بررسی بازی Elex
بازیهای نقشآفرینی، معمولا به خاطر دنیای بزرگ و جزئیات پیچیدهای که در گیمپلی خود دارند، همواره نیازمند توجه و دقت ریزبینانهای از سوی سازندگان هستند تا شاهد بهترین کیفیت ممکن در بازی باشیم. به همین دلیل است که امثال ویچرها و دارکسولزها و مسافکتها به ندرت در میان انبوه آثاری که در این سبک تولید میشوند، میتوانند عرض اندام کرده و الگویی برای دیگر بازیهای نقشآفرینی باشند. اینکه شما فقط یک جهان گسترده و پرجزئیات داشته باشید، یا فقط یک سیستم مبارزه پیشرفته در اختیارتان قرار گیرد یا فقط تمرکز خاصی روی سیستم لوت و کرفتینگ بازی داشته باشید، هرگز به تنهایی نمیتواند معرف یک نقشآفرینی خوب باشند. در واقع مجموعه این ویژگیها است که میتواند منجر به ساخت یک بازی اعتیادآور در این سبک شود که بتواند نه ساعتها بلکه ماهها گیمر را سرگرم کند. استودیو پیرانا بایتس، به جای اینکه روی همه المانهای مهم یک بازی نقشآفرینی متمرکز شود، فقط سعی کرده است تمام زمان و خلاقیت خود را روی یک بخش سرمایهگذاری کند و با سرسری گرفتن دیگر نیازهای گیمر، اثری ناقص را منتشر کند که در عین توانایی بالایش، هرگز نمیتواند از داشتههای خود به خوبی استفاده کند.
بازی Elex اثری است که ایرادات بسیاری دارد، اما از طرفی دیگر نکات مثبت بارزی هم در آن دیده میشود و ما را متعجب میسازد که چطور سازندگان در برخی از بخشهای بازی تا این حد تفکر و خلاقیت به خرج دادهاند، در حالی که برخی دیگر از قسمتهای بازی را با بیدقتی کامل پشت گوش انداختهاند. داستان بازی به طور خلاصه در میانپرده ابتدایی بازی نمایش داده میشود. سیارهای به نام ماگالان که شباهتهای زیادی با زمین دارد، بر اثر برخورد شهابسنگی تبدیل به یک ویرانه میشود. این برخورد ضمن اینکه باعث جهش ژنتیکی گونههای جانوری و قدرتمند شدن آنها میشود، مادهای ارزشمند به نام ایلکس (Elex) را نیز وارد این سیاره میکند. از اینجا به بعد است که هر یک از انسانها به دستهها و قبایل گوناگونی تبدیل میشوند و هر کدام به کمک ماده ایلکس، سعی میکنند تواناییهای مخصوصی را بهدست آورده و در برابر جانوران جهشیافته و همچنین گروهی به نام آلبها از خود دفاع کنند. آلبها در حقیقت دسته دیگری از انسانها هستند که بخاطر استفاده بیش از حد از ایلکس تبدیل به رباتهایی کاملا منطقی شدهاند که تنها هدفشان تبدیل ماگالان به یک آرمانشهر است و به هر قیمتی حاضر هستند این هدف را اجرایی کنند و همین موضوع باعث میشود تا به دشمن درجه یک دیگر قبایل تبدیل شوند.
اگر فکر میکنید که تا به اینجا بخش زیادی از داستان بازی را لو دادهام، کاملا در اشتباهید. چرا که داستان Elex به نوعی غیرقابل اسپویل است و این یکی از بزرگترین برگ برندههای بازی بهشمار میرود که جذابیت آن را دو چندان کرده است. به زبان سادهتر، داستان بازی بر اساس انتخابها و تصمیمات شما پیش میرود و به همین دلیل هر کسی تجربه خاص خودش را از بازی خواهد داشت. تفاوت بزرگی که این بازی با سایر آثاری که در آنها داستان به دست گیمر نوشته میشود دارد، این است که سازندگان اینجا دست شما را کاملا باز گذاشتهاند تا هر طور که میخواهید روند بازی را تغییر دهید. تصمیمات شما در بازی، میتواند خط داستانی را به جایی برساند که نزدیکترین دوست و یاور شما به دست خودتان کشته شود.
