نقد و بررسی فیلم The Mountain Between Us
کوهستان میان ما، فیلمی است که به زیباترین صورت، شکلگیری مفهوم عشق و وابستگی را در لابهلای کوههای سر به فلک کشیدهی یخزده و سرمای استخوان سوز و منجمدکنندهی زمستان و در میان جدال رُعبآور هستی و نیستی یا مرگ و بقا به نمایش میگذارد. کوهستان میان ما، از آن دست فیلمهایی است که بدون کمترین ادّعا، تظاهر و هایپ کرکننده که رسم دیرینهی آثار نمایشی هالیوودی است، مفهوم راستین عشق را برای ما توصیف و تشریح میکند و به ما میفهماند که برای ساخت و پرداخت یک فیلم درام عاشقانهی واقعی، لازم نیست که حتماً تمام فیلم لبریز از صحنهها و سکانسهای جنسی- برهنگی نامربوط و غیرضروری شود و گاهی اوقات میتوان با کمترین پرداختهای اینچنینی، مضمون عشق را چنان در تکتک صحنهها، برداشتها و سکانسهای فیلم گنجاند که شاید یک نگاه عمیق، یک آغوش ساده و حتی یک لبخند زیبا بهتر و دقیقتر بتواند این مفهوم آشنا اما غریب را به ما نشان دهد.
فیلم کوهستان میان ما، داستان متخصص جراح مغز – اِدریس البا – و خبرنگاری – کیت وینسلت – است که به دلیل کنسل شدن پروازشان، به دلیل ضرورت موقعیت باهم آشنا شده و تصمیم میگیرند با اجاره کردن یک هواپیمای کوچک ملخی، راهی مقصد خود شوند ولی در ادامهی فیلم، حوادثی روی میدهد که این دو نفر از جریان یک زندگی معمولی و شاید کسلکننده به درون یک کشمکش و تنازع میان مرگ و زندگی و شرایط دشوار و مرگآور پرتاب میشوند که تنها راه چاره برای نجات و بقا، یا ماندن است یا رفتن و اینجا نقطهای است که داستان همچون گردابی سهمگین تماشاگر را به درون خود میکشاند و روایت ساده اما پُرتنش فیلم، آغاز میشود.
در همان شروع فیلم، به بهترین و سادهترین شکل ممکن دو شخصیت اصلی فیلم به ما معرفی میشوند و لازم نیست که برخلاف جریان غالب فیلمهای امروزی، دقایق زیادی معطل، منتظر و سرگردان کوچکترین شخصیتپردازی و آشنایی با کاراکترها باشیم و این موضوع حداقل ازنظر من یک امتیاز بسیار ارزشمند است. یک شخصیتپردازی خلاصه و ساده در آغاز فیلم و سپس پرداخت دقیق و عُمقبخشی لایه به لایه یا قطرهچکانی کاراکتر در ادامهی فیلم، بسیار بهتر و قابلفهمتر از حضور معماگونهی یک کاراکتر مجهول و گُنگ در بخش اعظم فیلم و شخصیتپردازی و گرهگشایی ناگهانی و آبشاری از ماهیّت او است. اینچنین فیلمهایی شاید ازلحاظ هیجانانگیز بودن و حس تعلیق، بسیار جذابتر باشند اما مطمئناً ازلحاظ هم ذات پنداری و پیوند عاطفی تماشاگر با کاراکتر در جایگاه بسیار پایینی قرار میگیرند و تماشاگر نمیتواند هیجانها، احساسات و حالات روانشناختی این کاراکترها را به معنی واقعی کلمه در درون خود، احساس کند.
فیلم کوهستان میان ما، داستان تضاد شناختی- هیجانی دو انسان معمولی در یک وضعیت متشنج و مرگبار است. متخصص جراحی که بسیار منطقی و عقلانی به قضیه و خطرات پیش رو نگاه میکند و بسیار محتاطانه و دقیق سعی در کنترل شرایط دارد اما در آنسوی دیگر، با خبرنگاری مواجه هستیم که بسیار ریسکپذیر است و حاضر نیست که شانس بقا را با یکجانشینی و احتیاط از دست بدهد و بیشتر دوست دارد که با غریزهاش و یا بهتر بگویم با قلبش تصمیم بگیرد و جدال فکری این دو در جریان روایت فیلم، نمایانگر همان بحث کهن تضاد عقل- قلب است و مفهومسازی زیرپوستی و دقیق این تضاد در فیلم، باعث شده است که کوهستان میان ما، بدون آنکه در باتلاق خوفناک شعارزدگی و سطحینگری بیفتد، چنان روایت زیبا، دلنشین و باورپذیری ارائه دهد که تماشاگر به شکل عجیبی در دوراهی تاریک و مرموز منطق و احساس، سرگردان رها شود و پایانبندی فیلم، جایی است که این دوراهی واهی برای تماشاگر، همچون روز روشن میشود و حال او میتواند دست به انتخاب بزند.
