در قسمت قبلی به ۲۰ قانون ابتدایی ۴۰ قاعده شمس تبریزی ار کتاب ملت عشق پرداختیم و گفتیم این قواعد دنیای صوفی گری در دنیای امروزه و در سبک زندگی افراد موفق و کارآفرین هم جایگاه خودشو دارد. در قسمت دوم ۲۰۰ قانون دیگر را بازگو میکنیم:
قسمت اول ۴۰ قاعده شمس تبریزی برای زندگی بهتر از کتاب ملت عشق
قاعده بیست و یکم:
هرکدام از ما صفت و شاخصه خاص خودمان را داریم. اگر خدا میخواست که همه یکسان باشیم همه را مثل هم میآفرید. باید این اختلاف عقاید را محترم بشماریم و از تحمیل افکار خود به دیگران بپرهیزیم.
قاعده بیست و دوم:
اگر عاشق حقیقی حق باشیم فرق نمیکند کجا هستیم مهم نیت و هدف است نه ظواهر! اگر در میخانه هم باشیم آنجا محل عبادت است . اما اگر فرد عشق را در خود نداشته باشد دائمالخمر هم باشد و پا به مسجد بگذارد آنجا برایش میخانه است.
قاعده بیست و سوم:
در کتاب ملت عشق میفهمیم که زندگی مانند یک اسباب بازی در دست کودک است. بعضی ها آنقدر جدی میگیرند که بابتش گریه و زاری میکنند بعضی ها هم کمی با آن بازی میکنند و بی خیال می شوند. یک صوفی میانه رو است دنیا را نه آنقدر جدی میگیرد نه آنقدر بی محلی میکند.
قاعده بیست و چهارم:
هیچ وقت یادمان نرود که ما اشرف مخلوقات هستیم در همه حال حتی زمانی که اسیر شویم یا تهمت های ناروا به ما زده شود باید مثل یک خلیفه سرمان را بالا بگیریم و با چشم و دلی سیر و قلبی مطمئن رفتار کنیم
قاعده بیست و پنجم از کتاب ملت عشق :
بهشت و جهنم همین جاست! اگر بتوانیم با دلمان کسی را بدون چشم داشتی عاشقانه دوست داشته باشیم در بهشت هستیم و اگر با کسی به دام حسد و نفرت بیفتیم برای ما همان جهنم است
قاعده بیست و ششم:
همه ما و این دنیا در اصل یک واحد هستیم و با نخ های نامرئی به هم مرتبطیم. مبادا بگذاریم آه و غم کسی را دربیاوریم مخصوصا که از ما ضعیفتر باشد. آه یک انسان دیگر در گوشه دیگر دنیا میتواند همه را غمگین کند و شادی یک نفر هم همه را شاد
قاعده بیست و هفتم:
دنیای ما مثل کوه پژواک صدای ما را منعکس میکند. اگر سخن نیکویی بگوییم یا سخن شری از دهان ما بیرون بیاید. پژواک آنها به سوی ما میآید. صوفیان رسمی دارند که اگر کسی سخن شری به زبان جاری سازد چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نمیگویند. بعد چهل روز همه چیز عوض میشود. یادمان باشد اگر دل دگرگون شود دنیا دگرگون میشود
قاعده بیست و هشتم:
نه میتوان گذشتهای که مثل مه در ذهن ماست را تغییر داد نه آینده ای که پس پرده خیال است. صوفی همیشه در حال زندگی میکند و حقیقت حال را در مییابد.
قاعده بیست و نهم:
همیشه بین تقدیر و اختیار جدل بوده اما واقعیت این است تقدیر همه مسیر نیست فقط تا دو راهی ما را میبرد انتخاب مسیر با خود ماست. پس اشتباه است گردن کج کنیم و بگوییم تقدیرمان این بوده. انتخاب بین دو راهی ها و پیچ و خم ها از اختیارات ماست و مسیر کلی تقدیر ما
قاعده سیام:
کار سختی است اما صوفی واقعی کسی است که حتی اگر سرزنشش کنند. افترا به او ببندند یا بدیاش را بگویند سکوت میکند و کلمهای سخن زشت و ناروا نمیگویید. او عیب دیگران میپوشاند نه نمایان کننده عیب دیگران.
