با موفقیتهای اخیر پلتفرم تلویزیون و ارائه سریالهای جذاب، پرکشش و موفقی همچون فارگو (Fargo)، وستورلد(Westworld)، بازی تاج و تخت (Game of Throness) و غیره، تهیهکنندگان کم کم به این نتیجه میرسند که بازسازی فیلمهای قدیمیتر به فیلمهای جدید، همیشه بهترین شیوه برای بهرهگیری از تمام ظرفیتهای مجموعههای سینمایی قدیمی نیست.
با بودجههای بزرگتر، ستارگان بیشتر و کارگردانان و نویسندگان بهتر نسبت به قبل، ما هماکنون بدون شک در عصر طلایی سریالسازی در آمریکا به سر میبریم، پس منصفانه است اگر بگوییم که انتظار داریم در آیندهای نزدیک، سریالهای بیشتری بر اساس فیلمهای کلاسیک و قدیمی ساخته شود.
در حقیقت، همین الان هم که در حال نگارش این مقاله هستم، فیلمهای زیادی در فرآیند ساخت نسخهای تلویزیونی از خود هستند، فیلمهایی مثل شاهکار علمی-تخیلی و عاشقانه میشل گوندری به نام درخشش ابدی یک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)، یا فیلم کلاسیک کالتی (فیلم کالت به انگلیسی Cult Film فیلمی است معمولاً جدا از جریان اصلی سینما با جامعهای از طرفداران پروپاقرص که هواداران کالت فیلم را تشکیل میدهند) همچون سلحشوران (The Warriors) که مطمئنا ارزش پیگیری و تماشا را دارد چرا که به وسیله برادران روسو سازندگان فیلمهای کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی (Captain America: Civil War) و مرد مورچهای (Ant Man) در حال ساخت است یا نسخه فرعی از فیلم کمدی خونآشامانه جدید و خوشساخت آنچه در سایهها انجام میدهیم (What We Do In Shadows) محصول سال ۲۰۱۴ کشور نیوزیلند، که همگی آنها به زودی صاحب اقتباسی سریالی خواهند شد.
بیایید حداقل امیدوار باشیم که موارد فوق شبیه سریال تلوزیونی همچون نامحدود (Limitless) و گزارش اقلیت (Minority Report) ضعیف از کار درنیایند. در ادامه با معرفی ده فیلم جذابی که ارزش ساخت اقتباسی سریالی را نیز دارند، همراه شما هستیم.
۱۰- یادآوری کامل (Total Recall)
سال انتشار: ۲۰۱۲
کارگردان: لن وایزمن
درست است که از کلاسیک علمی-تخیلی و دیوانهوار پاول ورهوفن و آرنولد شوارتزنگر، یعنی یادآوری کامل (Total Recall)، بازسازی ضعیف و غیرجذابی در سال ۲۰۱۲ اکران شد، اما چه باک، در پانزده سال اخیر ما سه مرد عنکبوتی متفاوت داشتیم، بنابراین از نظر تجربی و در مقایسه با Spiderman، یادآوری کامل که نخستین حضورش را دههها قبل در دنیای سرگرمی داشته، میتواند نسخهای سریالی هم داشته باشد.
اگر هنوز فیلم اصلی را تماشا نکردهاید، پس هر چه زودتر اقدام کنید. داستان فیلم در سال ۲۰۸۴ اتفاق میافتد، زمانی که داگلاس کوآید که خوابهای عجیب و غریبی میبینند و از زندگیاش خسته شده، به شرکت ریکال (Rekal) مراجعه کرده و به کاشت حافظه در ذهن خود تن میدهد که موجب میشود تصور کند که ماموری مخفی است. پس از آن اتفاقات عجیبی رخ میدهد که باید تماشا کنید. صحنههای اکشن دیوانهوار در مریخ، حضور جهشیافتهها و بیگانهها در فیلم، و آرنولد که آن صورتک معروف زنانه را از روی صورتش برمیدارد و به سمت نگهبانان پرتاب میکند، تنها بخشی از جذابیتهای بصری فیلم یادآوری کامل است.
