زندگی، معناهای بسیاری را درون خود پنهان کرده است. زیباییها، تصاویر و علایق ذهنی افراد، همگی با زندگی کردن به دست میآیند. این چیزی نیست که انسان باورش نداشته باشد یا مخالفش باشد؛ ولی این به غیر از زیبایی، غم، تنهایی و ناامیدی را نیز همراه خویش دارد. اثر “نام تو”، سعی میکند در نهایت دقت و زیبایی زندگی را به تصویر بکشد. زیباییها، خوشیها و جریان عادی و روزانه زندگی را و نیز غم، تنهایی، ناامیدی و شکست را جوری با هم در میآمیزد که با پایان آن، فکر میکنید از رویا برخواستهاید؛ رویایی طولانی مدت و جذاب، رویایی که در آن به عنوان یک ناظر حضور داشته و گذری بر معنا و مفهوم زندگی انداخته یا با آن بهتر و کاملتر آشنا گشتهاید. این اثر به قدری مرزهای تخیل و زیبایی را پیش برده که ذهن من، هزاران سال دیگر نیز بگذرد، قادر به تصور چنین چیزی نیست. قطعاً اینها برای مردی ممکن بوده که از او انتظار میرفت روزی با شکستن سنت دیرینه خویش، چنین اثری را ارائه کند. تصورات ماکوتو شینکای، تصوراتی استثنایی است و چیزی که او میخواهد بیننده ببیند، چیزی است که در هیچ جای دیگری نخواهید دید. زیبایی، عمق و جذابیت آثار وی را همه قبول دارند ولی قبول آن که با تغییری کوچک آثار او به شاهکاری بیمانند تبدیل گردند، کمی سخت است؛ که البته در نهایت نیز به واقعیت پیوسته است. نام تو، قطعاً برترین اثر استاد ماکوتو است؛ اثری که نسبت به شاهکارهای گذشته وی تغییر کوچکی را پذیرفته و به نوعی میتوان گفت تصویری مدرنتر از آنچه ماکوتو شینکای در ذهن میپروراند را ارائه میدهد. برای نقد این اثر با سینماگیمفا همراه باشید.
برخواسته از رویا، ناگریز از واقعیت
گرچه از هم دوریم، گرچه پیوندمان چیزی است غیرممکن، باز هم میخواهم با تو باشم!
داستان انیمه، درست تداعی کننده احساسی است که از تماشای هر کدام از آثار استاد ماکوتو حاصل میشود. البته نه این که یک کپی کامل از روی دیگر آثار باشد ولی قطعاً زیباییها و نقاط قوت آنان را به همراه دارد. داستان درباره دختر و پسری به نامهای میامیزو میتسوها (Miyamizu Mitsuha) و تاچیبانا تاکی (Tachibana Taki) است؛ دو نفری که کاملاً از نظر موقعیت اجتماعی و فاصله مکانی، به شدت از هم دور هستند ولی چیز عجیبی این دو را به هم وصل میکند، یک رویا. آن دو رویاهای مشترکی میبینند ولی بعد از بیدار شدن، تنها خود را در حال گریه کردن یافته و چیزی ار رویایشان یادشان نمیآید. این وضع تا ادامه دارد تا وقتی که جای آن دو در رویا در روزهای خاصی از هفته با هم عوض میشود! میتسوها که دختری روستایی است و میشود گفت زندگی یکنواخت و سختی دارد، بودن در جای تاکی که یک پسر شهری و تقریباً ثروتمند است، برایش مانند تبدیل به واقعیت پیوستن آرزوهایش است ولی این عوض کردن جا تنها یک بار در روز است و آن دو از ابتدا خیال میکنند که در خواب به سر میبرند! آن دو سعی میکنند در این دو روز در قسمت یادداشتهای گوشیشان کارهایی که نباید انجام دهند را ذکر کنند تا زندگیشان به هم نخورد. هم زمان با عوض کردن جایشان، آن دو چیزهای بیشتری درباره یکدیگر یاد گرفته و به هم نزدیکتر میشوند ولی ناگهان رویاها و جا عوض کردن آنان، پایان مییابد. داستان در ابتدا فانتزیگونه و رویامانند است، چیزی تخیلی، فانتزی و ساده که به مرور به قدری جذاب میشود که فراموش کردنش، غیرممکن باشد! البته این زیبایی داستان در دقایق اول خودنمایی نمیکند و حتی ممکن است دقایق اول را خسته کننده و فاقد جذابیت بپندارید ولی بعد انیمه هنری را که درون خود دارد به نمایش میگذارد، یک اثر فوقالعاده گیرا با داستانی کاملاً متفاوت. حتی ممکن است در ابتدا به آسانی نیز بشود حدس زد که داستان به کجا خواهد رسید ولی کم کم، تمام ایدههای شما از میان رفته و هنر واقعی داستان نمایان میشود، داستانی که قطعاً به یکی از برترینهای دنیای انیمه تبدیل شده است. داستان سعی در بیان چیزهایی سخت، به زبانی ساده دارد که اکثر بینندگان حتی اگر کامل آن را درک نکنند، چیزی به خاطرشان باشد و درکی خودپندارانه از آن داشته باشند.
