خانه بازی نقد و بررسی بازی El Shaddai: Ascension of the Metatron

نقد و بررسی بازی El Shaddai: Ascension of the Metatron

0

با پیشرفت بازی‌های ویدئویی و به دنبال آن افزایش مخاطب‌های این عرصه، هرساله شاهد عرضه شدن تعداد بیشتری از بازی‌های ویدئویی هستیم. بازی‌هایی که مسائل و موضوعات، سبک ها و گروه‌های مخاطب متفاوتی را انتخاب می‌کنند. از اشارات تاریخی و آموزشی گرفته، تا سفر به عالم مردگان و کهکشان‌های دور، بازی های ویدئویی به علت پیشرفت روز آفزون و توانایی بسیارشان برای تعامل با مخاطب، طرفداران بسیاری پیدا کرده و امروز حتی در مواقعی موفق تر از سینما ظاهر می‌شوند. اما در میان این خیل عظیم و تعداد بی شمار بازی‌هایی که منتشر می شوند و بازی می شوند و از یاد می روند. وجود دارند عناوینی که نه به سادگی منتشر شده اند، نه به سادگی بازی شده‌اند و به دنبالش، هیچگاه به سادگی از یاد نمی روند. بازی‌هایی که سبک و سیاقی مخصوص به خود را دارند و شاید هرچند سال یکبار، بتوانیم عناوینی مشابه آن ها را تجربه کنیم. بازی‌هایی که شاید بزرگ و انقلابی نباشند. گرافیکی حیرت انگیز نداشته باشند و حتی از صحنه‌های سینمایی و روایت هالیوودی هم بهره نبرده باشند. اما عنصری جادویی، به واسطه علاقه و عشق سازنده درونشان نهفته است که مخاطب را هم عاشق بازی و اثر می‌کند. عنصری عاشقانه که هربار در یک از ابعاد اینطور عناوین ظهور می‌کند. گاهی این جادو را در گیم پلی می بینیم و Don’t Starve پدید می‌آید. گاهی مفاهیم درونی و مسائل اجتماعی خاص و شاید ممنوعه در این آثار مورد بررسی قرار میگیرند و Limbo و Inside ساخته می‌شود. حتی گاهی عناصری سیاسی در بازی‌ها جای می‌گیرند و عناوینی مثل Dishonored یا Metal Gear Solid پدید می‌آیند. از این دست عناوین در طول تاریخ بازی های ویدئویی زیاد هستند، اما اگر سال و تاریخ انتشار چنین بازی‌هایی را دنبال کنید، متوجه خواهید شد که در هر سال، با کمال خوش شانسی و در بهترین وضعیت، شاهد یک یا دو بازی اینچنینی هستیم. بازی‌هایی که گذشته از مسائل فنی و تکنیکی و حتی گاهی با وجود ضعف در این موارد، می توانند به علت همان جادوی خاصِ نام برده، آن هم فقط در یک بخش، دل مخاطب‌ها را به دست بیاورند و به عنوان یک اثر ماندگار مطرح شوند.

El Shaddai: Ascension of the Metatron عنوانی که مجبورتان می‌کند داستانش را حس کنید

اما حتی در بین همین آثار ماندگار، هستند بازی‌هایی که باید با لغاتی مثل غریب و یا عجیب آن ها را توصیف کرد، عناوینی که پا را از عرف ها فراتر می گذارند و با تکیه بر مطرح کردن مسائلی کمتر مطرح شده، با فضایی خاص و نو علاوه بر ماندگار شدن، به عنوان بازی‌هایی عجیب هم به یادمان می مانند. این دست بازی ها، معمولاً فضایی خاص و البته به دور از دنیای واقعی دارند، فضایی که گاهی از اثری کهن اقتباس شده و گاهی زاده ذهن سازندگانی است که ذهن‌هایی غریب دارند و می توانند به کمک تصویر سازی، مخاطبان را هم مهمان ذهن هایشان کنند. باید اعتراف کنیم که سفر کردن به دنیای ذهنی دیگران دشوار و گاهی غیرممکن است، اما اگر این امر در یک اثر با کمک تصویر سازی درست صورت بگیرد، می تواند بسیار لذت بخش هم باشد، ساخت و پرداخت یک دنیای کاملاً غریب و جدا از دنیای واقعی ما ادم ها، کاری دشوار است. کاری که سازندگان بازی El Shaddai: Ascension of the Metatron در استدیو Ignition Tokyo به زیبایی هرچه تمام تر موفق به انجامش شدند.