بر اساس اقتباسی آزاد از داستانی کوتاه به نام We Can Remember It for You Wholesale نوشته فیلیپ کی دیک، داستان سفر پرماجرا، متوهمانه و در عین حال فوقالعاده مبتکرانه «یادآوری کامل»، آنچنان عظمت و ابعادی دارد که میتواند مسیرهای داستانی بیشماری را فراهم آورد. حتی دیگر نیازی به حضور کاراکتر کوآید هم نیست که منجر به انتخاب بازیگری بیصلاحیت برای ایفای نقش این شخصیت محبوب قدیمی شود، چرا که Total Recall میتواند داستان کاراکتر جدیدی را روایت کند که دوباره به بازدید کمپانی ریکال میرود و ماجراهای جدیدی را رقم میزند.
هر کسی هم که فکر میکند چیز زیادی برای کاوش در این داستان باقی نمانده، بایستی او را برای تماشای سریال وستورلد شبکه HBO دعوت کنید تا متوجه شود که چگونه یک داستان علمی-تخیلی که میتوانست در دو ساعت جمع شود، در ده قسمت روایت شد و نتایج درخشانی هم کسب کرد.
۹- جنگ با همه (War on Everyone)
سال انتشار: ۲۰۱۶
کارگردان: جان مایکل مکدونا
کمدی سیاه کمتر دیده شده و صد البته دست کم گرفته شده جان مایکل مکدونا به نام جنگ با همه (War on Everyone)، داستان دو پلیس فاسد را روایت میکند که شوخی و مسخره بازی را از حد گذراندهاند. آنها حتی در زمان حل پروندههای جنایی عجیب نیز از کوچکترین فرصتی برای مصرف مواد مخدر صرفنظر نمیکنند، چرا که به تختههای تعویض پوشک بچه نصب شده در دستشوییهای عمومی نیز رحم نمیکنند و آن را به محلی برای مصرف مواد تبدیل میکنند. همین توصیفهای بالا به تنهایی برای ساخت سریالی بینقص در ژانر Procedural Drama (گونهای از برنامهسازی یا سریالسازی در تلویزیون است که در آن هر قسمت ماجرای مخصوص به خود را دارد و از لحاظ روایی مستقل عمل میکند) و Police Procedural (زیرمجموعهای از ژانر کارآگاهی است که در آن روند بررسی یک پرونده جنایی از ابتدای وقوع جنایت تا مرحله دستگیری مجرم به دقت نشان داده میشود) از زندگی پلیسهای فاسد کافی به نظر میرسد.
شاید سبک Police Procedural Drama دیگر آن محبوبیت سابق را نداشته باشد، اما در ژانری که معمولا زیر سلطه کارآگاهان خشک و عصا قورت دادهای قرار دارد که به خاطر سوابق بد گذشتهشان از خودشان هم متنفر هستند، سریال جنگ با همه میتواند شوک لازم را به این ژانر دوباره پر و بال گرفته وارد کند. خیلی از افرادی که فیلم را تماشا کردهاند، بدون شک تماشای دوباره این دو پلیس بیادب و گستاخ را این بار در قالب سریالی هفتگی دوست خواهند داشت. پلیسهایی که به شکار و دستگیری افرادی به مراتب بدتر از خودشان میروند، در حالی که هر نوع شیطنتی که فکرش را میکنید هم از آنها سر میزند.
از همین جا اعلام میکنیم که انتخاب بازیگران دیگری برای دو نقش اصلی این سریال تلویزیونی که احتمالا در آینده ساخته خواهد شد، جنایتی در حق آن خواهد بود، چرا که سریال «جنگ با همه» احتمالا تنها در صورتی موفق خواهد بود، که دو ستاره اصلی فیلم یعنی مایکل پنیا و الکساندر اسکارشگرد را در سریال استفاده کند. هم پنیا و هم اسکارشگرد که با هنرنمایی ماهرانهشان در فیلم «جنگ با همه»، به نظر میرسد انگار تمام دوران زندگیشان را در نقش دو تن از بدترین پلیسهای ایالت متحده بازی کرده باشند، نباید از حضور در این سریال محروم شوند. بنابراین تهیهکنندگان نباید برای حضور در سریالی که اگر شانس با آن یار باشد و به ویژه اگر مکدونا قصد داشته باشد که نقشی در ساخت و توسعه آن ایفا کند، آنها را نادیده بگیرند.