انیمه گامی عجیب ولی موفقیت آمیز در زمینه روایت داستان برداشته است. داستان را اتفاقات شکل نمیدهند، بلکه این بار بر دوش شخصیتهای اصلی است که البته آنان نیز به بهترین شکل داستان را روایت میکنند. میشود گفت هر بخش از انیمه، وقایع را از دیدگاه دو شخصیت اصلی به نمایش میگذارد.
به شخصه روایت داستان انیمه را در میان بیشتر آثار، چیزی استثنایی میپندارم. انیمه نه از دیدگاه تماشاگر روایت میشود، نه از دیدگاه شخصی ثالث، بلکه کل داستان را نظریات، حدس و گمانها و دانستههای تاکی و میتسوها برای بیننده روایت میکند. البته بایستی نیز انتظار داشته باشید که به دلیل نوجوان بودن آن دو، اتفاقات انیمه چاشنی جذابیت نیز به خود بگیرند و رنگینتر از یک روایت عادی شوند. روایت داستان را میتوان یکی از دلایل گیرا بودن انیمه و تماشای آن توسط گروههای سنی بسیار نامید؛ زیرا این روایت نه آن قدر کار را پیچیده، یکنواخت و خستهکننده میکند که درکش برای گروههای سنی پایین مشکل باشد و نه آن را شاد و محرک و به قولی قصههای پریان مانند نشان میدهد که گروههای سنی بالاتر را از خود دور کرده یا زده کند. البته داستان حالت یک زندگینامه دو نفره را ندارد، بلکه تنها به گونهای بیننده را قاضی اتفاقات قرار میدهد تا بر اساس رخدادها برداشتی از هزاران چیزی که انیمه در خود آماده کرده را انتخاب کند. داستان پیچیدگی خاصی ندارد و ساده است، ولی این سادگی نه تنها به نقطه ضعف تبدیل نشده، بلکه بسیار دوست داشتنی و متفاوت از اکثر آثار امروزه از آب درآمده است. داستان انیمه ثابت میکند که برای ساخت یک شاهکار، نه تنها نیازی به خونریزی یا شخصیتهای مجنون نیست، بلکه میشود با روایتی از زندگی روزمره دو نوجوان و تلفیق آن با مقداری تراژدی، ماجراجویی و دیالوگهای تحسین برانگیز چیزی ساخت که بسیار برتر، زیباتر و گیراتر از دیگر آثار باشد و مانند معجونی کاملاً آماده، هر گروه سنی را به پای خود نشانده و مجبور میکند آن را بستاید.
به عمق دریا، به سادگی آب
انیمه یک مخلوط احساسی بینظیر است! غم، شادی، عشق و حتی عصبانیت در انیمه به خوبی گنجانده شده و بیننده به زیبایی و با نظمی خاص، با تمام آنها روبرو خواهد شد.