بازی از جایی آغاز میشود که شما با در دست گرفتن کنترل شخصیت جکس، وارد سیاره ماگالان میشوید. جکس یکی از فرماندهان ارشد آلب است که توسط برادرش مورد خیانت واقع شده و در خرابههای ماگالان رها میشود. از همان ابتدای بازی، این موضوع برای شما مشخص میشود که باید دقت بالایی در انتخاب دیالوگهایتان در گفتگوها داشته باشید. به شخصه، وقتی اولین بار با این قسمت در بازی روبرو شدم، فکر میکردم که سازندگان سعی کردهاند تا با فراهم کردن گزینههای مختلف برای دیالوگها نوعی آزادی عمل مصنوعی برای بازی ایجاد کنند، ولی وقتی با چینش دیالوگهای منفی و خودخواهانه پشت سرهم دیدم که خیلی راحت اولین مرحلهای که بازی مرا با آن روبرو کرده بود، نپذیرفته و به راه خودم ادامه دادهام، تازه متوجه تکامل بالای Elex در این زمینه شدم. ادامه روند بازی نیز دقیقا همینطور است. شما مختارید که به هرکدام از سه گروهی که در صدد مبارزه با آلبها هستند بپیوندید و به دنبال انتقام خود از یاران قدیمیتان باشید.
متاسفانه شخصیتپردازی کاراکتر اصلی به هیچ وجه شرایط قابلقبولی ندارد. معمولا اطلاعات ما از شخصیت بازی از طریق میانپردههایی بدست میآید که در لابهلای بازی میبینیم، اما سرعت رسیدن به هر کدام از این میانپردهها در بازی به قدری کند است که باعث میشود اصلا نتوانید با جکس ارتباط برقرار کنید و او برای شما تبدیل به کاراکتری بیهویت میشود که هیچ چیزی در موردش نمیدانید و فقط وسیلهای است تا شما را وارد سیاره ماگالان کند. این در حالی است که بسیاری از کاراکترهای اصلی بازی شخصیتپردازی بهتری دارند و همواره در گفتگو با افراد مختلف میتوانید اطلاعات خوبی را در موردشان کسب کنید.
در بازی شما با سه گروه اصلی و چندین گروه فرعی روبرو خواهید شد که هر کدام قوانین و جنگاوری مخصوص به خود را دارند. گستردگی و تنوع بازی در این زمینه تحسین برانگیز است. سه گروه اصلی با نامهای کلریکها، آوتلاها و برسرکرها شناخته میشوند. گروه اول از تکنولوژی و سلاحهای فوق پیشرفته برای جنگ استفاده میکنند. برسرکرها برخلاف کلریکها، تنها راه سلطه بر سیاره و پیروزی بر آلبها را استفاده از سلاحهای جنگ تن به تن میدانند و همچنین از جادو به عنوان قدرت اصلی خود در نبردها بهره میبرند. در این میان، آتلاوها در حقیقت گروهی میانهرو هستند که هم از سلاحهای سرد و هم از اسلحه اتوماتیک برای دفاع از خود استفاده میکنند. نقشه وسیع بازی این امکان را فراهم کرده است که هر کدام از این گروهها علاوه بر سکونت در شرایط آب و هوایی و منطقهای مختلف، ساختمانها و حتی قوانین مخصوص خود را داشته باشند. برای مثال اگر شما عضو کلریکها شوید، باید از خدایی به نام کالان تبعیت کرده و به پرستش او بپردازید یا اگر عضو برسرکرها باشید، نباید به هیچ وجه از خانههای دیگر اعضای گروه دزدی کنید، وگرنه با عواقب سنگینی روبرو خواهید شد.