روایت داستان کوهستان میان ما، سرراست، هدفمند و بدون شیلهپیلهی اضافی است. هانی ابو اسد، کارگردان فلسطینی این فیلم، قصد پیچاندن و گیج کردن تماشاگر را نداشته و بهجای اینکه انرژیاش را در پیچیده کردن روایت بگذارد، این انرژی را در عُمقبخشی به ماهیّت درام فیلم و شخصیتپردازی قوی کاراکترها صرف کرده است. البته فراموش نکنیم که ماهیّت درام فیلم چنان روایت سرراست و هدفمندی را نیز ایجاب میکند اما توانایی ابو اسد در این قصهپردازی خوب و ملموس سازی کاراکترها قابلتقدیر است. البته بیان این نکته ضروری است که روایت سرراست فیلم کوهستان میان ما، به معنای قابل پیشبینی بودن آن نیست. از همان ابتدای فیلم، چینش حوادث و اتفاقات ناگهانی بهگونهای ترتیب دادهشده است که تماشاگر چندان نمیتواند حدس بزند که این داستان تنازع بقا به کجا ختم خواهد شد. درواقع کارگردان، با گنجاندن این اتفاقات که حس تعلیق تنشزا را در تماشاگر دامن میزند، به دو هدف ارزشمند دستیافته است؛ نخست اینکه از کسلکننده شدن روایت و فرسودگی ذهن تماشاگر جلوگیری کرده و او را همچنان مشتاق تماشای ادامهی فیلم نگه میدارد و دوم اینکه چنانچه پیشتر گفته شد این اقدام به روایت قصه، عُنصر غیرقابلپیشبینی بودن را نیز تزریق میکند و این روایت تنشزا، از نیمهی دوم فیلم بیشتر خودش را نشان میدهد بهگونهای که یکسوم پایانی فیلم، حقیقتاً شانس وقوع تمام اتفاقات احتمالی پنجاه- پنجاه میشود و این شیوهی روایت، نهتنها قابلستایش است بلکه ارزش ایستاده کف زدن را نیز دارد.
از روایت خوب و قصهپردازی دلنشین فیلم بگذریم، پای فضاسازی، فیلمبرداری یا کادربندی و موسیقی کوهستان میان ما، به وسط میآید. بدون اغراق فضاسازی فیلم، حس تنهایی، بیپناهی، سرما و وحشت هولانگیز از مرگ را در تماشاگر القا میکند. شاید این فضاسازی بهاندازهی فضاسازی فیلم از گور برخاستهی آلخاندرو ایناریتو، مخوف، ترسناک و واقعگرایانه نباشد اما حقیقتاً این دو فیلم با یکدیگر قابل قیاس نیستند و بنابراین کوهستان میان ما در همین حد، موفق ظاهرشده است. لازم است که یک نکته را همیشه به خاطر داشته باشیم که فضاسازی موفق، مأنوس و باورپذیر هر فیلم، رابطهی تنگاتنگی با فیلمبرداری و کادربندی تصویری دارد. القای احساس سرما، بیپناهی و بیچارگی کاراکترها در فضای یخزده و سرد کوهستان با آن سکوت مرگبارش، فقط از طریق تصویرسازی و زاویهی فیلمبرداری خودش را نشان میدهد و به شما میگویم که در این مورد هم فیلم موفق بوده است. نماهای باز از درههای پُر از برف، کوهستانهای دوردست صخرهای، آبشار سهمگین و نماهای در حال بارش برف و کاراکترهای خسته و مغمومی که در انبوهی از برف و طوفان بهسختی در حال شکافتن مسیر پُرپیچوخم هستند و همه و همه عواملی است که فیلمبرداری کوهستان میان ما را در سطح بالاتری از خود فیلم قرار میدهد و به باورپذیری و فضاسازی صحیح فیلم کمک شایانی میکند. برای مثال به چگونگی کادربندی و نمایابی سکانس سقوط هواپیما نگاه کنید. زوایای فیلمبرداری این سکانس در القای حس تنش، اضطراب و وحشت در تماشاگر بدون تردید موفق بوده است و حقیقتاً برای افرادی که فوبیای سقوط هواپیما دارند، تصویرسازی این سکانس بسیار تنش آمیز، ترسناک و تکاندهنده است.
