آخرین سامورایی (The Last Samurai) به آنها میپیوندد، با مشکلاتی بیشتر از آنچه که انتظارش را دارد روبرو میشود. آلگرن پس از اینکه توسط رهبری سامورایی به نام لرد کاتسوموتو مورد بخشش قرار میگیرد و زندگیاش به وی برگردانده میشود، به فراگیری فرهنگ ژاپنی میپردازد و در طول فیلم قدردانی بلندبالایی از فرهنگ سامورایی به عمل میآورد. فرهنگی که آنها (ساموراییها) برای محافظت از آن در برابر فرهنگ باشکوه غرب در قرن نوزدهم میلادی بسیار تلاش میکنند.
کن واتانابه، بازیگر تحسین شده سینمای ژاپن، در حالی وظیفه ایفای نقش کاتسوموتو را بر عهده گرفت که تا قبل از آن در هیچ فیلم آمریکایی بازی نکرده بود. بر خلاف بَد-منهای سرسخت مرسوم در فیلمها، کاتسوموتو شخصیتی مهربان و سمپاتیک است که حس همذاتپنداری مخاطب را برمیانگیزد. زاویه نگاه فیلم نیز خیلی سریع نشان میدهد که او بر خلاف عنوان ساموراییاش، شخصیت منفی این داستان نیست. این نقش از آن دست نقشهای جذاب و گیرا است که اجرایش ظرافت و ریزهکاری خاصی را میطلبد و واتانابه نیز استادانه از عهده این نقش برآمده است.
واتانابه برای هنرنماییاش در این فیلم، نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد و به این ترتیب تبدیل به چهارمین بازیگر ژاپنی شد که به این مهم دست مییابد. اگر چه او این جایزه را به تیم رابینز به خاطر بازی در فیلم رودخانه اسرارآمیز (Mystic River) باخت اما واتانابه همچنان به فعالیت هم در فیلمهای ژاپنی و هم در فیلمهای آمریکایی ادامه میدهد. علاوه بر این هر از گاهی روی صحنه تئاتر نیز حاضر میشود و به هنرنمایی میپردازد. سال قبل بود که او تبدیل به نخستین بازیگر ژاپنی شد که نامزد دریافت جایزه تونی برای «بهترین اجرای صورت گرفته توسط بازیگر نقش اول مرد» میشود. او به خاطر بازی بینظیرش در بازسازی نمایش پادشاه و من (The King and I) که در سال ۲۰۱۵ در تئاتر برادوی به روی صحنه رفت، به این نامزدی دست یافت.
۱۰- پُل جیاماتی در نقش جو گلد در فیلم Cinderella Man
فیلم سینمایی مرد سیندرلایی (Cinderella Man) داستانی امیدبخش از سختیها و تنگناهای زندگی و استقامت و ایستادگی در برابر آنها را روایت میکند و همانند قبایی است که دقیقا برای قامت اسکار دوخته شده است. جیمز برادوک مشتزنی حرفهای است که مصدوم شده، اما پس از اینکه خانوادهاش به همراه بسیاری از خانوادههای آمریکایی در خلال رکود شدید اقتصادی دهه ۱۹۳۰ آمریکا دچار مشکلات اقتصادی فراوانی میشود، به عرصه ورزش بازمیگردد. کمک حال او در این مسیر، دوست و مربی سابقش جو گلد است. کاراکتر جو گلد که توسط پل جیاماتی ایفا شده است، جیمز را دوباره به رینگ بوکس برمیگرداند و به تشویق و تهییج او میپردازد.
اگر بگوییم جیاماتی بهترین نقش دوران حرفهای بازیگریاش را با هنرنمایی در نقش دوست یا مربی شخصیت اصلی داستان گذرانده است، پر بیراه نگفتهایم. بازی او در مرد سیندرلایی مثال بارزی است از آنچه که او آنها را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد؛ صحبتهای پرحرارت و باورپذیر، اظهارنظرهای مغرضانه و کنایهآمیز و توانایی شگفتانگیز او در حفظ تعادل بین شوخطبعی و جدیگرایی.
پس از اینکه جیاماتی علیرغم بازی خوبش در فیلم راههای فرعی (Sideways)، به شکل بیرحمانهای توسط اعضای آکادمی نادیده گرفته شد، در فیلم مرد سیندرلایی تنها بازیگری بود که توانست نامزدی اسکار را به دست آورد. اما در نهایت به جرج کلونی از فیلم سیرینا (Syriana) باخت و از آن زمان به بعد دیگر نامزد جایزه اسکار نشد. اما خودمانیم جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اساسا برای جیاماتی ساخته شده است، بنابراین هر سال امکان دارد که او یکی از آن تندیسهای طلایی اسکار را بالای سر ببرد.