گستردگی قبایل حاضر در ماگالان، موجب تنوع در گیمپلی نیز میشود. بدین ترتیب که شما میتوانید از سلاحهای مدرن تا قدیمی، برای جنگ با آلبها یا حیوانات جهشیافته استفاده بکنید. اما این تنوع به سبب سیستم مبارزه عقب افتاده و بسیار ساده بازی چندان اثرگذار نمیشود. از گرز و شمشیر گرفته تا پتک و تبر همگی به یک شکل و یک فرمِ ثابت توسط کاراکتر شما مورد استفاده قرار میگیرد. یعنی به همان کندی که شخصیت بازی میتواند یک تبر بزرگ را بچرخاند و به دشمن ضربه بزند، به همان کندی هم با یک شمشیر معمولی همین کار را انجام میدهد و تنها تفاوت این است که هر سلاحی قدرتمندتر باشد، نوار سلامتی دشمن را سریعتر خالی خواهد کرد. وقتی که در حال مبارزه با چندین موجود غولپیکر در بازی هستید، تازه متوجه عمق فاجعه در مبارزات بازی خواهید شد. بازی هیچ امکانی را فراهم نمیکند که در حین مبارزه با یکی از دشمنان، به ضربات وارد شده توسط دیگر موجودات واکنش نشان داده یا از خود دفاع کنید. از طرفی دیگر، وقتی نشانه روی یکی از دشمنها قفل میکند، سوییچ کردن سریع روی دشمن دیگر به این راحتی ممکن نمیشود. تنها راه این است که یا با یکی از دوستانتان به مبارزه بروید یا اینکه به کمک جتپک، خود را از مهلکه دور کنید. البته راه اول هم چندان کارساز نیست و دلیل آن هوش مصنوعی بسیار بد همراهان شماست. در حالی که هوش مصنوعی دشمنان شرایط قابلقبولی دارد، کسانی که همراه شما میآیند جزو خنگترین کاراکترهای بازی هستند. گاهی اوقات پیش میآید که دوستتان در حالی که شما مورد هجوم قرار گرفتهاید بی حرکت میایستد، یا اینکه وقتی خودش مورد هجوم قرار میگیرد، هر ۱۰ ثانیه یکبار یک ضربه به حریف وارد میکند و نهایتا هم میمیرد. هنگام استفاده از تفنگها هم تقریبا اکثر تیرهایشان به خطا میرود. نمیدانم اگر سازندگان جتپکها را برای کاراکترها تدارک نمیدیدند، آیا اصلا میشد در مبارزات این بازی زنده از محل نبرد خارج شد یا نه.
با اینکه مبارزات ضعیف و هوش مصنوعی کلافهکننده همتیمیها بر سختی بازی بیتاثیر نیست، اما Elex ذاتا یک بازی چالشبرانگیز است. حتی در درجه سختی متوسط هم شما نمیتوانید نفس راحتی بکشید و باید در مبارزات حسابی حواس خود را جمع کنید. همین مسئله باعث میشود که نتوانید مراحل بازی را به همین راحتی و با سلاحهای ضعیف پشت سر بگذارید. از همان ابتدای کار به خوبی متوجه میشوید که باید جاهای مهم نقشه را وجب به وجب بگردید تا سلاح و زره مناسبی برای خودتان دست و پا کنید. البته در ادامه و وقتی به یکی از گروهها ملحق شدید، با توجه به ترفیع درجه در گروه مورد نظر، اسلحه و زره مخصوصی را دریافت خواهید کرد، اما باز هم ممکن است نتوانید از آنها بهره ببرید، چرا که برای استفاده از هر آیتمی شما باید به اندازه کافی سطح خود را بالا برده باشید. همین محدودیتهای هوشمندانه است که باعث میشود بدجوری به ادامه بازی علاقه پیدا کنید و مدام به دنبال انجام ماموریتهای نسبتا آسان و فرعی بروید. از دیگر ویژگیهای خوب بازی ماموریتهای فرعی است که هم تنوع و جذابیت خوبی دارند و هم اینکه اطلاعات خوبی را درباره سرگذشت شخصیتها و گروههای مختلف بازی در اختیار شما قرار میدهند. تنوع بالای دشمنان نیز یکی از جذابیتهای بازی Elex محسوب میشود. شما در هر منطقهای، متناسب با شرایط آب و هواییاش موجودات مختلفی را خواهید دید. برای مثال عقربها را فقط در نواحی بیابانی میتوانید ببینید، در حالی که در مناطق آتشفشانی و رادیواکتیو با موجوداتی به مراتب بزرگتر و خطرناکتر روبرو خواهید شد.
سیستم لوت و کرفتینگ بازی نیز ایراداتی دارد و کمی گنگ است. تقریبا هر چیزی در بازی جمع میکنید حتی اگر به هیچ دردی هم نخورد، میتوانید با فروشش اندکی پول به دست آورید، اما ترکیب آیتمهای مختلف و ساخت وسایل کاربردی کمی پیچیده و حوصلهسربر است. شما ابتدا باید نزد افرادی بروید و نحوه ساخت را یاد بگیرید و تازه برای ساخت یا ارتقا آنها، نیازمند ورک استیشن هستید که باید به خاطر آن دوباره به پایگاه خود برگردید. نکته منفی دیگر درباره سیستم لوت این است که به شما اجازه نمیدهد همه وسایل دشمن خود را پس از مرگش بردارید. برای مثال وقتی با هزار مکافات یکی از افراد بالا رده آلبها را به امید به دست آوردن شمشیر قدرتمندش میکشید، بازی به شما اجازه نمیدهد که هیچکدام از سلاحهای وی را بردارید و این مسئله به شدت ناامید کننده است.