متاسفانه شخصیتپردازی انیمه مانند سایر بخشها بدون ایراد و عالی نیست و ایراداتی دارد. البته شخصیتپردازی شخصیتهای اصلی بینظیر است و هیچگونه ایرادی ندارد؛ بیننده به خوبی با آنان ارتباط برقرار کرده و احساساتشان را به طور کامل درک میکند، حتی ممکن است خود را در جای آنان نیز قرار دهد! ولی ایرادی که به این بخش وارد است، مربوط به شخصیتپردازی شخصیتهای فرعی است. این بخش به هیچوجه خوب کار نشده و اکثراً ورود شخصیتهای فرعی به داستان اتفاقی و بدون پایهریزی است و همانگونه که وارد شدهاند، خارج نیز میشوند و بیننده هیچ درکی از حضور آنان پیدا نمیکند گویی به دلیل تنها نبودن شخصیتهای اصلی آنان وجود دارند وگرنه غیر از این، حتی به پیشرفت داستان نیز کمک چندانی نمیکنند. البته این قاعده برای دوستان میتسوها نیز زیاد صدق نمیکند ولی به غیر از آنان دیگر شخصیتها، برای مثال دوستان تاکی، کاملاً بیهوده هستند که حضورشان نیز کاملاً به منظور بیان این است که تاکی نیز دوستانی دارد. البته به غیر از آنان، شخصیتهای اصلی بسیار عالی کار شدهاند. بیننده از دیدن آنها، تلاشها و کارهایشان به شدت لذت میبرد و کاملاً احساسات و اقداماتشان را درک میکند. از این گذشته، فضای نوجوانی در انیمه، در هر دو بعد تاکی و میتسوها به خوبی رعایت شده و احساسات هردوی آنان، برای مثال تنفر میتسوها از محل زندگیاش، کاملاً از نوجوانیش حکایت دارد و او دفعات زیادی بیان میکند که کاش در جایی بهتر (برای مثال توکیو) زندگی میکرد و یا اصلاً یک پسر خوشتیپ و پولدار میبود! با این اوصاف، بیننده دقیقاً درون جوی قرار میگیرد که انیمه سعی دارد داستان خود را در آن روایت کند. جوی با آرزوهای یک دختر روستایی و تقریباً فقیر، ولخرجیهای یک پسر پایتختنشین و تقریباً ثروتمند که با توجه به اخلاقیات آن دو شکل گرفته و از بهترین جوهای طراحی شده برای یک انیمه است.
همانطور که مشاهده میشود، میتسوها اکثراً از محیط زندگیاش خسته شده و دوست دارد تنوعی را تجربه کند. ولی بر عکس او، تاکی زمانی که جاهایشان با هم عوض میشود، فقط میخواهد آن جا باشد و چیز یاد بگیرد.
همانطور که گفته شد، انیمه مخلوطی از احساسات فراوان است و به خوبی به آنان نظم داده و هیچ کدام بیموقع و یا به گونهای در زمانی نامناسب استفاده نمیشوند. شخصیتپردازی شخصیتهای اصلی نیز به این بسیار کمک کرده و تغییر رفتار و احساسات آنان کاملاً احساس میشود. زیبایی احساسات شخصیتها، چیزی است که در بیشتر آثار دیده نمیشود و البته مهمتر از آن، ترکیب احساسات فراوان در یک انیمه آن هم به گونهای کاملاً منظم، چیزی استثنایی است. در بسیاری از انیمهها، نه فضاسازی به احساسات شخصیتها میخورد و برخی اوقات وجود بعضی احساسات کاملاً به آن صدمه زده و از میزان لذتبخش بودنش میکاهد، ولی در «نام تو»، چنین چیزی اصلاً وجود ندارد و ترکیب فضا و احساسات کاملاً مطابق هم است. در بیشتر لحظات هم شخصیتپردازی مناسب، عامل ایجاد تعامل میان بیننده و اثر است که مانند دیگر آثار استاد ماکوتو، بسیار چیز منحصر به فردی است.
رویایی شکننده
زیبایی وصف ناپذیر، غمی هرچند کم سو و دنیایی ماشینی و خسته کننده، تمام آن چیزی است که ماکوتو با استفاده از طراحیهای بینظیرش پیاده میکند. فراموشی گذشته، غمی است که در تک تک تصاویر و صحنههای خلق شده توسط او دیده میشود، حال هر چقدر که این تصاویر زیبا باشند.
طراحی «نام تو»، به قدری زیبا است که برخی لحظات، بیننده فقط برای تماشای صحنههای زیبای آن تامل میکند. این طراحیها، به مانند یک رویای آرمانی کودکانه زیبا و ساده و به مانند پایان زندگی بیهوده فردی که واپسین لحظات عمرش متاسف است، غم انگیز و قابل تامل هستند. طراحیهای آثار استاد ماکوتو، به غیر از «نام تو»، در دیگر کارهایش نیز چنین ویژگی دارند و در این اثر به اوج خود رسیدهاند، آن هم به قدری متفاوت از دیگر آثار شدهاند که احساس میشود حتی مناظر نیز سخنان زیادی برای گفتن دارند و بایستی به ملودی غمانگیز آنان نیز گوش سپرد و مدتی چند، لذت برد. مناظر خلق شده توسط وی، به راستی ستودنی هستند و به تصویر کشیدن شهاب سنگ، در عین حال که به وجود آورنده وقایعی غمانگیز است، بسیار رنگین طراحی شده و دقیقاً نشان میدهد که زیبایی همیشه درون چیزی بیضرر و خوب نیست. طراحی چهرهها نیز در انیمه بسیار خوب صورت گرفته و اکثر شخصیتها از قیافهای مناسب بهره میبرند که احساساتشان را نیز به خوبی نمایان میکند. طراحی چهرهها در اکثر مواقع منتقلکننده حس شخصیت مذکور است و به درک بهتر بیننده از اثر کمک زیادی میکند. همچنین طراجی محیط نیز عالی است و چه در شهر و چه در روستا، شاهد به وجود آمدن صحنهها و تصاویری بینظیر و نقاشی مانند هستیم که در کمتر انیمهها دیده شده و زیبایی چشمنواز و منحصر به فردی را به وجود آورده است. البته زیباترین بخش انیمه، قطعاً طراحی شهاب سنگ و صحنه عبور آن است که بسیار هنرمندانه صورت گرفته و از صحنههای به یاد ماندنی انیمه است. تمام صحنههای انیمه، از گرافیک و ترکیب رنگ فوقالعادهای بهره میبرد که علیرغم دلنشین کردن آن، زیبایی وصف ناپذیری نیز به انیمه میبخشد و بیننده از تماشای آن، لذت بسیاری خواهد برد. رنگ پردازی خصوصاً در مناظر و صحنه شهاب سنگ، به قدری زیبا و متنوع کار شده که کلیک بر روی دکمه Pause، کوچکترین کاری است که در آن مورد انجام خواهید داد!
