در سالهای گذشته، قواعد تماشای تلویزیون به طور کلی تغییر کرده است. ما اکنون برای تماشای یک برنامهی تلویزیونی دیگر ملزم به نشستن در مقابل تلویزیون در زمان مشخص نیستیم. برنامههای تلویزیونی دیگر محدود به یک مکان جغرافیایی خاص نیستند و دیگر لازم نیست برای تماشای سریال تلویزیونی محبوب خود، تا پایان پخش تلویزیونی و عرضهی لوحهای فشردهی فیزیکی منتظر بمانیم. در حال حاضر با دسترسی به اینترنت پرسرعت، میتوانیم هر زمان که اراده کنیم، محتوای تلویزیونی دلخواه خود را روی طیف گستردهاز گجتها و پلتفرمهای مختلف تماشا کنیم. مجموع این تغییرات، مفهوم جدیدی از تلویزیون را رقم زده و ما را وارد عصر جدیدی از صنعت سرگرمی کرده است. استیون لوی، روزنامهنگار مطرح آمریکایی در حوزهی فناوری، اخیرا مقالهای دربارهی این تحول جدید به رشتهی تحریر درآورده و ابعاد مختلف آن را تشریح کرده است. مقالهی ذیل که در تاریخ ۲۵ آگوست در وبسایت وایرد منتشر شده، از زاویهی دید وی روایت میشود.
در زمان نهچندان دوری، باور عمومی بر این عقیده استوار بود که هالیوود و سیلیکون ولی دو قطب متضاد و ناهمسو با یکدیگر محسوب میشوند. تخصص هالیوود به طرز متفاوت و هنرمندانهای در سرگرم کردن مخاطبان خلاصه میشد. در طرف مقابل سیلیکون ولی مرکز مهندسان عاشق فناوری بود که مردم را با گجتهای مختلف الکترونیکی مجذوب خود میکردند؛ اما ساکنان این مکان هیچ تخصصی در جلب توجه عاشقان محصولات سینمایی عظیم نداشتند. اگر همچنان جزو آن دسته از افرادی هستید که این کلیشههای غالب را در ذهن دارید، باید بدانید که اپل، گوگل و فیسبوک قصد انجام سرمایهگذاریهای عظیم چند میلیاردی را در تولید محتوای فیلمنامهدار ویدئویی دارند.
یک نگاه کلی به فهرست ثروتمندترین شرکتها، بر این عقاید رایج یک خط بطلان بزرگ میکشد. در حوزهی سرگرمی پول حرف اول را میزند و این سه کمپانی فناوری به همراه بازیگر چهارم دیگر یعنی آمازون که زودتر از بقیه وارد عرصهی ساخت محتوای اختصاصی شده است، در میان ثروتمندترین نهادهای موجود روی زمین به حساب میآیند. در همین زمان، نتفلیکس، دیگر کمپانی سیلیکن ولی با موفقیت جای پای خود را در این حوزه مستحکم کرده و به یکی از مطرحترین تولیدکنندگان محتوای سرگرمی در دنیا تبدیل شده است. اشتیاق وافر غولهای فناوری به تولید برنامههای فیلنامهدار منجر به وقوع یک تحول در صنعت سرگرمی شده است. ما در حال حاضر در حال دور شدن از ایدهی ساخت سریالهای ۶۰ دقیقهای و خلاص شدن از تماشای تبلیغات تلویزیونی بین آنها هستیم. اکنون کمپانیهایی که خدمات آنلاین ارائه میدهند، با فراهم کردن برنامههایی که مدت پخش متغیری دارند، تبلیغات کمتری بین آنها است و مبتنی بر مفهوم جمعسپاری هستند، قواعد تماشای تلویزیون را تغییر دادهاند. در این میان، کمپانیهای ثروتمند فناوری، با اتکا به قدرت فکری و هوش خود، این تحول را در ابعاد وسیعتری به پیش خواهند برد.
از نگاه تاریخی، این تحول، سرآغاز عصر سوم تلویزیون یا به مفهوم جدیدتر «محتوای سرگرمی ویدئویی» محسوب میشود. سن من به اندازهای است که از ابتداییترین مراحل، شاهد شکلگیری و رشد تلویزیون بودهام. این جعبهی جادویی در ابتدا تنها از سه کانال تلویزیونی شامل ایبیسی، سیبیاس و انبیسی تشکیل شده بود که هر کدام از آنها یک شبکهی کاملا قدرتمند ملی محسوب میشدند و در حوزهی سرگرمی جای پای خود را محکم کرده بودند. راهاندازی فرکانس فوق بالای UHF توسط کمیسیون ارتباطات فدرال یا FCC که منجر به معرفی چند کانال جدید شد، در آن زمان خبر بسیار بزرگی به حساب میآمد. برنامههای این سه شبکه از آنجایی که مخصوص طیف وسیعی از مخاطبان ساخته میشدند، به طرز خستهکنندهای مشابه یکدیگر بودند.
