نام: Vikings
سازنده: مایکل هرست
نویسنده: مایکل هرست
بازیگران: تراویس فیمل – کاترین وینیک – کلایو استندن – گوستاو اسکاشگارد – جرج بلاگدن
شبکه: هیستوری
مدت زمان هر قسمت: ۴۵ دقیقه
وضعیت پخش: فصل چهارم در حال پخش و تایید شده برای فصل پنجم
Vikings سریالی در ژانر درام تاریخی است که توسط مایکل هرست برای نمایش در شبکه History ساخته و نگاشته شدهاست. فصل اول این سریال که در کشور ایرلند فیلمبرداری میشود، اولین بار در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۹۱ بر روی آنتن پخش شبکه هیستوری قرار گرفت و همانطور که از نام سریال پیدا است، روایتی از داستان این قوم اروپایی را در قرن هشتم میلادی به نمایش گذاشت. طرفداران این سریال، در حال حاضر به تازگی قسمت پایانی فصل چهارم را مشاهده کردند که در تاریخ ۱۴ بهمن منتشر شد.
در همین ابتدا قصد داریم به سوالاتی بنیادی اشاره داشتهباشیم که در مورد این سریال مطرح میشوند. سوالاتی که در این مقاله تا حد ممکن قصد پاسخگویی به آنها را خواهیم داشت. وایکینگز واقعی است یا خیالی؟ داستان و هدف آن چیست ؟ آیا با سریالی خوب رو برو هستیم ؟ و در نهایت اینکه آیا این سریال ارزش وقت ما را دارد یا خیر؟ به هر حال وقتی در نوشتهای قصد داریم سریالی را معرفی کنیم، بایستی به سوالاتی پاسخ دهیم که هر علاقمندی به دنیای تلویزیون آن را مطرح میکند. حتی وقتی قصد داریم سریالی را به دوستمان پیشنهاد دهیم نیز این سوالات طبیعتا مطرح خواهد شد.
وایکینگز واقعی است یا خیالی؟ داستان سریال پیرامون شخصیت رگنار لاثبروک جریان دارد. کشاورزی جاهطلب که وقتی همگان و منطق حکم میکنند که به سمت شرق برود و در کنار مابقی جنگجویان به غارت بپردازد، او به سمت غرب میرود. رگنار یکی از بزرگترین شخصیتهای افسانهای منطقه اسکاندیناوی است که به سرعت پلههای پیشرفت را یکی پس از دیگری طی میکند. در جواب سوال مطرح شده، باید در ابتدا به این سوال پاسخ دهیم که آیا به طور کلی شخصیت رگنار واقعی است یا خیالی؟ در واقع بر اساس بسیاری از متون تاریخی، شخصیت رگنار نه قطعا، که به احتمال بسیار زیاد وجود داشتهاست اما آن رگناری که در سریال به نمایش درآمدهاست، در واقع ترکیبی از چند شخصیت تاریخی است. در مورد این شخصیت و موفقیتهایی که به دست آوردهاست میتوان ساعتها مطلب نوشت و به آنها پرداخت اما اشاره به آنها در این مقاله تنها سورپرایزهای سریال را از بین خواهد برد. در واقع اگر نخواهیم چیزی را اسپویل کنیم باید بگوییم که رگنار در گذشته وجود داشتهاست و در این سریال نیز داستان او نه به صورت کاملا بی دخل و تصرف که به صورت مناسبتر برای جذب بیننده روایت شدهاست و حالتی اصطلاحا شبه واقعی دارد.
متعاقبا سایر شخصیتهای سریال نیز از جمله برادر او رولو، همسرش لاگرتا و پسرش بیورن و به طور کلی داستانهای اشاره شده به آنها در سریال، تلفیقی است از افسانهها، شعرها و تاریخ موجود به همراه تغییراتی از طرف نویسندگان سریال. به هر حال اگر دوست ندارید داستان نهایی سریال و سرنوشت شخصیتهای آن برایتان اسپویل شود، به سراغ مطالعه تاریخ در این مورد نروید!