۸- جاده مالهالند (Mulholland Drive)
سال انتشار: ۲۰۰۱
کارگردان: دیوید لینچ
شاید اخیرا جاده مالهالند (Mulholland Drive) توسط منتقدان به عنوان یکی از بهترین فیلمهای قرن بیست و یکم انتخاب شده باشد، اما بیایید فراموش نکنیم که دیوید لینچ، کارگردان فیلم، در ابتدا در نظر داشت که این فیلم را در قالب سریالی تلویزیونی منتشر کند. پروژه جاده مالهالند در ابتدا به عنوان یک قطعه ۹۰ دقیقهای شروع به کار کرد، اما بعد از آن مدیران اجرایی تلویزیون از ادامه همکاری با آن خودداری کردند، (یعنی آنها در آن زمان سریال Twin Peaks و موفقیتهای لینچ را ندیده بودند؟) اما دیوید لینچ پروژهاش را رها نکرد، بلکه بالعکس حدود ۴۵ دقیقه به مینی سریالی که ساخته بود اضافه کرد و آن را به فیلمی بلند تبدیل نمود.
فیلم توسط منتقدین بسیاری مورد تمجید قرار گرفت، اما به دلیل پایانبندی گیجکنندهاش، کوهی از سوالات بیپاسخ را که خود به تنهایی ارزش تبدیل شدن به یک کتاب را دارند، از خود به جای گذاشت، سوالاتی که بسیاری هواداران لینچ برای یافتن پاسخ آنها هنوز که هنوز با خود کلنجار میروند. در فیلم سینمایی «جاده مالهالند» به دلیل محدودیتهای زمانی بسیاری از داستانهای فرعی رها شده بودند. من به شخصه هنوز هم میخواهم بدانم که ماجرای آن هیولای بیرون رستوران چه بود؟ فقط روزی را تصور کنید که این فیلم برای تبدیل شدن به سریالی تلویزیونی انتخاب شود. چه خبر خوشحال کنندهای خواهد بود. چه کسی است که نخواهد دستپخت جدید لینچ، که به کاوش، بررسی و نقد وجهه پر زرق و برق اما رو به ویرانی هالیوود میپردازد را نبیند؟ آن هم نه در فیلمی دو ساعته بلکه در سریالی چند قسمته.
خوشبختانه و در سایه هواداران پرشمار لینچ، سریال تلویزیونی توئین پیکس (Twin Peaks) امسال به بازگشت بسیار مورد انتظار خود پایان خواهد داد. آیا فصل جدید Twin Peaks فصلی موفقیتآمیز خواهد بود؟ یا که مثل فصل دوم آن هواداران را ناامید خواهد کرد؟ همه چیز به بازخورد مخاطبین بستگی دارد. آیا کسی هست که ادعا کند لینچ نمیخواهد دوباره در جاده مالهالند تخت گاز براند؟ (و احتمالا تصادف هم بکند؟) شاید او تنها در انتظار تماشای بازخورد مخاطبان به Twin Peaks است، تا اگر بازخوردها مثبت بود، ساخت Mulholland Drive تلویزیونی را نیز آغاز کند.
۷- مردان سیاهپوش (Men in Black)
سال انتشار: ۱۹۹۷
کارگردان: بری ساننفلد
حالا که به نظر میرسد کراساور مجموعههای سینمایی مردان سیاهپوش (Men in Black) و خیابان جامپ شماره ۲۱ (21 Jump Street) منتفی شده است، (که البته اگر کمی منطقی باشیم، این تصمیم، یعنی لغو ساخت کراساور برای هر دوی این مجموعهها تصمیمی عاقلانه بود) سونی پیکچرز به زودی درباره اینکه این مجموعه پولساز در آینده چه مسیری را طی خواهد نمود، تصمیمگیری خواهد کرد. آیا فیلم چهارمی با حضور ویل اسمیت و احتمالا نسخه جدید و جوانتری از مامور K، جاش برولین، ساخته خواهد شد؟ یا ریبوتی کاملا جدید در قامت یک سریال تلویزیونی در کار است؟ تمام این احتمالات به تصمیمات آینده سونی پیکچرز بستگی خواهد داشت.