۱۱- آدام سندلر در نقش چارلی فاینمن در فیلم Reign Over Me
فیلم سینمایی بر من حکمرانی کن (Reign Over Me)، درامی دست کم گرفته شده از مایک بایندر است که بازیگران شناخته شدهای را در گروه بازیگران خود دارد. دان چیدل که اخیرا به خاطر بازی خوبش در هتل روآندا (Hotel Rwanda) توانست نامزدی جایزه اسکار را به دست آورد و آدام سندلر، کمدینی که کم کم میخواست خودش را در نقشهای جدیتر نیز امتحان کند. داستان فیلم از این قرار است که آلن جانسون دندانپزشکی سختکوش و مردی خانواده دوست است که با هماتاقی دوران دانشگاهش که پس از مرگ خانوادهاش در حادثه ۱۱ سپتامبر در آستانه جنون است، دوباره روبرو میشود. با وجود ایدهای تکاندهنده، عجیب است که چطور این فیلم در چنین مقیاس گستردهای نادیده گرفته شد.
آدام سندلر در این فیلم کاراکتر چارلی فاینمن را ایفا میکند؛ کسی که همسرش، سه تن از دخترانش و سگشان را هنگامی که هواپیمای آنها به منظور حمله به برجهای مرکز تجارت جهانی مورد استفاده قرار گرفت، از دست داد. این نقش، کمدی ذاتی شخصیت سندلر را از او گرفت و هدفی جدیتر به آن داد. سندلر در این نقش به زیبایی نشان میدهد که چگونه تلفات و خسارات واقعی یک فقدان شوکهکننده به راحتی میتواند یک انسان عاقل را به مرز دیوانگی بکشاند. به همراه آلن، مخاطبان نیز آهسته فرا میگیرند که همدم و غمخوار داشتن در زندگی تا چه اندازه مهم است و شیوه رویارویی با مصیبتها و فاجعههای اینچنینی چیست؟
نه سندلر و نه این فیلم، هیچکدام مورد توجه آکادمی اسکار قرار نگرفتند. پس از بر من حکمرانی کن، سندلر اکثرا از ژانر درام دوری جست و به ریشههای کمدی خودش و کمپانی تولیدیاش، هپی مدیسون بازگشت. سرنوشت سندلر به خوبی نشان میدهد که در سینمای هالیوود تبدیل شدن به بازیگری تک ژانری چقدر آسان است.
۱۲- فیلیپ سیمور هافمن در نقش لنکستر داد در فیلم The Master
پل توماس اندرسون با الهامگیری از زندگی ال ران هوبارد و مکتب ساینتولوژی (علمگرایی) فیلم سینمایی استاد (The Master) را نوشت و سپس خود آن را کارگردانی کرد. این فیلم داستان مردی عصبانی و در هم شکسته را روایت میکند که در اوج دوران پریشانی و بدبختی خود، به تعلیمات رهبر یک فرقه نوظهور روی میآورد که نقشش را فیلیپ سیمور هافمن بازی میکند.
آخرین حضور هافمن بر پرده نقرهای سینما در نقش لنکستر داد، شاید قویترین هنرنماییای که او تا به حال انجام داده، نباشد، اما مسلما یکی از جذابترینهاست. هافمن در این فیلم به شکلی استادانه رهبری کاریزماتیک و پر جذبه را به تصویر میکشد. رهبری که موفق میشود با رفتار، کردار و سخنانش، آنهایی را که در اطرافش حضور دارند شستشوی مغزی دهد. در حالی که عقاید، باورها و قواعد فرقهای خود را میسازد. بازیگران انگشت شماری هستند که میتوانند از عهده همچین نقش پیچیدهای آن هم به این آسانی برآیند.
هافمن برای هنرنماییاش در نقش لنکستر داد، نامزد جایزه اسکار شد، اما در نهایت در حالی این جایزه را به کریستوفر والتز برای ایفای نقش دکتر شولتز (نقشی به همان اندازه سایکوتیک و فریبنده) در فیلم جنگوی از بند رسته (Django Unchained) باخت که این جایزه، دومین پیروزی والتز در این دسته در طی تنها چهار سال بود. خوشبختانه، هافمن سالها پیش برای بازی درخشانش در فیلم کاپوتی (Capote) جایزه اسکار را برده بود، بنابراین زمانی که در سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت، در حسرت جایزه اسکار نماند.