داستان و هدف آن چیست؟ مهمترین عنصر سریال و شاخصترین ویژگی آن، داستان و سوالاتی است در بطن آن به وجود میآید. البته این امکان وجود دارد که به دلیل تفاوت در سلیقهها، بسیاری شخصیت پردازی سریال را شاخصه مهم آن بدانند. در هر صورت، سریال وایکینگز را میتوان از نظر محتوا با استفاده از یک خط و مرزی کاملا مرئی به دو قسمت مجزا تقسیم کرد. بخش اول را میتوان مربوط به جنگهای موجود و ارتباط بین شخصیتهای آن با یکدیگر دانست؛ به عبارت دیگر بخش اول درام کلیشهای و اکشن محض سریال است. بخشی که در صورت مقایسه ناخوداگاه آن با بازی تاج و تخت، لبخندی به نشانه تمسخر بر روی صورتمان خواهد نشست و زیر لب خواهیم گفت: این کجا و آن کجا. اما بخش دیگر و به نظر اینحانب مهمتر آن، ارتباط شخصیتها با خدایان و ایمان و باور قلبی آنها به این منبع قدرت لایزال و مانور زیبای نویسنده پیرامون آن است. در واقع در همین بخش است که بسیاری از سوالات مطرح و متعاقبا پاسخ داده میشود. اینجا است که باید اعتراف کنیم، بازی تاج و تخت در مقابل وایکینگز، کلاهش را به نشانه احترام از سر بر خواهد داشت.
اجازه دهید به موشکافی بیشتر بخش دوم بپردازیم که لازمه و مقدمه آن اشاره به قسمتهایی از سریال و موضوعات مطرح شده در آن است (البته بدون اسپویل کردن). برای رسیدن به این هدف نیز لازم است شخصیت اتلستن را معرفی کنیم. کشیشی مسیحی که در طی فعل و انفعالاتی اسیر رگنار میشود و با معرفی مسیح به عنوان فرزند خدا به او، تلاطمی درونی را در قهرمان سریال ایجاد میکند. همانطور که اطلاع دارید مردم اسکاندیناوی در آن دوره خدایان موسوم به خدایان شمال را میپرستیدند. خدایانی مانند ثور، اودین، لوکی و بسیاری دیگر. در واقع با مشاهده این سریال همزمان با اینکه این خدایان را با جزئیات بیشتری میشناسیم که خود بسیار جذاب است، متوجه میشویم که این مردم چقدر در ایمان خود راسخ هستند و تا چه اندازه حاضر هستند در این مورد از خود گذشتگی داشتهباشند. به وجود آمدن این تلاطم درونی که به عنوان تابویی بزرگ در بین مردم اسکاندیناوی مطرح میشد، از جمله اتفاقاتی است به عنوان یکی از ارکان اصلی داستان سریال خودنمایی خواهد کرد.
یکی از شخصیتهایی که یقینا در همان ابتدا نظر شما را به خود جذب خواهد کرد، شخصیت پیشگو یا همان سییِر خواهد بود. پیشگو در واقع کسی است که مردم اسکاندیناوی برای دانستن مسائل مختلف به او مراجعه میکردند و او با استفاده از ارتباط مخصوص خود با خدایان به سوال آنها به شکلی معماوار پاسخ میداد. معمایی که رمزگشایی از آن به غایت مشکل است. یکی از مهمترین مسائلی که پیشگو بدان پاسخ میدهد، سرنوشت فرد است. سرنوشتی که به طور حتم به واقعیت خواهد پیوست. در واقع اینجا است که بستر برای به وجود آمدن سوالاتی بزرگ فراهم میشود. اینجا است که نویسنده به صورت هوشمندانه قدرت عنصر ایمان را به نمایش میگذارد.
بزرگترین سوال مطرح شده در وایکینگز این است: کدام خدا قدرتمندتر است با یه طور دقیقتر کدام خدا واقعی است؟ بهشت یا والهالا؟ سوالی که از همان ابتدای سریال ذهن قهرمان اصلی و مخاطب را درگیر خود میکند و تا به آخرین لحظه او را راحت نمیگذارد. اما کافی است که نگاهی موشکافانهتر به وقایع سریال و نحوه روایت آن داشتهباشیم تا از همان ابتدا پاسخ ارائهشده توسط نویسنده را دریابیم. پاسخی که مشخصا و به طور قطع سلیقهای و در عین حال در جوامع امروزی محبوب است. رویارویی خدایان را به طور واضحتر در نبردهای بزرگ سریال شاهد هستیم. جایی که عیسی مسیح در مقابل اودین و ثور قرار داده میشود. نبردی که به طور همزمان در قلب رگنار جریان دارد. اشتباه نکنید، این سریال به طور محض مذهبی نیست!!! همانطور که اشاره شد بخش دیگری نیز وجود دارد که تعادل را برقرار میکند.