قاعده سی و یکم:
برای رسیدن و نزدیک تر شدن به حق باید قلبمان نرم و لطیف باشد. انسان ها با یک حادثه غمانگیز، مرضی سخت، از دست دادن عزیز یا دوری از او فرصتی برای نرم کردن قلب خود پیدا میکنند بعضی ها آن را درک میکنند و لطیف میشوند بعضی ها افسوس میخورند و قلبی سخت تر از گذشته برای خود میسازند
قاعده سی و دوم:
باید برای رسیدن به عشق خالص خداوندی باید پرده های میان را یکی یکی برداشت پس حواست باشد از قواعد زندگی که برای خود ترسیم کردی برای دورکردن انسان ها از خود یا پیش داوری در مورد آنها استفاده نکنی. مراقب باش ایمان و قواعد و درستیات برایت بتی نشوند و تو را به سوی خودبزرک بینی ببرد.
قاعده سی و سوم:
همه افراد دنیا به دنبال کسب چیزی هستند میخواهند چیزی شوند اما تو هیچ شو. باید مثل گلدانی باشیم که محل رشد و تولد گل سرخی زیباست. گلدان شکل و ظاهرش اهمیتی ندارد. آن خلا و فضای خالی دروناش است که مهم و زندگی ساز است.
قاعده سی و چهارم:
تسلیم شدن در برابر حق را ضعف و ناتوانی نبین! این تسلیم شدن از روی قدرت است فرد تسلیم شده خود را از میان طوفان ها و موج های سهمگین به ساحلی امن میرساند.
قاعده سی و پنجم:
تضاد موجب رشد و بلوغ ما میشود. زمانی ما به مرتبه انسان کامل میرسیم که مومن و منکر درونمان را بپذیریم و این تضاد را درک کنیم.
قاعده سی و ششم:
اگر خدا نخواهد برگی از درختی نمیافتد و خیر و شر بی پاسخ نمی ماند. از نیرنگ و نقشه هایی که دیگران برای ضربه به تو در سر میپرورانند نترس که خدا هم برای آنها دام پهن میکند. از قدیم گفتن کسی که چاه میکند خود ابتدا در ته چاه است.
قاعده سی و هفتم:
صاحب زمان و دقایقاش خداوند است و آنقدر این نظام دقیق است که ثانیهای جابه جا نمیشود. برای هر فردی زمانی مشخص است زمانی برای عاشقی زمانی هم برای مرگ!
قاعده سی و هشتم:
ای ملت عشق برای تغییر یافتن هیچ وقت دیر نیست. میتوانیم هر زمانی زندگی و خودمان را تغییر دهیم. هر گذشتهای که داشته باشیم همیشه میتوان نو شد. هر جور که گذران زندگی کردیم هرچقدر سن داشته باشیم هر اتفاقی که برایمان افتاده باز میتوانیم از صفر شروع کنیم. اگر روزمان مثل دیروز باشد باید افسوس بخوریم. برای دستیابی به زندگی جدید باید قبل از مرگ حقیقی بمیریم.
قاعده سی و نهم:
این جهان یک کل واحد است و فقط نقطه های آن جا به جا میشود. اگر انسان بدی از دنیا برود انسان بد دیگری به دنیا میاید و اگر انسان نیکویی برود باز انسان نیکویی دیگر جای او میآید و هر صوفی برود صوفی دیگری میآید. کل ثابت است و همه چیز سرجای خود.
قاعده چهلم:
نباید زندگی بدون عشق باشد. نپرس که منظورت عشق به خدا هست یا عشق به انسان! از تفاوت تفاوت های دیگر به وجود میآید. عشق نیاز به هیچ توضیح و اضافهای ندارد. عشق برای خود دنیایی است که یا درون آن هستی یا در بیرون و در حسرتش
خوب این هم از ۴۰ قاعده شمس تبریزی از کتاب ملت عشق ! اگر آن را مطالعه نکردید حتما پیشنهاد میکنم وقت بگذارید و از این رمان زیبا و مفید لذت ببرید.
“۴۰ قاعده شمس تبریزی برای زندگی بهتر از کتاب ملت عشق” را بشنوید (۷ دقیقه)
سبکتو