تغییرات ذهنی که تمامی افراد موفق جامعه در خود ایجاد کردهاند – بخش دوم
تغییرات ذهنی که تمامی افراد موفق جامعه در خود ایجاد کردهاند – بخش اول
در بخش نخست این گزارش از تغییر اول و نحوهی ایجاد آن در ذهن خود صحبت کردیم. در آن بخش اشاره کردیم که ایجاد تغییر اول مربوط به خود فرد است و بسیاری افراد میتوانند به آن دست یابند؛ اما افراد کمی هستند که میتوانند با موفقیت از پس تغییر دوم بر آیند.
استفن آر. کووی میگوید:
همکاری چیزی است که اگر اتفاق بیفتد، میتواند باعث شود تا یک به علاوه یک برابر با ۱۰ یا ۱۰۰ یا حتی هزار شود! این نتیجهی شگرفی است که دو یا چند فرد مورد احترام در قبال همدیگر، مصمم میشوند تا فراتر از ایدههای پیشبینیشده خودشان روند تا به یک چالش بزرگ فایق آیند.
رایان هالیدی در کتاب غرور دشمن است، توضیح میدهد که بسیاری از افراد موفق در روند زندگی خود از یک دانشآموز صرف بودن دست میکشند.
شما هنگامی که دانش آموز یا دانشجو هستید، به طور جدی تلاش میکنید که نمونهی عالی خود را از بین ببرید. شما شاید بخواهید که اشتباه کنید و بازخورد بگیرید. از طرفی هم اهمیت نظر دیگران در مورد خودتان، کمتر از اهمیت مقولهی یادگیری چیزهای جدید در آن دوران است.
علاوه بر این، هنگامی که اعتماد به نفس و مهارتهای خود را برای انجام کارهای باور نکردنی از طریق ایجاد تغییر نخست ایجاد کردید، ممکن است متوجه شوید که شما میتوانید بسیار فراتر از آن جایگاهی که در آن قرار دارید نیز بروید. ذهنیت تکاور تنها چیزی است که امتحان شده و در ارزش و اثربخشی آن نیز اغراق کردهاند.
البته طبیعتا ممکن است بتوانید خودتان زندگی کنید. اما شما با کمک افراد مناسب میتوانید زندگی خود را به مراتب بیشتر ارتقا دهید. بهطور طبیعی، این همان روندی است که استیفن آر. کووی، در نوشتهی هفت عادت خوب بسیار موثر، توضیح میدهد. اولین عادتهای چندگانه برای کمک به شما در تجربهی اولین تغییر ذهنی باید ایجاد شوند؛ یا آنچه که کووی از آن با تعبیر «پیروزی شخصی» نام برده است. عاداتی که کووی برای رسیدن به پیروزی شخصی ترسیم میکند عبارتند از:
- فعال باشید
- با تصویر پایان کار در ذهن خود کاری را شروع کنید
- موراد اول را در وهلهی اول در نظر بگیرید
هنگامی که این عادتها را به خوبی کسب کنید، از مرحلهی وابستگی به دیگران به یک مرحلهی استقلال خواهید رسید که همان اولین تغییر ذهنی است.
با این حال، سه عادت بعدی ذکرشده در کتاب کووی نیز برای این در نظر گرفته شدهاند که شما را از حالت استقلال فردی به حالت وابستگی متقابل برسانند؛ حالتی که در آن روابط همافزایانه و همکارانه را در همهی حوزه های زندگی خود تجربه خواهید کرد. این همان چیزی است که ما در مقاله با تعبیر تغییر دوم میشناسیم و کووی هم از آن بهعنوان پیروزی همگانی یاد میکند.
عادتهایی که کووی برای تجربهی این پیروزی عمومی ترسیم میکند عبارتند از:
- اندیشهی برد-برد داشته باشید
- ابتدا سعی کنید که متوجه دیگران شوید و سپس به دنبال فهمیده شدنتان از سوی دیگران باشید
- همکاری کنید
من (نویسنده متن اصلی) چندین فرد موفق را میشناسم که این سه عادت را در خود نشان نمیدهند. آنها بهجای اینکه به دنبال درک شدن باشند، تنها به دنبال درک کردن هستند. آنها بهجای همکاری کردن، کارها را فقط با روش خود انجام می دهند و دیگران را پایینتر از خود میبینند. آنها بازیکنان تیمی نیستند. آنها قابل تعلیم نیستند، آنها روابطی را ایجاد نمیکنند که برای دو طرف سودمند باشد. در حقیقت، آنها دربارهی افراد دیگر خیلی کم اهمیت میدهند.