از آنجایی که ماهیت این مقاله معرفی سریال و نه نقد آن است، بحث در مورد موضوعات مذهبی سریال را به پایان میرسانیم. بخش اولی که اشارهی مختصر بدان داشتیم، ارتباط شخصیتها با یکدیگر و جنگهای موجود است. چیز خاصی در مورد درام سریال وجود ندارد که بخواهیم به طور اختصاصی انگشت بر روی آن قرار دهیم، در واقع درام سریال مناسب و داستانهای روایت شده بالغ هستند. اما لازم است به بازی عالی بازیگران سریال و در راس آن شخصیت فلوکی، نیز اشاره داشتهباشیم که تاثیری واضح بر روی کیفیت آن داشتهاست. یکی دیگر از نکات مثبت سریال جنگهای آن است. جنگهایی که در ابتدا به هیج وجه نباید آنها را با جنگهای حماسی بازی تاج و تخت مقایسه کرد. اما به آنها عادت خواهید کرد و نتیجتا از آنها لذت خواهید برد. همچنین به طور حتم با پیشرفت سریال، شاهد بهبود کیفیت تکنیکی این جنگها خواهید بود و افزایش بودجه سریال را به صورت بصری لمس خواهید کرد.
نکته آخر مقایسه ناخوداگاه وایکینگز با سریال بازی تاج تخت است که در نوشتههای بالا نیز کم و بیش بدان اشاره داشتیم. این مقایسه در نفس خود از بسیاری جهات اشتباه ولی اجتناب ناپذیر است. به هر حال هر دو سریال فضایی تاریخی را به نمایش میگذارند و در نگاه اول شاید نتوان در مقابل مقایسه این دو مقاوت کرد. طبیعی است که در این مقایسه محصول شبکه هیستوری را بازنده مطلق قلمداد کنیم. اما باید از زاویهای دیگر به این موضوع نگاه کرد. اگر کیفیت مد نظر باشد، موضوع بودجه مطرح خواهد شد و در نتیجه نمیتوان وایکینگز را بازنده تلقی کرد. نسبت کیفیت به بودجه در مورد وایکینگز مطلوب است و حتی در ادامه بهتر نیز خواهد شد اما باز هم در این مورد بازی تاج و تخت خوش ساختتر است. شاید اختلاف بودجه ۲۰ میلیون دلاری را در ساخت فصل اول وایکینگز و بازی تاج و تخت، فاکتوری تاثیرگذار در این تفاوت کیفیت دانست.
از نظر بازیگران شاید بتوانیم اختلافی واضح را مابین دو سریال شاهد باشیم اما این اختلاف در حدی نیست که باعث آزار شما شود یا بتوان در همان نگاه اول متوجه آن شد. از نظر داستانی نیز همانطور که در بالا بدان اشاره شد، در قسمت درام و ارتباط شخصیتها با یکدیگر محصول HBO یکه تاز میدان خواهد بود، اما در قسمت مفهمومی و ایمانی سریال، موضوعی که چندان به صورت جدی مد نظر بازی تاج و تخت قرار ندارد، باید وایکینگز را پیروز میدان بدانیم. اما به هر حال از نظر داستانی و سبک، تفاوتهای زیادی مابین این دو وجود دارد که مهمترین آنها همانطور که اشاره شد، شبه واقعی بودن وایکینگز و خیالی بودن بازی تاج و تخت خواهد که همین فاکتور، تاثیری مهم بر روی روند مقایسه این دو سریال خواهد داشت.
در این قسمت از مقاله قصد داریم به معرفی مختصر شخصیتهای اصلی سریال بپردازیم. موضوعی که لازمه یک معرفی مناسب از سریال است:
رگنار لاثبروک
شخصیت اصلی و کاراکتری که کل سریال پیرامون او جریان خواهد داشت. در توصیف ویژگیهای شخصیتی او چند کلمه حق مطلب را به خوبی ادا میکنند: جاهطلب، ریزبین، قدرتمند، شجاع و بینهایت باهوش. در واقع همین هوش او است که باعث میشود از همان ابتدا تفاوتی اساسی را مابین او و برادرش متوجه شویم. او که یک کشاورز ساده است، تصمیم میگیرد به جای ملحق شدن به بقیه در حمله به شرق اسکاندیناوی، به سمت غرب راهی شود، غربی که تمام اسکاندیناوی فکر میکردند چیزی جز اقیانوس کشنده ندارد.
رولو
رولو برادر رگنار و یکی از شخصیتهایی است که به صورت تناوبی او را دوست خواهید داشت و سپس تنفر از او وجودتان را فرا خواهد گرفت. رولو که مسئول تمام نگون بختیهای خود را برادرش میداند، در عین حال او را دوست دارد، دوست داشتنی که با تمام وجود آن را به عنوان یک بیننده باور خواهید کرد و به طور همزمان نگران خیانت او خواهید بود. در واقع رولو نمونه بارز شخصیتی است که اگر در زمان حال زندگی میکرد، نیازی مبرم به یک روانشناس پیدا میکرد. با این حال او از معدود شخصیتهایی است که در حین نبرد از تماشایش لذت خواهید برد.