هیچ کس پیشبینی نمیکرد سیستمهای کوچکی که مخصوص انتقال سیگنال ساخته شدهاند منجر به تغییر این وضعیت شوند. اما به محض آنکه کمپانیهای کابلی از مناطق روستایی به شهری مهاجرت کردند و به طرز محسوسی تعداد کانالهای در دسترس را همزمان با کاهش قیمت در دسترس طیف وسیعتری از مردم قرار دادند، انقلاب آغاز شد. علاوه بر این، پیشرفت تلویزیونها تا حد زیادی ناشی از رشد فناوریهایی نظیر ضبطکنندههای VHS نیز بود. در ابتدای شروع حرفهی کاریام ، من این تحول جدید را با نوشتن مقالاتی در مجلات مختلف نظیر ویدئو، هوم ویدئو و پاناروما پوشش دادم. من در آن زمان مقالاتی دربارهی چشمانداز ایجاد ۱۰۰ کانال، ظهور تبلیغات در شبکههای کابلی و اولین شبکهی کابلی تعاملی در کلمبوس اوهایو به رشتهی تحریر درآوردم. در ژوئن ۱۹۸۱، من یک مقالهی بلند برای مجلهی رولینگ استوننوشتم. از آنجا برای بازدید از یک کانال خبری ۲۴ ساعته متعلق به تد ترنر، کارآفرین مطرح آمریکایی که بعدها سیانان نام گرفت به آتلانتا رفتم. ترنر در آن هنگام دربارهی آیندهی شبکههای ایبیسی، انبیسی و سیبیاس بر این باور بود که آنها بهزودی از رده خارج خواهند شد.
حق با او بود. طول نکشید که با تجهیز کل کشور به اتصالات کابلی، سلطهی تلویزیونهای زمینی یا مبتنی بر امواج رادیویی به زیر کشیده شد و آنچه که در گذشته غیرقابل تصور بود، نظیر تماشای سریال در کانالهای کابلی، به یک امر روزمره تبدیل شد. امروزه، آن شبکههای تلویزیونی که نامشان در سه حرف مختصر شده بود، همچنان به عنوان برند و نه شرکت پابرجا هستند. اما تکتک آنها اکنون توسط کمپانیهای بزرگ سرگرمی که با انقلاب سیانان قدرت بیشتری پیدا کردند خریداری شدهاند و البته مخاطبان آنها نیز به تدریج رو به کاهش رفته است.
این روند البته، در عصر بعدی محتوای ویدئویی یعنی اینترنت نیز در حال تسریع است. درست همان طور که انقلاب شبکههای کابلی حاکمیت شبکههای مبتنی بر امواج رادیویی را برانداخت، اینترنت نیز قصد دارد هم در بحث انتقال و هم برنامهسازی، تبدیل به حاکم بلامنازع محتوای ویدئویی شود. در حال حاضر، صنعت کابلی ظاهرا توسط انحصار داخلیاش محافظت میشود؛ اما همان طور که اتصالات پرسرعت توسعه مییابد، تنها چیزی که پشتیبان این وضعیت محسوب میشود، یک الگوی تجاری است که که این کانالها را به صورت باندل یا مجموعه و با قیمتی گزاف حفظ کرده است. با دست کشیدن بیشتر مردم و افزایش محبوبیت باندلهای کوچکتر، ما به نقطهای خواهیم رسید که از بین رفتن شبکههای کابلی اتفاق خواهد افتاد.