تا به اینجا بیشتر به نکات مثبت بازی پرداختیم، اما وقت آن است که اشارهای هم به بزرگترین نقطه ضعف بازی بکنیم و آن چیزی نیست جز گرافیک افتضاح این اثر. بازی Elex به هیچ عنوان گرافیکی در حد نسل هشتم ندارد و شاید با این موضوع بتوانیم کنار بیاییم، اما مشکل این است که در ارائه همین گرافیک ضعیف هم درجا میزند. در هنگام تجربه بازی Elex، کلکسیونی از باگهای مختلف را مشاهده خواهید کرد. از گیر کردن به در و دیوار و قطع شدن ناگهانی صداها گرفته تا غیب شدن برخی اشیا و معلق بودنشان در هوا. از این هم که بگذریم، نمیتوان از کیفیت بسیار پایین بافتها سخن نگفت. موضوع وقتی بدتر میشود که این گرافیک ضعیف ضربه سختی به داستان بازی میزند و باعث میشود حس کنیم در یک محیط کاملا مصنوعی قرار گرفتهایم. متاسفانه چهرههای همه شخصیتها در شرایط مختلف حالت یکسانی دارند که هیچ حسی را به مخاطب القا نمیکنند. در نتیجه تماشای میانپردهها و گفتگوهای بین کاراکترها، هر چند هم که دارای دیالوگهای جالبی باشد، حوصلهسربر و مسخره میشود.
مشکلات فنی بازی باعث شده است تا در بخش صداگذاری و موسیقی هم مشکلاتی به وجود بیاید. اول باید این را بگویم که هیچ تنوع بالایی در موسیقیهایی که در هنگام نبرد یا در شرایط عادی در بازی نواخته میشود، وجود ندارد و مجبور هستید به شنیدن صداهای تکراری عادت کنید. از طرفی وقتی که نبرد خود را تمام میکنید یا در میانه جنگ فرار کرده و به طرف شخصی میروید تا با او گفتگو کنید، همچنان آهنگ حماسی بازی که هیچ سنخیتی با گفتگوی شما ندارد، با قدرت تمام نواخته میشود و یک باگ دیگر به مجموعه افتضاحات فنی بازی اضافه میکند.
بازی Elex با وجود تمام ایرادات اساسی و بزرگی که دارد، همچنان میتواند به سبب جهان بزرگ، پرجزئیات و متنوعی که ایجاد کرده است، طرفداران سبک نقشآفرینی را همراه خود نگه دارد، اما اینکه بازیکن تا کجا میتواند در برابر ضعف در سیستم مبارزه و هوش مصنوعی پایین همتیمی خود چشمپوشی کند، بستگی به صبر او دارد. گاهی اوقات ضعفهای بازی باعث به وجود آمدن شرایط سخت و نامتعارفی میشود که میتواند خیلی راحت سبب دلزدگی بازیکن از بازی شود. شاید اگر کمی زمان بیشتری صرف توسعه این بازی میشد، Elex را میتوانستیم به عنوان یکی از بهترینهای سبک خودش معرفی کنیم، اما سازندگان به راحتی پتانسیل بالای این بازی را نادیده گرفتهاند.
Elex
بازی Elex جهان بزرگی دارد، داستانش کاملا منعطف و تاثیرپذیر است و مراحلش هم از تنوع خوبی بهره میبرد، اما به سبب مشکلات گرافیکی عدیده و برخی ایراداتی که بر سیستم گیمپلی بازی وارد است، شما را خیلی زود از خود میرنجاند. با اینکه اگر از طرفداران دو آتشه سبک نقشآفرینی باشید، احتمالا این نواقص را تحمل خواهید کرد، اما بیتوجهی سازندگان به برخی از بخشهای بازی نمیتواند باعث شود که از کوره در نروید.
مهرداد خیاط محمدی
نقاط قوت
– جهان وسیع، متنوع و پرجزئیات
– تاثیر بالای تصمیمات بازیکن در داستان بازی
– سخت و چالشبرانگیز
– تنوع بالای سلاحها
– ماموریتهای فرعی جذاب