داستان فیلم سینمایی مردان سیاهپوش درباره سازمانی مخفی و اعضای سیاهپوش آن است که وظیفه کنترل موجودات فرازمینی پنهان شده در میان ما و همچنین ردگیری و نابودی بیگانگان خطرناک را بر عهده دارند. این مجموعه سینمایی با آنکه تا به امروز سه قسمت از آن اکران شده، هنوز هم پتانسیل بسیاری برای ارائه داستانهایی جذاب، تازه و کاملا سرگرمکننده دارد. مردان سیاهپوش این بار اما میتواند در قالب سریالی تلویزیونی ساخته شود، سریالی که در آن قهرمانان داستان هر هفته به تعقیب یک موجود فرازمینی بپردازند. یا بالعکس همانند درامی ادامهدار نوشته شود که در آن سوپرویلنهای فرازمینی و دسیسههای خبیث آنها برای نابودی زمین در طول یک فصل کامل به وسیله اعضای این سازمان مخفی شناسایی و نابود شوند. فیلم دست کم گرفته شده مردان سیاهپوش ۳ (Men in Black 3) که تنها پنج سال پیش اکران شده، نشان میدهد که این سری که در دهه ۱۹۹۰ کار خود را آغاز کرده است، هنوز شانس زیادی برای عرض اندام و بازگشت به قلههای مجموعههای علمی-تخیلی دارد.
البته مخالفینی هم وجود دارند که استدلال میکنند، سری مردان سیاهپوش به طور کلی یک ایده تاریخ گذشته و از مد افتاده است. علیالخصوص حالا که تماشاگران ممکن است بیگانهها را به مثابه مهاجران غیرقانونی در نظر بگیرند که قصد دارند وارد کشورشان شوند که در شرایط سیاسی دیوانهوار امروزی، موضوعی بیش از پیش حساس و بحثبرانگیز است. در هر حال، اگر این مجموعه با تیم بازیگران جدید و شاید حتی اهداف کلی جدید، توانایی ارائه نمایشهایی جذاب را داشته باشد؛ شاید این دفعه بیگانهها توسط شخصیتهای شروری از نژاد انسانها به شکل بیرحمانهای مورد سواستفاده قرار گیرند)
۶- جک ریچر (Jack Reacher)
سال انتشار: ۲۰۱۲
کارگردان: کریستوفر مکگوایر
فیلم نخست جک ریچر (Jack Reacher) برخلاف واکنش شدید هواداران به انتخاب تام کروز برای ایفای نقش اصلی، نمایشی دلهرهآور، سرگرمکننده و عامهپسند بود که در کنار تعقیب و گریزهای چمشگیر فیلم، هیجان آن دو برابر شده بود. با این وجود، جدیدترین قسمت جک ریچر با عنوان فرعی هرگز برنگرد (Jack Reacher: Never Go Back) باید به عنوان هشداری کاملا جدی برای تهیهکنندگان آن در نظر گرفته شود، چرا که اصلا به زیبایی قسمت نخست نبود. برای افرادی که آنقدر بدشانس بودند که توانستند این فیلم را تماشا کنند، باید بگوییم که همدردی ما را بپذیرید.
با این وجود، مجموعه رمانهای پایانناپذیر لی چایلد (خالق جک ریچر) کاملا مناسب فرمت تلویزیون خواهد بود. ریچر در قامت آوارهای تنها در هر فصل میتواند به کشف معماهای متفاوت بپردازد. شهرهای جدید، معماهای جدید و شخصیتهای مکمل جدید. یا که برای جبران و پوشش کامل نقص فقدان زمانبندی شخصیتها در رمانهای جک ریچر، با توجه به اینکه ظاهرا چایلد هر آنچه که به ذهنش میآمده در هر ترتیب زمانی که خودش دوست داشته مینوشته، جک ریچر میتواند متریال خوبی برای ساخت سریالی دنبالهدار و بینقص باشد. (حتی اگر این اتفاق زمانی روی دهد که اینگونه سریالها محبوبیت کمتری نسبت به حال داشته باشند) «جک ریچر» درام کارآگاهی بینقصی در ژانر Police Procedural خواهد شد، اگر چه همه میدانیم که او یک پلیس نیست. (هر چند او معمولا بسیار موثرتر از پلیسها عمل میکند)
شایعاتی نیز وجود دارد که قرار است قسمت سوم فیلم سینمایی جک ریچر با حضور دوباره تام کروز در نقش اصلی ساخته شود. هنگامی که این مجموعه فیلمها به پایان برسد، به نظر میرسد که ماجراهای آینده جک ریچر برای ورود به مدیوم تلویزیون گزینه مناسبی باشد. ماجراهایی که میتواند به همان شجاعت و خشونتی که از جک ریچر انتظار میرود باشد. در پایان نیز باید اشاره کرد که شاید بهتر باشد بازیگر ایفاکننده شخصیت ریچر در نسخه تلویزیونی آن نیز تغییر کند.