ملودی ناامیدی بیپایان
گریهای که نمیدانم برای چی، یا برای کیست.
متاسفانه موسیقی انیمه، برخلاف دیگر آثار استاد ماکوتو آن جذابیت، غم و اندوه پنهانی را ندارد و ملودی آرام آن، جای خود را به غرش گیتار داده است که آن نیز برای یک انیمه تاحدودی غمانگیز و درام، زیاد مناسب نیست. اوپنینگ و اندینگ انیمه، توسط یکی از گروههای راک ژاپنی سروده شده که تا حدودی بیربط به وقایع میرسد و نقش خود را آن طور که باید انجام نمیدهد. در دیگر انیمههای استاد، موسیقی از دلایل اصلی فرو رفتن در جو آن بود، به خصوص اندینگ که بسیار ماهرانه کار شده و تداعی کننده صحنههای انیمه برای بیننده بود؛ متاسفانه در «نام تو» چنین نیست و موسیقی حس خاصی را بیننده منتقل نمیکند و حتی ممکن است بعد از پایان انیمه، دیگر حوصله گوش دادن به اندینگ را نداشته باشید. این البته ایرادی بزرگ نیست ولی نسبت به بقیه آثار، پسرفتی محسوب میشود که اگر وجود نداشت، تک تک صحنههای انیمه لذت بخشتر و متفاوتتر میگشت. حتی موسیقی متن نیز باز کمک چندانی نکرده و آن حس و حالی که باید را منتقل نمیکند و بیننده زیاد نمیتواند از طریق موسیقی با انیمه ارتباط برقرار کند. البته ممکن است استفاده از موسیقی راک با توجه به فضای انیمه و نوجوان بودن شخصیتهای اصلی، زیاد ایراد چندانی نیست و به گونهای تداعی کننده شور و شوق آن دوران است که باز هم در اکثر مواقع، با فضای غمانگیز انیمه مطابقت ندارد ولی بیننده بیشتر از آن که بخواهد موسیقی تداعی کننده احساسات شخصیتها باشد، میخواهد که با فضا و جو انیمه هماهنگ باشد و تاحدودی او را به وارد شدن و غرق شدن در آن تشویق و هدایت کند که متاسفانه موسیقی این انیمه، این گونه عمل نخواهد کرد.
پایان یک رویا
حتی اگر اسمم را نیز فراموش کنی، به یاد داشته باش که دوستت دارم!
«نام تو»، اثری بینظیر است آن هم در مدتی که به مرور کلمه شاهکار فراموش میشد. این اثر با سادگی ظریف خود، دست رد به پیچیدگیها داده و همانگونه که بایستی برداشت شود، ثابت کرده است که برای ساخت یک شاهکار، هیچ نیازی به آثار اکشن و پر از کشت و کشتار نیست؛ بلکه تنها یک اثر بسیار ساده و همهپسند، میتواند پا را از مرز شاهکار نیز فراتر ببرد. درست است که این اثر هم کاملاً عاری از عیب و ایراد نیست، ولی باز هم تجربهای بسیار زیبا را رقم زده و تماشای آن، میتواند بسیار متفاوت و لذت بخش باشد و قطعاً این اثر، برترین اثر نابغه ژاپنی، ماکوتو شینکای است و تفاوتهای کوچکی که با آثار گذشته وی دارد را میتوان فرمول پیروزیاش نسبت به بقیه آثار دانست. تماشای این اثر را به خوانندگان عزیز توصیه میکنم.