El Shaddai: Ascension of the Metatron در سال ۲۰۱۱ عرضه شد. سالی که برای بسیاری از بازیبازها خاطره‌های پربار به همراه داشت. این عنوان با گیم پلی خاص، داستانی منحصر به فرد و در انتها گرافیک هنری حیرت آور با طراحی‌های بی نظیر و بی مانند توانست بسیاری از مخاطبان را راضی کند و بازخوردهایی نسبتاً خوب را هم از منتقدین دریافت کند. اما موضوع مهمی که در رابطه با این اثر وجود داشت، این بود که بازی، شاید برای اولین بار در تاریخ به سراغ یکی از کهن ترین متون دینی و مذهبی بشر رفته بود. و با اقتباسی کاملاً مدرن و آزادانه از این متن، توانسته بود داستانی منحصر به فرد و البته بسیار پر کشش و مرموز را روایت کند. در کنار چنین داستان منحصر به فردی، طراحی گیم پلی و گرافیک هنری بازی، در مواقعی کاملاً بی نقص ظاهر می شدند و این موضوعات باعث می‌شود که ما، El Shaddai: Ascension of the Metatron را اثر خوبی بدانیم که مورد کم لطفی قرار گرفت و متاسفانه به فراموشی سپرده شد.

سفر ایناک برای یافتن سقوط کردگان، به زیبایی روایت شده و به تصویر کشیده می‌شود

منبع اصلی اقتباسِ El Shaddai برای خلق داستانش، مجموعه‌ای از متون کهن مذهبی مربوط به دین یهود است که به علت روایت رویدادهایی خلاف واقع، توسط روحانیون این دین مورد قبول قرار نگرفت و هرگز به مجموعه کتاب‌های عهد عتیق راه نیافت. این متن که با نام کتاب ایناک شناخته می‌شود، روایت گر داستانی پیچیده و در مواقعی اساطیری است که از خلقت غول‌ها، مبارزه انسان ها با آن ها و فرشتگانی سقوط کرده سخن می‌گوید. مجموعه کتاب ایناک، در رابطه با فرشتگانی است که مامور می شوند تا سرپرستی انسان ها و محافظت از آن ها را بر عهده بگیرند. این فرشتگان که با نام Watcher شناخته می‌شوند. پس از مدتی شیفته انسان ها شده و با آن ها ارتباط برقرار می‌کنند. حاصل چنین ارتباطی خلق شدن موجوداتی به نام نیفلیم است که در متون انجیل غول هم معرفی شده‌اند. کتاب ایناک همچنین سرگذشت سفرهای جد بزرگ حضرت نوح، یعنی ایناک، به آسمان ها و دیدار او با خداوند و سپس رویارویی او با Watcherهای خاطی که از طرف خداوند رانده شده‌اند را هم روایت می‌کند. در حقیقت طبق گفته‌های این کتاب رابطه Watcherها و انسان ها بود که منشأ رشد دوباره پلیدی در دنیا شناخته می‌شود. استدیو Ignition Tokyo با استفاده از چنین منبع غنی و بی نظیری دست به خلق داستان سفر سیصدساله ایناک، قهرمان بازی می زند. کسی که شمایلی امروزی‌تر و فرازمانی از ایناکِ معروف متون کهن را به تصیور میکشد. داستان El Shaddai (به معنای خدای قادر)از دعوت شدن ایناک توسط خداوند و محول کردن ماموریتی خطیر به او آغاز می‌شود. ایناک توسط منشی و یا پیامرسان خدا، لوسیفل، که یکی از چهارفرشته بزرگ است مأمور می‌شود تا فرشتگان سقوط کرده یا همان Wathcerها را یافته و شر را از رخ زمین پاک کند و به دنبال آن از وقوع سیلی عظیم در جهان (اشاره به طوفان نوح در متون دینی) جلوگیری کند.
جالب است بدانید که بسیاری از متفکران دینی، ایناکِ معروف متون کهن را، با خنوخ در زبان عربی و ادریس در قرآن برابر دانسته‌اند. طبق روایات، حضرت ادریس، جد نوح و پنجمین نواده حضرت آدم، کسی بود که به مدت سیصدسال زیست و مدتی طولانی را در آسمان ها گذراند، همچنین اشاره شده که حضرت ادریس هیچگاه نمرده و هنوزهم زنده است.