گفته شده است که قرن بیست و یکم عصر زنان است؛ زیرا زنان بهطور طبیعی، بسیاری از ویژگی های مورد نیاز برای رشد در اقتصاد جهانی و دنیای تیمی امروز را نشان میدهند. به طور متوسط، زنان به مراتب بازیگران تیمی و همکاران بهتری هستند. از سوی دیگر، مردان نسبت به خود و تواناییشان حسی همراه با غرور دارند. مردان اغلب می خواهند که افتخار و جلال کسب کنند؛ در حالی که زنان صرفا در پی آن هستند در این افتخار با پیروزی بزرگ شرکت داشته و رشد کنند.
بعد از اینکه تغییرات دوم را تجربه کردید، مولفههای اصلی مدل ذهنی شما به صورت زیر خواهد شد: اندیشه و تفکر دهبرابری.
دن سولیوان مینویسد:
وقتی که معیار ده برابری، تبدیل به معیار اندازهگیری شما شود، بلافاصله میتوانید ببینید که چگونه توان پیشی گرفتن از دیگران در هر کاری را دارید.
نایل شدن به موفقیت مستلزم داشتن مسئولیت شخصی در قبال زندگی و انتخاب خودتان است.
با این وجود، فکر کردن با نگرش دهبرابری بسیار متفاوت و فراتر از صرفا پذیرفتن مسئولیت است. این مقوله شامل چشمانداز بزرگی است که دیگران نیز باید در آن مسئول باشند. علاوه بر این، تفکر دهبرابری، مستلزم جسارت و خلاقیت بیشتری نسبت به صرفا فعال بودن در حالت عادی است.
تفکر دهبرابری همان چیزی است که شما را از هدف درآمد ۱۰۰ هزار دلار در سال به کسب یک میلیون دلار در سال سوق میدهد؛ یا از کمک به ۱۰۰ نفر به کمک هزار نفر تشویق میکند؛ یا از گرفتن ۱۰ هزار بازدید از صفحه سایتتان به رسیدن به ۱۰۰ هزار صفحه در سایت کمک میکند.
وقتی این کار را می کنید، استراتژی شما بلافاصله تغییر می کند.
تام فریسس در کتاب خود به نام ابزارهای تایتانها توضیح میدهد که تفکر دهبرابری میتواند از طرح سوالاتی غیرمستقیم برای خود فرد مطرح شود؛ مانند سوالی که پیتر تیل میلیاردر از خود میپرسد: اگر شما یک برنامه ۱۰ ساله از روند دریافت از [جایی] داشته باشید، باید بپرسید: چرا نمی توانم این کار را در شش ماه انجام دهم؟
فریسس در راستای این نوع پرسشها، ادامه میدهد:
برای اهداف تصویرشده در اینجا، ممکن است سوال تیل را به این شکل واضحتر بگویم: چه کار میتوانید انجام دهید اگر بهطریق فرضی مجبور باشید که به اهداف ۱۰ سالهتان در طی شش ماه دست یابید؟ حال اجازه دهید لحظهای درنگ کنیم؛ مثال خود را اینگونه مطرح میکنیم که یک سلاح گرم روی سرتان گذاشتهاند و میخواهند وادارتان کنند تا به این سوال فکر کنید! آیا چنین پنداشتید که انتظار ما این است که شما در طی ده ثانیه بهطور جادوگرانهای به راه حلی برای طی سریع یک مسیر دهساله رسیده باشید؟ مسلما نه، ما چنین چیزی نمیخواهیم. اما انتظار این است که پرسش فوق بتواند ذهن شما را بهطور بهرهورانه دچار چالش کند؛ همانند پروانهای که پیله را میشکافد تا با قابلیتهای جدید ظاهر شود. سیستمهای عادی که در آن قرار دارید، قوانینی اجتماعی که به خودتان تحمیل کردهاید و چارچوبهای استانداردی که آنها را شناختهاید، هنگام مطرح شدن آن سوال فرضی کار نمیکنند. در واقع شما مجبور میشوید تا برخی محدودیتها و ارتباطات مصنوعی موجود در این مسیر را تصویر کنید؛ فرایندی همانند پوست انداختن در حیوانات؛ تا در ادامه به این نکته پی ببرید که شما توان کافی برای بازنگری در مسیر واقعی را دارید.