۵- لوپر (Looper)
سال انتشار: ۲۰۱۲
کارگردان: رایان جانسون
لوپر (Looper) یکی از بهترین فیلمهای اکشن و علمی-تخیلی سالهای اخیر است. این فیلم اثری بدیع، شیک، فوقالعاده عالی و خیلی خشونتآمیز است که توسط تیمی از بازیگران با استعداد ساخته شده است. لوپر همچنین فیلمی است که مطمئنا ارزش ساخت دنباله را نیز دارد، یا حتی بهتر از آن، نسخهای فرعی در قالب یک سریال تلویزیونی.
داستان لوپر در زمانی جریان دارد که مسافرت در زمان غیرقانونی اعلام شده است، اما گنگسترها به منظور پنهان نمودن هر گونه مدرکی از جنایاتشان، دشمنانشان را به گذشته میفرستند تا توسط «لوپرها»، که در زمان خودشان بسیار مشهور هم هستند، سر به نیست شوند. طولی نمیکشد که این ماجرای شیرین، کم کم وجهه تاریک خود را بروز میدهد و لوپرها با نسخه آینده خودشان روبرو میشوند که به زمان آنها فرستاده میشوند تا به منظور از بین بردن سرنخهای باقیمانده، پاکسازی شوند.
سفرهای زمانی پرداخت شده در لوپر، ایدهای است که ارزش بسط بیشتر را دارد و به نویسندگان و فیلمسازان آزادی عمل بسیاری میدهد تا هر آنچه که دوست دارند را انجام دهند و تا آنجا که میتوانند قوانین آن را گسترش دهند، چرا که (هر چند که متاسفم که امیدتان را ناامید میکنم) اما سفر در زمان (هنوز) اختراع نشده است. پس میتوان کمی با قوانین فیزیکی بازی کرد و آن را تغییر داد. قوانین جدید مطمئنا به انعطاف بیشتر سریال کمک خواهد کرد. این موضوع حتی برای لوپرهای بدذات نیز جذاب خواهد بود. اینگونه آنها میتوانند به آینده سفر کند تا ببینند که همه این جنجالها و برو و بیاها برای چیست و این گنگسترهای آیندهنشین چه کسانی هستند که معتقدند باید تاریخ انقضای لوپرها را صادر کرد؟
حالا که رایان جانسون (کارگردان لوپر) به پایان مراحل ساخت جنگ ستارگان: آخرین جدای (Star Wars: The Last Jedi) نزدیک شده است، آیا ممکن است که او برای گسترش دنیای لوپر، این بار در قالب سریالی تلویزیونی، به این مجموعه برگردد؟ همه چیز به تصمیمات آینده وی بستگی دارد.
۴- دِرِد (Dredd)
سال انتشار: ۲۰۱۲
کارگردان: پت تراویس
بعد از بازی افتضاح سیلوستر استالونه در فیلم قاضی دِرِد (Judge Dredd) محصول سال ۱۹۹۵، طرفداران این قاضی خشن و مستبد که گاهی حتی خودش در نقش هیئت منصفه و اجراکننده حکم نیز ظاهر میشود، سرانجام با اکران فیلم دِرِد (Dredd) تولید سال ۲۰۱۲ که فیلمی درخور و شایسته برای این کاراکتر کامیکبوکی بود، به آنچه میخواستند دست یافتند.
با این وجود، هر چند که منتقدین و هواداران از تماشای دِرِد خوشحال بودند، اما به غیر از هواداران متعصب، دِرِد در یافتن مخاطبان بیشتر با مشکل جدی روبرو شد و در نتیجه عملکرد ضعیفی در گیشه سینماها از خود به جای گذاشت. حالا که درد، برداشتها و بازخوردهایی که شایستهاش بوده را دریافت کرده، از مدتها قبل زمزمههایی پیرامون تکمیل این مجموعه سینمایی با اکران دو فیلم قوی دیگر از این شخصیت پرطرفدار، شنیده شده است. اما در حال حاضر تنها میتوانیم به تماشای دوباره کارل یوربن (بازیگر نقش اصلی فیلم دِرِد) خوشحال باشیم که در نقش قاضی دِرِد به برجی مملو از گنگسترهای موادفروش حمله میکند و دوباره امنیت را به شهر بازمیگرداند.