به همین دلیل، ورود کمپانیهای بزرگ فناوری به عرصهی تلویزیون اهمیت بسیار بالایی دارد. این شرکتهای قدرتمند که به نوعی رهبران واقعی دنیای فعلی محسوب میشوند، در امر تجارت خبره هستند و ملزم به رعایت شیوههای عمل هالیوودی نیز نیستند. درست همانند HBO که با ایدهی برنامهسازی تلویزیونی با کیفیت سینمایی و بدون نمایش تبلیغات، در عصر تلویزیونهای کابلی متولد شد، عصر اینترنت و نتفلیکس نیز ثابت کرده است که الگوهای جدید برنامهسازی نظیر ارائهی محتوا به صورت یکجا، میتواند عادتهای تماشای تلویزیون را تغییر دهد. کمپانیهای اینترنتی مشابه، با عزم راسخ در تقویت الگوهای کسبوکار اختصاصی خود، موجب بروز تغییرات بسیار گستردهتری نسبت به قبل خواهند شد.
ما شاهد مرگ انواع برنامهسازی تلویزیونی نظیر سیتکامها، سریالهای آنتولوژی، برنامههای خبری هفتگی و برنامههای مختلف دیگری که عموما از سال ۱۹۵۰ به بعد مورد استفاده قرار گرفتهاند خواهیم بود. البته درست است که در حال حاضر تعداد تلویزیونهای زمینی با وجود محبوبیت بالای HBO و نتفلیکس همچنان در صدر است. اما قواعد و فرمولهای انعطافناپذیر آنها همچون خطوط قرمز فعال برای تطابق با پخش آگهیهای تجاری ناخوشایند و پیروی از استانداردهای مبتنی بر کاهش خشونت، منجر به کاهش محبوبیت و در نهایت مرگ آنها شده است. در نتیجه، در حال حاضر بهنظر میرسد که ایدهی «تماشای تلویزیون» یک عمل کهنه و قدیمی محسوب میشود.
سه شرکتی که در حال ورود به عرصهی تلویزیون هستند منجر به تسریع تحول پیش رو میشوند. در این میان، شیوهی کار آمازون میتواند برای آنها آموزنده باشد. آمازون پس از محکم کردن جای پای خود با سریالهای تلویزیونی سنتی اما هوشمندانه، با یک رویکرد جسورانه، شروع به معرفی قسمتهای آزمایشی براساس سلیقه و رای مخاطبان کرد. در طرف دیگر، آگاهی فیسبوک از ایدهها و نظرات کاربرانش، امکان هدف گرفتن اجتماعات مشخص را فراهم میکند. بله، اقدامات اولیهی اپل، نظیر ساخت یک برنامهی واقعنما (سیارهی اپلیکیشنها)، الهامگرفته از ایدههای سابق است، اما میتوانیم انتظار داشته باشیم که این شرکت به زودی با بهکارگیری مدیران خلاق، سطح تولیدات خود را ارتقا بخشد. همچنین میتوانیم انتظار انجام آزمایشهای شگفتانگیزی را از سوی گوگل داشته باشیم. این شرکت در حال حاضر یک الگوی اینترنتی صرف از ارائهی محتوای ویدئویی را با استفاده از یوتیوب راهاندازی کرده است. در این میان، نتفلیکس نیز اخیرا برای انجام یک سرمایهگذاری ۷ میلیارد دلاری در سال آینده اظهار تمایل کرده است. در مجموع، این سرمایهگذاریها میتواند به اندازهای کافی باشد تا شیوهی سنتی تامین مالی و قواعد ناخوشایند در الزام تولیدکنندگان به ساخت برنامههای مشخص را از سر راه بردارد.
وقوع این تغییرات نیازمند زمان است. زمانی که من مقالات مربوط به انقلاب محتوای ویدئویی را مینوشتم، انتظار نداشتم که ۳۰ سال بعد، همچنان به این موضوع اشاره کنم. اختلال اجتنابناپذیر است، اما تغییرات واقعی در طول دههها اتفاق میافتد. در بازهی زمانی کوتاهتر، تغییر اصلی جایگزینی سرمایهگذار خواهد بود. در حالی که تولیدکنندگان هالیوودی همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند، سرمایهی اصلی از سوی منلو پارک، کوپرتینو، سیاتل و دیگر دژهای فناوری تامین خواهد شد.
در بازهی بلندمدت، نحوه مصرف و پرداخت هزینهی سرگرمی نیز به طرز قابل ملاحظهای تغییر خواهد کرد. تلویزیون سنتی با آن برنامههای کمدی قدیمی به خاطرات ناخوشایندی تبدیل خواهد شد. علاوه بر این، آن دسته از طرفداران شکاک هالیوود نیز که تصور میکنند اپل، فیسبوک و گوگل در تغییر ذائقه و نحوهی لذت بردن ما از صنعت سرگرمی ناتوان هستند، تغییر عقیده خواهند داد.