اگر میخواهید بزرگتر فکر کنید، از پرسشهای بهتر (و همینطور عجیبتر) شروع کنید.
یک بار از خودم پرسیدم چگونه میتوانم پست وبلاگی بنویسم که بتواند یک میلیون اشتراک در شبکههای اجتماعی پیدا کند. محصول پرسش و تفکرم در مورد آن در نهایت یک لیست کلمات ۱۰ هزار تایی بود؛ چیزی که تا پیش از آن ندیده بودم.
این نوع سوالات منجر به خلاقیتهای خلاقانه و راههای مختلف در تفکر میشود. پرسشها همچنین بهطور مرتب یک رویکرد استراتژیک بسیار متفاوت را تسهیل میکنند.
حال باید بفهمیم که چه سوالهای در ظاهر پوچ یا مضحکی میتوانند شما را از روشهای محدود و سنتی تفکر خودتان جدا کرده و وارد فاز دیگری کنند؟
نمایندگی
دن سولیوان میگوید:
هر چیزی را به نمایندگان خودتان واگذار کنید به جز نبوغ.
هنگامی که شما تفکر دهبرابری را آغاز کنید، متوجه میشوید که نمیتوانید همه چیز را به تنهایی انجام دهید. شما باید بیشتر متمرکز شوید. بنابراین، ضروری است بلافاصله یک تیم خوب در اطراف شما ایجاد شود. شبکهی شما ارزش خالص شما است.
هر چه زودتر یک تیم برای خودتان ایجاد کنید، تا نتایجتان سریعتر، گستردهتر و عمیقتر شوند. تقریبا در هر موردی، شما حس خواهید کرد هنوز برای داشتن یا ساختن تیم کاری آماده نیستید.
ما توصیه میکنیم که برای مقابله با این حس، به مفاهیم پیشبینیشده پیرامون آنچه که از ساخت یک تیم ارائه میشود، توجه نکنید. پیشنهاد ما لزوما به این معنی نیست که حتما باید افراد را بهمعنای سنتی استخدام کنید؛ بلکه روند مورد نظر ما میتواند بدین معنی باشد که شما با افراد تبادل نظر میکنید. بهعبارتی با ایجاد همکاریها و ارتباطهای منحصر به فرد با افراد در محلهای دیگر و گرفتن ارتباطات بسیار عالی که دیگران به پتانسیل فراوان آنها توجهی نداشتهاند، میتوانید اوضاع را بهبود دهید. هر اندازه که همکاری بیشتر و قویتر باشد، اهداف غیر ممکنی که میتوانید به آن دست یابید نیز بیشتر خواهد بود.
این روابط بهطور متقابل سودمند هستند که در آن شما بر توان بالای خودتان در یک زمینه تمرکز میکنید و کسانی که در اطراف شما هستند نیز روی توان و استعداد خودشان تمرکز میکنند.
همکاری و همافزایی در تمامی زمینههای زندگی
هلن کلر، نویسندهی معروف مینویسد:
ما به تنهایی میتوانیم کارهای کمی انجام دهیم؛ در حالی که با یکدیگر میتوانیم کارهای بسیار زیادی انجام دهیم.
حال بیایید این موضوع را با یک مثال ادامه دهیم: وقتی به باشگاه میروید، آیا همراه تمرینی دارید؟ نظرسنجیها نشان میدهند که اکثر مردم ترجیح میدهند در باشگاه تنها کار کنند. با این حال، اگر شما برای یک بار نیز پیشرفت خودتان با همکاری شخص دیگری را تجربه کرده باشید، در آن صورت، ایدهی کار کردن بهصورت تنها تا حدودی برایتان خندهآور به نظر خواهد رسید.