از زمان پوشیدن کلاهخود قاضی درد، یوربن به سخنگوی غیررسمی دِرِد تبدیل شده است و پشت سر هم اطلاعات جدیدی را از آینده این شخصیت در اختیار هواداران قرار میدهد. اخیرا و در سال ۲۰۱۶ وی عنوان کرد که برای ساخت فیلمی دیگر از قاضی درد یا شاید حتی یک سریال تلویزیونی از این کاراکتر محبوب، ملاقاتهایی با سران سرویسهای استریم نتفلیکس و آمازون پرایم داشته است.
شاید نتفلیکس با سابقه ثابت شدهاش در اقتباس از شخصیتهای کامیکبوکی هیجانانگیز اما کمتر شناخته شدهای همچون قاضی درد، گزینه مطمئنتری برای این کار باشد، اما خب هواداران تصمیمگیران نهایی در این مورد نیستند. چه سریال تلویزیونی دِرِد از نتفلیکس پخش شود چه آمازون پرایم، اکشن-تریلری آیندهگرایانه و بینقص در ژانر Police Procedural خواهد بود که دِرِد و دیگر قاضیهای همراهش را در برابر صف طویلی از دشمنان مرگبارش قرار میدهد.
همچنین با توجه به تغییرات اخیری که در سیاستهای کشورهای غربی به وجود آمده، از نظر استعاری و شماتیک، دِرِد میتواند مصداق بسیار خوبی از یکی عمیقترین شخصیتهای کامیکبوکی باشد که تا به حال بر صفحه تلویزیونهای ما ظاهر شده است. قهرمانی در حال پرسیدن سوالاتی که در ویژگیهای شخصیتی او خلاصه شده است، سوالاتی همچون این که، به واقع افسران قانون در برابر تبهکاران، باید به چه میزانی از قدرت دسترسی داشته باشند تا از آن سواستفاده نکنند؟ ساخت یک درام ادامهدار به سازندگان این فرصت را میدهد که با عمق و صد البته خشونت بیشتری به بررسی این گونه مسائل بپردازند.
۳- جنگوی از بند رسته (Django Unchained)
سال انتشار: ۲۰۱۲
کارگردان: کوئینتین ترنتینو
سریال ساخته شده از روی این فیلم ایده بسیار سادهای برای پیگیری خواهد داشت و آن این است که جنگو پس از آزادسازی همسرش چه جور زندگیای خواهد داشت؟ آیا او سلاحش را زمین خواهد گذاشت و به کشاورزی مشغول خواهد شد و امیدوار خواهد ماند که سفیدهای نژادپرست دیگر مشکلی برای او و خانوادهاش ایجاد نکنند؟ یا همچنان به شغل جایزه بگیری ادامه دهد و برای کسب پول، خلافکاران سفیدپوست را بکشد؟ با توجه به اینکه قبل از منسوخ شدن بردهداری در ایالات متحده، شغلهای بسیار کمی برای یک مرد سیاهپوست در آن کشور وجود داشت، پیشبینی میکنم که او گزینه دوم را انتخاب کند.
البته احتمالات بیشماری برای ادامه داستان جنگو در قالب سریالی تلویزیونی وجود دارد و مسلما به همان اندازه جنایتکاران بیشتری هم در نسخه سریالی جنگو حضور خواهند داشت تا به وسیله این هفتتیرکش سیاهپوست مجازات شوند. جنگو نیز در این بین میتواند با بهرهگیری از مهارتهایی که توسط دکتر کینگ شولتز آموخته به شکار خلافکاران سفیدپوستی برود که برای زنده یا مردهشان جوایز سنگینی تعیین شده است. همچنین مدت زمان طولانی سریال (نسبت به فیلم) زمان بیشتری برای بررسی موانعی که یک جایزه بگیر سیاهپوست با آن روبرو میشود، در اختیار نویسندگان قرار میدهد. علیالخصوص حالا که او دیگر آن پیرمرد آلمانی سفیدپوستی که او را از بند اسارت آزاد کرد، در کنار خود ندارد. خط داستانی بالقوه دیگری که میتواند موضوع داستان سریال جنگو شود و به جذابیت آن بیافزاید این است که مثلا سریال، داستان جنگویی پیر و زخم خورده را نشان دهد که سالهای زیادی از عمر خود را جایزه بگیر بوده و تجربیات زیادی در این زمینه اندوخته، و حالا در حال آموزش به جوان خام و بی تجربهای است که تازه میخواهد وارد این کسب و کار خطرناک شود.