محیط‌ها شبیه به نقاشی‌هایی زیبا و چشم نواز هستند، بازی به واسطه همین زیبایی حیرت آور داستانش را روایت را به گونه‌ای خاص به تصویر می‌کشد.

El Shaddai با استفاده از چنین پیشینه تاریخی و مذهبی دهشتناک و وسیعی، داستانش را شکل می‌دهد و فضای غریبش را به رخ مخاطبانش می‌کشد. شکل و شمایل شخصیت ها در بازی به قدری زیبا و فرازمانی تعریف و طراحی شده‌اند که هم با معیارهای مدرن همخوانی دارند و هم می توانند حالتی ملکوتی و متعالی را در ذهن مخاطب تداعی کنند. ایناک قهرمان داستان، مردی موطلایی است که زرهی بهشتی و سفید را به همراه یک شلوار جین به تن کرده، شمایل او با چهره نورانی، موهای طلایی و طراحی منحصر به فرد لباس‌هایش به شدت سفید و پاک به نظر می‌رسد. در مقابل او، یکی دیگر از شخصیت‌های مهم بازی یعنی لوسیفل، که در متون کهن کتاب ایناک با نام عزازیل(شیطان) شناخته می‌شود قرار دارد. لوسیفل یا عزازیل یکی از چهارفرشته بزرگ و پیامرسان خدا به ایناک است. این شخصیت منحصر به فرد که لباس رسمی و مشکی به تن کرده، با یک گوشی همراه به طور مدام با خدا در ارتباط است و شرح وقایع و پیشرفت‌های ایناک را با او درمیان می‌گذارد. نوع روایت بازی، با توجه به سبک هنریِ منحصر به فردش، خاص و شاید در مواقعی گنگ است. روایت بازی به نوعی است که مجبورتان نمی کند مدام به فکر فرو روید و درگیر مسائل مذهبی و یا ماوراءالطبیعه شوید. در مقابل سبک روایی خاص و بسیار آرامش بخش بازی، تمرکز بسیاری را بر روی احساسات قرار می‌دهد. البته این به آن معنا نیست که با وقایعی ناراحت کننده رو به رو شوید، El Shaddai داستانش را به وسیله تصاویر دیدنی و موسیقی خارق العاده‌ای روایت می‌کند که مخاطب را میخکوب می‌کند. و جریانی بدون توقف از احساسات را به او تزریق می‌کند.

Watcherها، موجوداتی که بنا به گفته متون کهن و منبع اصلی الهامات بازی، منشأ اصلی ظهور دوباره شر بر روی زمین و دلیل وقوع سیلی عظیم هستند