۱۳- برخد عبدی در نقش عبدولی موسی در فیلم Captain Phillips
اگر یک چیز وجود داشته باشد که بگوییم تام هنکس عاشق انجامش است، مسلما حضور در فیلمهای زندگینامهای است. کاپیتان فیلیپس (Captain Phillips) تولید سال ۲۰۱۳ با حضور این بازیگر تحسین شده سینمای هالیوود، در نقش ناخدای یک کشتی که توسط دزدان دریایی سومالیایی به رهبری عبدولی موسی به سرقت رفته، از همان دست فیلمهای زندگینامهای است که تام هنکس دوست دارد در آن نقشآفرینی کند. در ادامه فیلیپس توسط موسی و دست راستش نور ناجی به اسارت گرفته میشود، و به این ترتیب کم کم به اطلاعات بیشتری درباره اینکه چرا این افراد مجبور به کسب درآمد از این روش هستند، پی میبرد.
برخد عبدی در این نقش به همان جدیت عبدولی موسی است. او به خوبی ترس و استرس رهبر بودن را در نگاههای کوتاه منتقل میکند، در حالی که در همه جای فیلم خونسردی و آرامش خود را در مقابل اعضای گروهش حفظ میکند. این بازیگر تازهکار که حضورش در فیلم کاپیتان فیلیپس نخستین تجربه بازیگری او بود، پس از جستجوی گسترده عوامل فیلم برای این نقش انتخاب شد و با تعریف و تمجیدهای فراوانی که برای نقشآفرینی درخشانش در این فیلم دریافت کرد، تعجب همگان را برانگیخت.
عبدی برای جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نامزد شد، اما در نهایت به جرد لتو به خاطر هنرنمایی خارقالعادهاش در فیلم باشگاه خریداران دالاس (Dallas Buyers Club) باخت. انتخابهای بعدی عبدی در حرفه بازیگریاش در چند سال آینده از اهمیت فراوانی برخوردارند، چرا که شور و هیجان ناشی از حضور در نقشی پر سر و صدا بدون نقشآفرینی موثر دیگری برای اثبات استعداد خود، خیلی زود فروکش خواهد کرد و عبدی به خوبی از این موضوع آگاه است.
۱۴- ادریس البا در نقش کِمَندمنت در فیلم Beats of No Nation
بر اساس رمانی به همین نام، فیلم سینمایی جانوران بدون کشور (Beasts of No Nation) به شکل زیبایی، داستانی فراموش نشدنی از کودکان سرباز در غرب آفریقا را روایت میکند که توسط رهبران NDF (نیروی دفاعی بومی) که آنها را مجبور به جنگ میکنند، مورد تجاوز قرار گرفته و شستشوی مغزی میشوند. ماجرا از این قرار است که پس از اینکه خانواده آگو (شخصیت اصلی فیلم) کشته میشوند، او توسط لشکری به رهبری شخصی که تنها به نام کمندمنت شناخته میشود به اسارت گرفته میشود.
ادریس البا در نقش کمندمنت، فوقالعاده جذاب است. او زوال شخصیتی کمندمنت را به زیبایی در رفتار و منش خودش به تصویر میکشد. به گونهای که در ابتدای فیلم او بسیار قاطع و صریح است اما هر چقدر که رژیم به پایان خود نزدیک میشود، او نیز دچار آشفتگی میشود. از طرفی شخصیت تحکمآمیز کمندمنت در برابر آگو و دیگر کودکان سرباز گرفتار در بند وی، فوقالعاده ترسناک از کار درآمده است و البا نیز تمام و کمال از عهده این نقش برآمده است.
با وجود اینکه دوران حرفهای البا در تلویزیون همیشه مورد توجه مخاطبین و منتقدین قرار داشته، عجیب بود که چرا او برای این نقش، نامزدی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از سوی آکادمی اسکار دریافت نکرد. در سالهای اخیر البا بیشتر به هنرنمایی در مجموعههای تجاری و پر سود روی آورده است. او با نقشآفرینیاش در فیلم ماورای پیشتازان فضا (Star Trek Beyond) و حضور دوباره در نقشش به عنوان هیمدال در فیلم رو ثور: رگناروک (Thor: Ragnarok)، و همچنین بازی در نقش نخست فیلم برج تاریک (The Dark Tower) که اقتباسی از مجموعه رمانهایی به همین نام به قلم استفن کینگ است، نشان داده که در کنار بازی در فیلمهای منتقدپسندی همچون جانوران بدون کشور، نیم نگاهی به فیلمهای پر هزینه و در عین حال پرفروش هالیوود نیز دارد.