درنهایت اینکه امسال تا حد زیادی درزمینهی موسیقی فیلمها با خُشکسالی مواجه بودیم و آثار شاخص و قدرتمندی بهجز چند مورد انگشتشمار ندیدیم اما حداقل این اتفاق در مورد کوهستان میان ما صدق نمیکند و موسیقی ملایم و زیبای رامین جوادی، رنگ و بوی عجیبی به فیلم داده است که در سختترین شرایط و دشوارترین لحظات، حس زندگی و اُمید را به تماشاگر برمیگرداند. بدون اغراق بگویم که این فیلم در هر زمینهای مشکل داشته باشد، حداقل درزمینهی فیلمبرداری و مخصوصاً موسیقی لایق کاندیدای اُسکار شدن است، هرچند سابقه نشان داده است که از اعضای آکادمی اُسکار چنین انصاف و دقت نظری انتظار نمیرود!
هانی ابو اسد، بهخوبی توانسته است از اِدریس البا و کیت وینسلت بازی بگیرد و این موضوع، نشاندهندهی توانمندی این کارگردان است. کیت وینسلت در این فیلم هرچند یکی از بازیهای خوبش را در طی چند سال اخیر به نمایش گذاشته اما بازهم با نمایشهای ماندگارش در فیلمهای خواننده و تایتانیک فاصله دارد ولی نسبت به بازیهای یک یا دو سال اخیرش بهتر و قابلقبولتر است. اِدریس البا نیز که امسال فیلم ناکام و فاجعهبار برج تاریک روی پردهی سینما داشت، شاید در نگاه اول به نظر برسد که اصولاً برای نقشهای درام ساخته نشده و بازی در این نقشها، برایش نچسب و مصنوعی جلوه میکند اما به دو دلیل در این فیلم بسیار خوش درخشیده است؛ دلیل اول این است که این موفقیت به ماهیّت زیربنایی نقشش بهعنوان یک متخصص جراح برمیگردد که یک مرد منطقی و نسبتاً سرد است و چندان اهل خود افشایی و گرم گرفتن نیست و دلیل دوم، خود اِدریس البا است که با بازی بسیار قوی و تأثیرگذارش، سیر تکامل و تکوین روانشناختی این شخصیت را به زیبایی تمام به نمایش میگذارد و این دو عامل سبب باورپذیری و جذابیت اِدریس البا در این نقش درام شده است و شیمی میان این دو کاراکتر و فعلوانفعالات عقلانی- هیجانی آنها، بدون اغراق یکی از بهترین روابط به تصویر کشیده شده در فیلمهای امسال است.
درنهایت اینکه فیلم کوهستان میان ما، بدون شک یکی از بهترین فیلمهای درام سال ۲۰۱۷ میلادی است. یک فیلم بدون ادّعا و ساده که برخلاف بسیاری از فیلمهای امروزی، همه عناصر آن سر جای خودش قرارگرفته است و وظیفهی خطیر و بنیادینش را بهعنوان یک فیلم سینمایی که همانا سرگرم کردن و لذّت بردن تماشاگر است، به نحو احسن انجام میدهد. کوهستان میان ما، یک درام کمیاب است و فیلمی است که متواضعانه همهچیز دارد. صحنهها و سکانسهای حادثهای و دلهرهآور، یکلایهی بسیار ظریف طنز، حس تعلیق تنشزای درگیر کننده و مهمتر از همه یک عاشقانهی جذاب و فراموشنشدنی که بدون آنکه در باتلاق عمیق شعارزدگی بیفتد، داستان ساده اما زیبایش را برای مخاطب روایت میکند. فیلم کوهستان میان ما، شاید در آشفتهبازار تجاریسازی هالیوود و بیرحمی منتقدان گموگور شود اما مطمئناً تماشاگران آن را همچون مرواریدی از دل صدف بیرون خواهند کشید و منصفانه و واقعبینانه ارزشش را خواهند دانست.