لاگرتا
لاگرتا همسر افسانهای رگنار و کراش (Crush) رولو است. او که از مبارزان برجسته سرزمین شمال است، همانند همسرش باهوش و جاهطلب است. جاه طلبی او را نه در اوایل سریال که در ادامه آن و در فصلهای بعدی به وضوح مشاهده خواهید کرد. او قدرتمند و به طور همزمان مهربان است. این طور در نظر بگیرید که رگنار در شرایطی که خطراتی بسیار خانواده او را تهدید میکرد، خانه و فرزندان خود را به لاگرتا میسپرد و با خیالی راحت ماهها به غارت در سرزمینهای غرب میپرداخت.
فلوکی
آه این قایق ساز نابغه!!! به طور قطع بسیاری از طرفدران سریال، فلوکی را شخصیت محبوب خود قلمداد میکنند. یکی از دلایل اصلی این محبوبیت بازی خیرهکننده گوستاف اسکاشگارد در این نقش است. فلوکی یکی از نزدیکترین یاران قهرمان سریال است. او در واقع اولین کسی بود که به جاهطلبیهای رگنار پیوست و قایق مستقل رگنار برای حمله به غرب را ساخت. در کنار وفاداری مطلق، ایمان به خدایان شمال از ویژگیهای بارز فلوکی است و حتی به راحتی میتوان از کلمه افراطی در مورد او استفاده کرد، او خود را به طور کامل وقف خدایان و البته رگنار کردهاست و گویا هیچکس بیشتر از او معتقد به خدایان شمال نیست. نتیجتا همانطور که حدس میزنید او را به طور کامل در مقابل شخصیت اتلستن خواهیم دید.
اتلستن
یکی دیگر از شخصیتهای جذاب سریال اتلستن است، کشیشی مسیحی که پس از اسارت خود، به عنوان برده در کنار خانواده رگنار زندگی میکند و به مرور زمان تبدیل به دوستی صمیمی برای رگنار میشود. در واقع همین دوستی است که آن نبرد درونی را در قلب رگنار و به طور همزمان قلب خودش ایجاد میکند. مشخصا عمده بار بخش معناگرا و مفهومی مذهبی وایکینگز بر دوش اتلستن قرار دارد و سوالات عمقی و ریشهای سریال عمدتا از دریچه دیدگاه او مطرح و مورد بررسی قرار میگیرند. بسیاری شاید او را در مقایسه با سایر شخصیتها کسل کننده بدانند، اما این اطمینان را به شما میدهیم که پس از رگنار، او شخصیت اصلی سریال از نگاه نویسنده است.
بیورن
پسر رگنار که نمونه کامل تاثیر عمل کردن به سنتهای مذهبی وایکینگها است. او در ابتدا پر از تردید و سوالهای مختلف است و در عین حال آرزو دارد به سرعت وارد نبردهای خونین غارتگری شود. تمرکز اصلی سریال زمانی بر روی او قرار میگیرد که به سن جوانی میرسد و تبدیل به مبارزی پرقدرت، پرانرژی و در عین حال بیملاحظه میشود. به جنبههای شخصیتی بیورن به دلیل سن پایین او در فصلهای آتی و با تغییر بازیگر نقش او، بیشتر پرداخته خواهد شد. به طور قطع بیورن مبارز بهتری نسبت به پدر خود است اما شاید از نظر هوش و ذکاوت در مقابل او حرفی برای گفتن نداشتهباشد.
سخن آخر:
وایکینگز برای کسانی که به وقایع تاریخی واقعی با نگاهی دقیق و موشکافانه با دورنمایهای ایمانی علاقه دارند، انتخابی ایدهآل است. همچنین برای کسانی که دوست دارند سریالی با کیفیت مناسب و در عین حال جذاب، همراه با نبردهایی خونین و نفسگیر را مشاهده کنند، وایکینگز میتواند به این وعده نیز عمل کند. در نتیجه میتوانیم به راحتی پاسخ سوال پایانی مطرح شده را بدهیم: آیا وایکینگز سریال خوبی است و ارزش وقت ما را دارد؟ بله وایکینگز با معرفی شخصیتهای تاریخیِ بهبود داده شده برای تلویزیون، ارائه داستانی آمیخته با واقعیت و مطرح کردن مسائلی ایمانی در جذابترین شکل ممکن، خود را در جمع یکی بهترین سریالهای تاریخی عصر حاضر قرار میدهد و به طور حتم از مشاهده آن پشیمان نخواهید شد.
توسط حمیدرضا قهرمانی
گیمفا