قانون 40 درصدی موفقیت
امروزه با هیچ کمبودی در زمینۀ کتاب های تجاری در بازار مواجه نیستیم و اغلب آنها نیز مدعی ارائۀ رازهای موفقیتهستند. اکثر این کتاب ها تاکتیک های مفیدی ارائه می کنند که کارآفرینان می توانند از آنها برای کارآمد نمودن فرایندهایشان و بهبود عملکرد خود استفاده کنند. با این حال، تعداد انگشت شماری از این آثار درخصوص این واقعیت تغییرناپذیر صحبت می کنند که به راستی چه چیز، افراد دارای عملکرد عالی را از بقیه متمایز می سازد؛ راجع به اشخاصی صحبت می کنم که می توانند بیشتر کار کنند، بیشتر تلاش کنند و تحمل آنها از آنچه به طور معمول انتظار می رود بالاتر است.
نام های گوناگونی را بر این خصیصۀ کمیاب گذارده اند از جمله استقامت، پشتکار، فداکاری، جاه طلبی و … ، ولی شاید بهترین نامی که می تواند آن را توصیف کند «قانون 40% است».
کلید سرسختی فکری
قانون 40% بسیار ساده است: وقتی ذهنتان به شما می گوید که دیگر توان ندارید و بسیار خسته هستید و نمی توانید بیش از این ادامه دهید، در واقع تنها 40% نیرویتان تمام شده است.
ذهن آدمی چیز بسیار خارق العاده ای است زیرا در عین حال که ما را به پیش می راند، بازدارندۀ ما نیز هست. قانون 40% به ما یادآوری می کند که مهم نیست چقدر احساس خستگی کنیم زیرا همیشه می توانیم از ذخیرۀ دست نخوردۀ انرژی، انگیزش، و پیشرانی که همگی حائز آن هستیم استفاده کنیم.
انجام آن برای هر کس دیگر غیرممکن است…
همیشه به من گفته شده بود که «اگر انجام کاری برای کس دیگر غیرممکن است، پس دقیقاً مناسب من است!» این عبارتی بود که در آن واحد به آن عشق می ورزیدم و از آن متنفر بودم. وقتی این شعار به چالش های آکادمیک، تلاش های کارآفرینی و یا انتخاب های اخلاقی اشاره داشت عاشقش بودم و برعکس هنگامی که راجع به یک پیاده روی طاقت فرسا یا دیگر مسئولیت های ورزشی گفته می شد از آن متنفر بودم.
درهرحال، این شعار به طرق مختلف باعث شکل گیری مسیر زندگی من شده است و در واقع بدین معناست که توانمندی ما برای مقابله با چالش ها، دشواری ها، و موانع توسط ظرفیت هایمان نیست که مشخص می شود، بلکه ذهنیت ماست که آن را تعیین می کند. صرف گفتن آن هم باعث تقویت اصل اساسی قانون 40% می گردد. تمامی جهان بینی من همیشه حول این حقیقت چرخیده که من می توانم – و باید- خود را بیش از هر شخص دیگر به جلو برانم.
چرچیل زمانی عنوان کرد که «موفقیت عبارتست از رفتن از شکستی به شکست دیگر بدون از دست دادن اشتیاق.» هرگز به توصیفی بهتر از این عبارت برای کارآفرینی برنخورده ام. موفقیت به معنای باهوش تر بودن یا سرسخت تر بودن از دیگران نیست، بلکه به معنی آنست که هرگز تسلیم نشوید.
به عنوان یک کارآفرین، بیش از آنچه فکر کنید به نومیدی و ویرانی کامل رسیده ام. محصولات با شکست مواجه شده اند، قراردادها از دست رفته اند، و بارها تمامی پولم را از دست داده ام. هرگونه مانع و چالش قابل تصور در مقابل من قد علم کرده است، ولی من هرگز تسلیم نشده ام. هرگاه احساس کرده ام که نمی توانم پیشتر بروم – و بارها نیز اتفاق افتاده – به خود یادآوری کرده ام که حتی از نیمی از توانمندی هایم هم استفاده نکرده ام.
جستجوی عمیق
چیزی که در طول سفر کارآفرینی ام آموخته ام آن است که توانمندی و ظرفیت روح آدمی بسیار فراتر از چیزی است که بتوانیم تصور کنیم. مشکل آن است که خیلی از افراد آموخته اند که از سختی ها فرار کنند. درد و رنج چیزهایی هستند که باید به هر هزینۀ ممکن از آنها اجتناب کرد؛ و اگر چیزی بیش از حد دشوار باشد، صرفاً از آن فرار می کنیم.
آنچه از درک آن عاجزیم آن است که مسیر رسیدن به عظمت با درد و مشقت فرش شده است. هر زمان که راجع به کارآفرینی، ورزش، روابط، و یا پرورش فرزندان صحبت می کنیم، باید به خاطر داشته باشیم که هیچ چیز ارزشمندی هرگز ساده نبوده است. هربار که خود را به جلو نمی رانیم و درد را به عنوان بخشی از زندگی نمی پذیریم، ناخودآگاه چیزهایی با ارزش و جوهر ناب را از خود دور می سازیم.
قانون 40% همان چیزی است که همگی باید با آن زندگی کنیم، چه در زندگی و چه در کسب و کار. تمامی ما می توانیم بیاموزیم که چگونه به اعماق رفته و خود را فراتر از آنچه حتی به تصورمان امکان پذیر است به پیش برانیم. تنها از این طریق است که می توانیم از شکستی به شکست دیگر فروبغلتیم بدون اینکه شور و هیجان خود را از دست بدهیم.
به نظر می رسد که رمز واقعی موفقیت به همین سادگی است که دریابیم خبرگی در آن هم بسیار دشوار و هم بی رحمانه است.
برگرفته از forbes