استفاده از اسطوره ها و مسائل دینی، باعث می‌شود که بازی در همان قدم ابتدایی بسیار عمیق و مرموز به نظر برسد، سپس سازندگان در مرحله بعدی بدون دادن اطلاعات کافی، مخاطب را به دیدار به شخصیت هایی چون لوسیفل می برند و سپس، همراه با ایناک، سفری فرازمانی و فرامکانی را آغاز می‌کنند. این نوع روایت که مخاطب را بدون درکی کامل از وقایع در عمل انجام شده قرار می‌دهد، باعث می شود تا سوالات بسیاری در ذهن بازیباز شکل بگیرد، سوالاتی که با پیشرفت داستان، وارد شدن شخصیت‌های دیگر و از همه مهم تر، ملاقات با Watcherها به زیبایی هرچه تمام تر پاسخ داده می‌شوند. نکته مهم در رابطه با پاسخ به سوالات این است که در اکثر مواقع بازی کاری میکند که به جای فهمیدن پاسخ ها، آن ها را حس کنید، در واقع بازی به جای پیام رسانی از طریق منطق، پیامش را از طریق مجرایی به شدت قدرتمندتر و تاثیرگذارتر یعنی احساس منتقل می‌کند. اما این روایت بی‌نظیر و زیبا، نقطه ضعفی دارد که در مواقعی اندک، باعث ایجاد سردرگمی در مخاطب می‌شود. به علت تکیه بسیار زیاد به انتقال پیام‌های احساسی، درک بعضی از رویدادهای داستانی El Shaddai کمی دشوار می‌شود و این موضوع در همان موارد اندک، فهم بخش‌هایی هرچند کوچک از داستان را سخت می‌کند. روایت تصویری و محیطی بازی که در هیچ کجای دیگر نمونه‌اش را پیدا نمی کنید، با دیالوگ‌های رازگونه، پیام‌های مخفیِ معمولاً مذهبی، شخصیت‌هایی که حرفشان را در لایه‌هایی پیچیده شده از احساس میزنند و قهرمانی که در عین حرف نزدن یکی از داناترین انسان‌های تاریخ است، در بیشتر مواقع موفق می‌شود رسالتش را به انجام برساند و پیامی که حمل می‌کند را با سلامت کامل به مخاطب انتقال دهد، اما درست به همان دلایلی که نقاط قوت داستان هستند، بازی گاهی به شدت گیج کننده می‌شود، به نوعی که بعضی از میان پرده‌ها و یا وقاعی داستانی غیرقابل فهم می‌شوند. البته این موضوع به علت بستر غنی داستانی و تکیه آن به متون کهن قابل پیش بینی بود، اما سازنده ها می توانستند با ساده کردن سبک رواییِ پیچیده و گنگشان در بعضی موارد، به درک بهتر داستان کمک کنند.

زیبایی‌های این عنوان تمامی ندارد، از نورپردازی بی نظیر گرفته تا رنگ بندی خارق العاده، همه این زیبایی‌های محیطی در خدمت روایت داستان و گیم پلی هستند، یک بار دیگر با دقت نگاه کنید، El Shaddai به طرز حیرت آوری زیباست

موضوع دیگر این است که بازی به کمک تصویرسازی‌ها و ساختار بصری منحصر به فرد، در کنار دیالوگ های مرموز و پیچیده، موفق می شود قهرمانی قابل درک و پرداخت شده را بسازد. ایناک (یا همان ادریس) با اینکه در طول داستان هیچ گونه کلامی به زبان نمی‌آورد، به زیبایی به دل مخاطب می نشیند. حرف نزدن او در مقابل پیام‌های مخوف و گاهی بسیار پیچیده لوسیفل که نقش پیامرسان را برعهده دارد، در طول سفر سیصدساله و بسیار طولانی ایناک، باعث می شود که مخاطب او را از طریق اعمالش بشناسد و شناخت از طریق اعمال و تصمیمات قهرمان را به درجه‌ای والا می رساند که امکان همذات پنداری در مخاطب را به شدت افزایش می‌دهد. ایناک با آن ظاهر خاص و عزم محکمش برای یافتن هفت فرشته سقوط کرده آن هم در برج بابل و جهانی وسیع که حاصل یک بی مکانی عجیب در طراحی هنری بازی است، به سرعت با مخاطب ارتباط گرفته و مقاصدش را برای او روشن می سازد. رفتار آرام و خردمندانه این پیرمردِ جوان، در کنار توانایی های بسیارش در جنگیدن و علم، از قهرمان داستان شخصیتی به شدت والا و متعالی می سازد، این موضوع را در کنار ماموریت مقدس، زره مقدس و ظاهر مقدس انجیلی او قرار دهید تا به عمق توجه سازنده ها در پرداخت این شخصیت پی ببرید.
اما در مقابل، یکی از ضعف های همین سبک روایی، این است که شخصیت‌های فرعی، کمتر قدرت خودنمایی پیدا می‌کنند، این موضوع به خصوص در رابطه با لوسیفل با آن موبایلی که همیشه به دست دارد بیشتر خودش را نشان می‌دهد. لوسیفل فرشته نگهبان ایناک است و به عنوان موجودی فرازمانی، در هر دروه از سفر شما به سراغتان می‌آید و موضوعاتی را با ایناک در میان می‌گذارد. اما به علت سرگرمی بیش از حد به همان موبایل و حرف زدن‌های گاهی غیرقابل فهمش، امکان پرداخت و خودنمایی در طول داستان پیدا نمی‌کند. در مقابل هفت فرشته سقوط کرده به علت پیشینه داستانی عمیقشان در متون کهن و بهره بردن سازنده‌ها ازین متون، خرده داستان‌هایی بسیار زیبا و هیجان انگیز دارند که به وسیله سبک روایی منحصر به فرد بازی به مخاطب منتقل می‌شوند. El Shaddai در بخش داستانی، با کمی توجه می توانست به عنوانی بی نظیر بدل شود، اما گنگ بودن بیش از حد روایت در بعضی مواقع، و کم توجهی به شخصیت‌های فرعی با پتانسیل بسیار همانند لوسیفل باعث می‌شود که بازی در بخش داستانی ضعف‌های اندکی داشته باشد و از کامل بودن فاصله بگیرد.