شاید احتمال دست کشیدن کوئینتین ترنتینو از پلتفرم محبوبش یعنی سینما و ورود به دنیای تلویزیون، احتمالی غیرممکن باشد، اما او میتواند با پذیرفتن تهیهکنندگی سریال، حداقل پیشنهادهای شگفتانگیزش را در اختیار نویسندگان و کارگردانان آن قرار دهد تا از آنها در ساخت سریال استفاده شود. البته اگر فردا شایعه شود که جیمی فاکس نقش جنگو را در اقتباس سریالی این فیلم بر عهده میگیرد، کمی باورپذیرتر خواهد بود چرا که او بعد از بازی در شاهکار جنگو زنجیر گسسته در سال ۲۰۱۲ که یکی از بهترین هنرنماییهای او در کارنامه بازیگریاش بود، نقشآفرینی مهمی دیگری در سینما نداشته است. البته اگر شما از طرفداران دو آتیشه مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲ (Amazing Spiderman 2) باشید،. ممکن است مخالف این موضوع باشید و حضور او در آن فیلم را از بازیهای خوب جیمی فاکس به حساب آورید.
۲- کارمندان (Clerks)
سال انتشار: ۱۹۹۴
کارگردان: کوین اسمیت
یکی از محبوبترین فیلمهای کالتی که از دل دهه ۱۹۹۰ بیرون آمد، فروشندههای کوین اسمیت بود. این فیلم با ارائه نمایشی طنزگونه و عامهپسندانه داستان زندگی آدمهای از زیر کار در رو و وظیفه نشناسی را روایت میکند که دائما از انجام وظایفشان شانه خالی میکنند. اسمیت به قدری این کمدی سیاه را هنرمندانه کارگردانی کرده است که با تماشایش خیلی زود عاشقش میشوید. بعد از اکران قسمت دوم این مجموعه که آن هم فیلمی تحسینبرانگیز از کار درآم، و دانته و راندال (کاراکترهای فیلم) را در حال کار یا بهتر بگویم تنبلی در یک فستفود نشان میداد، قسمت سوم فروشندهها هنوز ساخته نشده است. خبر بد برای طرفداران فیلم کارمندان این است که آنها باید مدت زمان خیلی بیشتری منتظر بمانند، چرا که کوین اسمیت به تازگی تصمیم گرفته که یک نسخه تلویزیونی از فیلم پاساژگردها (Mallrats) بسازد. این فیلم که توسط اسمیت در سال ۱۹۹۵ ساخته شده، پیشدرآمدی برای قسمت نخست کارمندان محسوب میشود. اسمیت تشخیص داده که ساخت نسخهای تلویزیونی از فیلم قدیمیاش، پروژهای ارزشمندتر از قسمت سوم کارمندها است که استحقاق وقت گذاشتن را دارد. اما چه میشود اگر قسمت سوم کارمندها به طور کامل منتفی و به جای آن سریالی تلویزیونی جایگزین آن شود؟
قبلا هم دو بار برای ساخت سریال کارمندان تلاش شده بود. اولین بار در سال ۱۹۹۵ پایلوتی (قسمت نخست یک سریال) از این مجموعه ساخته شد که به طرز نادرستی نه از اسمیت و نه از هیچکدام از بازیگران اصلی در ساخت آن استفاده نشد. خوشبختانه آن مجموعه هیچگاه منتشر نشد. مورد دوم یک سریال انیمیشنی بود که این دفعه خوشبختانه اسمیت و تیم بازیگران اصلی در آن حضور داشتند. به هر حال، هر چند که این سریال انیمیشنی با تعریف و تمجید منتقدان همراه شد اما در جذب مخاطب عام با مشکل مواجه شد و پس از ساخت و انتشار تنها یک فصل به کار خود پایان داد.