همانطور که مایکل جردن توضیح میدهد، استعداد برندهی بازیهاست، اما کار تیمی و درایت، برندهی مسابقات قهرمانی است.
از یک دیدگاه داروینی، اکثر مردم با افرادی در سطح خودشان رقابت میکنند. کسانی که به دنبال رشد سریع هستند، با دیگرانی رقابت میکنند که پیشرفتهتر از خودشان هستند. این همان چیزی است که جاش وایتزکین از آن بهعنوان سرمایهگذاری در شکست یاد میکند. اصلی بالاتر از این هم وجود دارد که در آن، افراد با کسانی همکاری میکنند که از سطح فعلی خودشان بسیار بالاتر هستند.
بهعنوان مثال، اگر میخواهید قویتر یا واقعا سریعتر شوید، ورزش را با افرادی که بسیار بهتر از شما ورزش میکنند، تمرین کنید. اگر میخواهید کار فوقالعادهای انجام دهید، با افراد بااستعدادتر از خودتان کار کنید. اگر میخواهید یک شخص بهتر شوید، سعی کنید در صورت آشنایی یا ازدواج، یک فرد مترقی یا کامل را انتخاب کنید.
مطمئنا، اگر همکاری از نوع واقعی باشد، باید خودتان نیز کارهای زیادی را صورت دهید. در اینجا در مورد لفاظیهای اجتماعی صحبت نمیکنیم؛ صحبت ما در مورد رشد فزاینده است و بنابراین باید حالت برد-برد و همافزایانه داشته باشد.
همانطور که اندرو کارنگی، یکی از ثروتمندترین آمریکاییها، توضیح داده است:
کار تیمی موثرتر است، اگر هر فردی به دیگران کمک کند تا در کارشان موفق شوند، آنگاه همکاری تیمی افزایش مییابد؛ و روی کاغذ، هر فردی مهارتهای مختلفی را برای افزایش کارایی یک تیم واحد، توسعه خواهد داد. یکی دیگر از میلیاردرها به نام ریچارد برانسون، به طور مشابه اظهار داشت:
تیم کسبوکار خود را بسازید. بقا در کسبوکار نیازمند همکاری میان مهارتهای مختلف است.
باید در هر کاری که انجام میدهید، عناصر مشترک و همافزایانه داشته باشید. البته، کار وجود دارد که کار شماست. با این حال، این کار باید در داخل گروهی از سایر افراد و به سوی هدفی بسیار بزرگتر در مسیر خود جا افتاده باشد.
دوباره یادآوری میکنیم؛ تفاوتی بزرگ میان اولین تغییر با تغییر دوم وجود دارد؛ اینکه شما مسئولیتی فراتر از صرفا مسئولیت خودتان را دارید. زیرا دیگران برای نوع عملکرد و کیفیت عملکرد و بهطور کلی، برای ارائهی تواناییهای خودشان برای تیم، به شما وابستگی دارند و شما در قبال گروه خود کاملا مسئول هستید.
تعبیر دیگرانی که استفاده میکنیم، میتواند در بر گیرندهی مشتریان، طرفداران، خانواده و همراه تمرینی ورزشی باشد؛ هر زمینه و هر جایی که باشد، نکتهی مهم این است که شما مسئول موفقیت سایر افراد گروه هستید. علاوه بر این، به انحای مختلف میتوان به این برداشت رسید که موفقیت آنها موفقیت شما نیز هست. رشد و توسعهی آنها بهاندازهی رشد و توسعهی خودتان یا حتی شاید هم بیشتر از آن، رضایتبخش است.
استراحت و بازیابی
سولیوان میگوید:
کار کردن با نگرش دهبرابری و نقشهی راه، مستلزم داشتن یک ذهن آرام، آسوده و پویا است.
تفکر و کار عمیق، خلاق و استراتژیک خستهکننده است. یکی از اجزای مهم در تغییر دوم، داشتن نگرش «کمتر، اما بهتر» است. در حالی که تغییر نخست اغلب در مورد مقدار کار است؛ تغییر دوم در مورد کیفیت است.
