نحوه مواجهه با یک شغل کسلکننده
هیچکس از کارهای کسلکننده و ملالتبار خوشش نمیآید. ترکیب کسالت، ملالت و بیقراری برای دیوانه کردن آدم کافی است. اینکه مدام به ساعت نگاه کنیم و منتظر تمام شدن وقت کاری و خلاصی از زندان باشیم، رنجآور است. طبیعتا کسالت مقطعی، مانند یک کلاس یا جلسهی کاری خستهکننده، نسبتبه کسالت طولانیمدت، نظیر گیر افتادن در تلهی کاری که دوستش نداریم، تحملپذیرتر است، چراکه شغل ملالتبار چیزی است که هر روز باید آن را تحمل کنیم. ما انسانها طوری خلق شدهایم که بهطور ذاتی باید با کاری که انجام میدهیم درگیر شویم و کاملا به آن علاقهمند باشیم. اما وقتی دچار ملالتی هر روزه، نظیر شغل کسالتبار شدهایم باید چه کنیم؟ برای یافتن پاسخ این پرسش در ادامه با ما همراه باشید.
وقتی با تمام وجود در یک کار غرق شده باشیم، حس خوبی داریم؛ مثلا هنگام اسکی، حل یک مسئله یا عاشق کسی بودن. همهی اینها حس خوبی به ما میدهند و آن هم به این دلیل است که وقتی کاملا درگیر چیزی باشیم احتمال موفقیتمان (در امر یادگیری یا تسلط بر یک کار) بیشتر خواهد بود. به بیان دیگر، درگیر بودن تمام وجود ما در یک کار یا فعالیت، ضامن بقای ماست و کسل نبودن، یک مهارت برای زنده ماندن است.
حالا چطور میتوان کسل نبود؟ جوهرهی کسالت، حضور کامل نداشتن است. انگار تن و بدنمان در محل کار قرار دارد، اما ذهن و قلبمان جای دیگری است. در ادامه برایتان از راههایی گفتهایم که بهوسیله آن بتوانید از کسالت محیط کار و شغلتان کم کنید.
در کارتان غرق شوید
شما میتوانید برای اینکه دیگر در سر کار کسل نباشید، یک قدم بردارید و آن اینکه از کسل بودن در سر کار دست بردارید! میدانم، شاید الان پوزخندی زدهاید و میخواهید صفحه را ببندید یا به مطالعهی مقالهی دیگری مشغول شوید، اما لطفا دست نگه دارید. من آن نکته را کاملا جدی گفتم. چرا قدرت خود برای کنترل کردن اوضاع را دستکم میشمارید. وقتی در سر کاری که هر روز آن را انجام میدهید کسل باشید، یعنی اینکه هیچ چیزی در آن کار نمیبینید که شایستهی علاقهی شما باشد. اما بیایید و جور دیگری نگاه کنید؛ من فکر میکنم هیچچیزی بهطور ذاتی کسلکننده نیست. طبق تعریف «فرهنگ لغت وبستر» کسالت عبارت است از «حالتی از خستگی و بیقراری ناشی از فقدان علاقه.» میبینید؟ طبق این تعریف، ملالت مربوط به چیز یا شیء نیست، بلکه بهدلیل نداشتن علاقهمندی است. پس هیچچیز بهخودیخود کسالتبار نیست، بلکه شما به آن کار یا چیز علاقهی کافی ندارید و طبیعتا برای شما کسلکننده است؛ درحالیکه برای شخص دیگر ممکن است کاملا جذاب باشد. بنابراین راه رهایی از یک کار کسلکننده این است که به آن علاقهمند شوید. علاقهمندی واقعی – یعنی نیاز به درک یک کار و تسلط بر آن – قدرتی است که شما را قادر میسازد تا با تمام وجود غرق یک کار شوید. فقط کافی است به چیزی که به آن واقعا علاقهمندید فکر کنید؛ خواه آن چیز یک تفریح باشد، یا یک مکان یا حتی یک شخص و ببینید که درگیر شدن با آن چیز چقدر جالب و حتی مفید است و حس کنجکاوی شما را ارضا میکند.
درواقع، یادگیری از کنجکاوی تغذیه میکند. برای اینکه بتوانید با کنجکاوی بیشتری با کاری درگیر شوید، باید به آن ندای درونیتان که مدام به شما میگوید «شغل من خیلی کسلکننده است» گوش نکنید و درعوض از زاویهی دیگری به کارتان بنگرید و چیزهای جالبی در آن کشف کنید.