شاید موارد بالا به یک راهحل خیلی ساده اشاره میکند، ساخت سیتکامی (کمدی موقعیت) لایو-اکشن از فیلم فروشندهها با حضور اسمیت به عنوان نویسنده و کارگردان و با بازگشت تمام بازیگران اصلی (و شاید حتی شخصیتهایی از فیلم دوم). زیبایی فیلم فروشندهها در این امر است که با وجود داشتن داستانی متعارف، اساسا موضوع خاصی ندارد. این یعنی سریالی که از روی این فیلم ساخته میشود میتواند درباره هر چیزی باشد. مسلما این سریال برای سریالبینهای نتفلیکس که عادت به تماشای یکجای سریالها دارند، گزینه مناسبی خواهد بود.
اگر سریال تلویزیونی آینده اسمیت به نام پاساژگردها موفق از کار درآید و خود اسمیت از ساخت آن راضی باشد، تعجبآور نخواهد بود اگر او دوباره شانسش را برای ساخت نسخهای تلویزیونی از فیلم کارمندان امتحان کند. طبق ضربالمثلی قدیمی که میگوید «تا سه نشه بازی نشه»، پس میتوان به تلاش سوم اسمیت برای ساخت سریال ;کارمندان امیدوار بود.
۱- تیغه (Blade)
سال انتشار: ۱۹۹۸
کارگردان: استفن نورینگتون
اگر بتوانید برای به فراموش سپاری سریال تلویزیونی قبلی مجموعه تیغه (Blade) که تقریبا بیش از یک دهه پیش ساخته شد (سال ۲۰۰۶)، و به نتایج فاجعهباری هم انجامید، کمی نرمش به خرج دهید، ما هم میتوانیم وانمود کنیم که سریال آینده این مجموعه (که بسیاری معتقدند ساخت آن اجتنابناپذیر خواهد بود) نخستین تلاششان برای ساخت سریالی از این مجموعه است. سهگانه سینمایی تیغه (Blade) با هنرنمایی وسلی اسنایپس، که درست قبل از آغاز دوران سلطه دنیای سینمایی مارول بر سالنهای سینما اکران شد (البته اگر بتوانید آن دوران را به یاد آورید، چرا که هماکنون مارول طوری گیشهها را تسخیر کرده که تصور سینما، بدون ابرقهرمانهای آنها بسیار مشکل است) از یکی از خفنترین کاراکترهای مارول بهترین استفاده را برد.
مسلما بهترین گزینه برای هر سریال تلویزیونیای از مجموعه تیغه، شبکه نتفلیکس خواهد بود. فقط به کارنامه این شبکه در پخش سریالهای ابرقهرمانی نگاه کنید. دردویل، جسیکا جونز، لوک کیج و آیرون فیست، با اینکه جزو محبوبترین و پولسازترین شخصیتهای مارول (همچون مرد آهنی یا کاپیتان آمریکا) هم نیستند، اما ثابت کردهاند که موفقیتهای عظیمی برای نتفلیکس، این غول سرویسهای استریم فیلم و سریال، به حساب میآیند. از آنجایی که هر سه فیلم مجموعه تیغه به خاطر خشونت موجود در آنها، درجه سنی R را از انجمن سینمایی آمریکا دریافت کردند و همچنین از آنجایی که نیازی نیست نتفلیکس نگران تماشاگران کم سن و سالتری که نمیتوانند این ابرقهرمانان را در سینماها تماشا کنند باشد، به همین دلیل این ابرقهرمانان کمتر شناخته شده، سپاسگذار نتفلیکس هستند، که فرصتی به وجود آورده تا آنها نیز محصولی بصری مربوط به خود داشته باشند. اگر تیغه دنباله سینمایی دیگری داشته باشد، دقیقا مثل سه فیلم نخست مجموعه تیغه، فیلمی خشونتآمیز خواهد بود و نتفلیکس از قبل ثابت کرده که این طور موارد آنها را نگران نخواهد کرد.
اگر وسلی اسنایپس خودش نقش بلید (Blade) را بازی کند که فوقالعاده خواهد بود، اما اگر قرار است که این سریال مدت زمانی زیادی مهمان تلویزیونهای ما باشد و در چندین فصل ساخته شود، شاید بهتر باشد که برای ایفای نقش بلید، به دنبال بازیگر جوانتری بروند. با در نظر گرفتن تمام جوانب فوق، واقعا عجیب است که چرا تا به حال ساخت سریال تلویزیونی تیغه کلید نخورده است؟!
zoomg