برای تجربهی اولین تغییر، شما اغلب فقط باید چند تیر دارت را به سوی صفحه هدف پرتاب کنید. در مرحله نخست، پرتاب سادهی یک دارت بهعنوان یک پیروزی بزرگ تلقی میشود؛ یعنی در نهایت، بعضی از این دارتهای پرتابشده به هدف اصابت میکنند و توجهات را بهخود معطوف میدارند. اما هنگامی که شما تغییر دوم را ایجاد میکنید، در یک کلاس جهانی قرار میگیرید. در اینجا دیگر صرف هدف قرار دادن صفحه مهم نیست؛ باید بتوانید درست به نقطهی مرکزی صفحه و ارزشمندترین هدف دست یابید. دقت و کیفیت در اینجا اهمیت دارند.
پس از آن، حفظ قوا، استراحت و بازیابی ضروری است. این درست در تمام سطوح نخبگی و فعالیتهای ردهبالا مطرح است. بهعنوان مثال، ورزشکاران حرفهای وقت زیادی را صرف استراحت میکنند. راجر فدرر و لبرن جیمز گفتهاند که به طور متوسط ۱۲ ساعت در روز میخوابند.
بهطور مشابه، بسیاری از افراد برای ساختن ماهیچهها و حصول توان جسمانی، نیاز به تمرین کمتری دارند و زمان بیشتری را برای بازیابی و خواب میگذارند. با این حال، آنها در طول تمرینات خودشان، نیاز به فشار بیشتر و فعالیت سختتر و سنگینتر دارند. در یک کلام: کمتر، اما بهتر. این همان مقولهای است که در زمینهی فعالیت روانی و استراتژیک نیز نقش دارد.
طبیعتا بازیابی، چیزی بیش از صرفا استراحت جسمی است. شما در حین استراحت باید به معنای واقعی کلمه از آن محیط جدا شوید. بهعنوان مثال، یک مطالعهی جدید نشان میدهد که استفادهی مستمر و همهوقت از تلفنهای هوشمند، انسانها را از کار درست (و زندگی خوب) باز میدارد. به تعبیری، افراد همیشه On هستند و این امر باعث حواسپرتی و تماس با محیط میشود. آنها هرگز از جریان اصلی قطع نمیشوند. مردم گوشیهای هوشمند خود را به طور مداوم نگه میدارند.
در این مطالعه، آن گروهی از آزمایششوندگان که استفادهی سنجیدهتر و آگاهانهتری از گوشی هوشمند خود داشتند و زمانهایی را برای استراحت و جدا شدن از آن اختصاص میدادند، از نظر روانی توانسته بودند عملکرد بهتری را در جدا شدن از کار و چالش کار داشته باشند؛ چیزی که برای بازیابی بسیار ضروری است.
نگاهی به دورتر
مرزهای سالمی را در استفاده از گوشیهای هوشمند و استفاده از اینترنت برای خود تنظیم کنید. در صورت امکان، گاهی تلفن هوشمندتان را حتی دور از دسترس بگذارید. اگر گوشی در نزدیکی شما باشد، ناخودآگاه از آن استفاده خواهید کرد. هنگام رفتن به خانه آن را در ماشین بگذاید؛ یا آن را در کشویی در یک اتاق جداگانه نگه دارید. در واقع به خودتان اجازهی استراحت دهید و خود را بازیابی کنید، در چنین حالتی میتوانید در زندگی و کارتان حضور داشته باشید! این موضوع در صورتی که بخواهید واقعا تغییر دوم را نیز ایجاد کنید، ضروری است.
نتیجهگیری
این تغییرات ذهنی باور نکردنی هستند.
در هر مرحلهای از مسیر خود که باشید، میتوانید درک خود را از این اصول در سطوح مختلف تقویت کنید. هرگز دست از دانشآموز بودن و همینطور دست از یاد گرفتن نکشید.
هر طرحی که دارید را میتوانید مورد تجدید نظر قرار داده و یک طرح جدید به دست آورید. وقتی نحوهی نگرش به پدیدهها را تغییر دهید؛ پدیدههایی که به آنها مینگرید هم دستخوش تغییر خواهند شد.
برگرفته از INC