فرض کنیم مثلا رئیس شما دارد با شما راجعبه فرایند جدیدی حرف میزند که قرار است صورتموجودی محصولات جدیدتان را رصد کند. همینطور که رئیس مشغول حرفزدن است، شما هم در دل خود میگویید «وااای، چقدر کسلکننده!». اما فرض کنیم که شما دیگر از اینکه در سر کار کسل باشید خسته شدهاید و از این به بعد میخواهد غرق کار شوید. بعد ممکن است از خودتان بپرسید «چرا رئیس اینقدر راجعبه این چیز هیجانزدهست؟» یا «این چیز چطور میتونه کار من رو راحتتر کنه؟» و یا حتی «نمیدونم این بهتر از قبلیه یا فقط ایدهی احمقانهی یه نفره» (یادتان باشد که حتی یک پرسش شکاکانه هم، درصورتیکه صادقانه به آن پاسخ دهید، میتواند شما را از کسالت خارج کند). تقریبا جملاتی که با چرا، چطور و یا نمیدونم آیا… شروع میشوند میتوانند شما را از کسالت خارج کنند. چون با این جملات شما حداقل دارید در این شغل کسالتبار بهدنبال چیزی میگردید که برایتان جذاب باشد.
فقط سوءِتفاهم نشود. منظور این نیست که با این ترفند، از این بعد فرایند ردیابی صورتموجودی به کار محبوب شما تبدیل خواهد شد. من فقط میخواهم این را بگویم که میتوان به هرچیز علاقهمند شد. بالاخره این دیدگاه نسبتبه این باور که بعضی چیزها ذاتا کسالتبار هستند و هیچ علاقهای در وجود آدم ایجاد نمیکنند، مفیدتر است. اگر آن دیدگاه منفی را رها نکنید، درطول زندگی خیلی چیزهای کسالتبار در کنار کارتان پیدا خواهید کرد. من به شما توصیه میکنم که وقت بگذارید و امتحان کنید و ببینید که آیا میتوانید در رابطه به مسائل کاری خود علاقمند شوید یا نه.
خدا را چه دیدید، شاید واقعا به کارتان علاقهمند شدید، اما اگر به هیچوجه نتوانستید چیز جالبی در کارتان پیدا کنید، آنوقت بهتر است که:
کارتان را رها کنید
حالا وقت آن رسیده که بدانید چطور میتوانید کار را رها کنید و از شغلتان استعفا بدهید. اگر واقعا و صادقانه تلاش خود را انجام دادید تا به کارتان علاقهمند و نسبتبه آن کنجکاوی بیشتری پیدا کنید، اما نتوانستید موفق شوید و خود را غرق کار کنید، بهتر است که دررابطه با یافتن شغل دیگری کنجکاوی بهخرج بدهید و دنبال کار بگردید.
در اینجا بد نیست خاطرهای برای شما تعریف کنم. چند سال پیش به یک مشتری، که برحسب اتفاق مدیر یک شرکت بود، مشاوره میدادم. او کار خود را خیلی کسلکننده میدانست و صادقانه درتلاش برآمده بوده تا به آن علاقهمند شود. درنهایت هم به این نتیجه رسید که بههیچعنوان نمیتواند به آن کار علاقهمند شود: درواقع، دانش و مهارتهای او بیش از نیاز شغلش بود. آن شغل هیچ جایی برای ارتقای او نداشت و همکاران او هم صرفا افرادی بودند که اصلا روحیهی کار گروهی نداشتند.
ازآنجاکه او مدت زمان زیادی را دچار کسالت و ملالت شغلی شده بود، بهسختی میتوانست خود را درگیر زوایای کار کند؛ حتی بهسختی میتوانست به شغلی دیگر فکر کند. طبیعتا کسالت عمیق، ذهن آدم را هم کرخت میکند. اما وقتی راجعبه کاری اندیشید که میتواند او را با خود درگیر کند، دریافت که میتواند شغل دیگری پیدا کند و کمکم از لاک کسالت خود بیرون آمد. مثل اینکه دارد از خواب بیدار میشود. ظرف چند ماه بعد، او میدانست که چه میخواهد و چه شغلی برای او مناسب است. برای همین رزومه خود را بهروزرسانی و شبکهی آدمهای دوروبرش را فعال کرد.
چند ماه بعد، شغلی چالشبرانگیز و رضایتمندانه پیدا کرد که البته کسلکننده نبود. خوشبختانه او توانسته بود از سومین گزینه اجتناب کند. آن گزینه چیزی نیست جز…
در برزخ ماندن
به بیان دیگر، در همین شغل کسلکنندهای که دارید بمانید. درواقع این اصلا نباید یک گزینه باشد، نباید اجازه بدهید کسالت و ملالت شغلتان مثل خونآشام انرژی شما را بمکد و شما هم کاری درمورد آن نکنید. البته متأسفانه باید گفت این گزینهی سازگار شدن با شرایط هم همیشه در اختیار شما قرار دارد. میتوان اسیر این ملالت ناخواسته شد و مدام در حال غر زدن درمورد آن باشید و روزهایتان را با ناامیدی و بیانگیزگی بگذرانید. میتوانید این گزینه را انتخاب کنید، اما یادتان باشد کسی شما را مجبور نکرده این گزینه را انتخاب کنید و میتوانید شرایطتان را تغییر بدهید.
برگرفته از forbes