با اینکه بازی سلاح‌های فراوانی ندارد، اما مکانیک خاص تصاحب سلاح‌ها و ریتم عالی گیم پلی، این موضوع را به راحتی جبران می‌کند، به جزئیات طراحی ایناک و دشمنان توجه کنید، بی نظیر هستند.

El Shaddai اما در گیم پلی شبیه یک موهبت است. گیم پلی بازی ساده، روان و البته هیجان انگیز و جذاب است. بازی در حقیقت یک عنوان پلتفرمر یا سکوبازی است که با المان‌های سبک هک اند اسلش ادغام شده است. پرش ها و سکوبازی‌های El Shaddai با عناوین هم سبکش بسیار متفاوت هستند. به علت گرافیک هنری خاص بازی، سکوها معمولاً شرایطی جادویی، فرازمینی و ناآشنا دارند، سکوها از پله‌های شیشه‌ای، باد، ابر و یا دشمنان تشکیل می‌شوند و معمولاً ثابت و بی حرکت نیستند. همین موضوع زمانبندی و دقت در مورد پرش ها را طلب می کند. با توجه به اینکه ایناک توانایی بسیاری در پریدن دارد، بازی دست و پای بازی‌باز را نمی بندد، اما در مقابل با طراحی بسیار عالی و چالش برانگیز سکوها کاری می‌کند که هر اشتباه با فرجامی ناخوشایند همراه باشد. اما توانایی ایناک باعث می‌شود که بازی باز، همیشه بداند که خودش مقصر اصلی سقوطش است و نه سازندگان، گیم پلی روان و بهینه بازی در بخش پلتفرمر، با طراحی خوب سکوها، تلاش و زمانبندی دقیقی را می طلبد. این سادگی که در عین سختی اعمال شده، در کنار مکان‌های بسیار وسیع و زوایای خارق العاده دوربین که گاهی ایناک را به اندازه یک مورچه کوچک می کند، بخش پلتفرمر را به تجربه‌ای بسیار لذت بخش و فراموش نشدنی تبدیل می‌کند.

پله‌ها، سرسراها، سالن ها و مکان‌هایی که شاید ماهیتشان برای ما تعریف نشده، محل وقوع مبارزات و رخ داد‌های بازی هستند، طراحی مرحله عالی در کنار گرافیک هنری بی نظیر بازی کردن El Shaddai را همانند نگاه کردن به زیبایی هایش، لذت بخش می‌کند

به دنبال این بخش، مبارزات زیبای بازی پا به عرصه می‌گذارند. مبارزاتی که همانند بخش پلتفرمر، مکانیک‌هایی ساده دارند، اما به خاطر طراحی درست، چالش برانگیز و پیچیده می‌شوند. ایناک فقط و فقط به وسیله یک دکمه حمله می‌کند. در El Shaddai خبری از کمبوهای ترکیب سبک و سنگین نیست. اما در عوض سیستم دفاع و حمله و پرش‌های بازی این خلا را پر می‌کند. پریدن، دفاع کردن و حمله به موقع در مبارزات زیبای El Shaddai نقش موثری دارند. شاید مبارزات در ظاهر ساده به نظر برسند، اما باید بدانید که El Shaddai را نمی‌توان با فشار دادن همان دکمه مربوط به حمله به پایان رساند. یکی از مهمترین مکانیک‌های گیم پلی را سیستم سلاح ها تشکیل می‌دهند، ایناک معمولاً هیچگونه سلاحی با خودش حمل نمی‌کند. به این ترتیب اکثر مبارزات معمولاً با دست‌های خالی و مشت‌های پرقدرت ایناک آغاز می‌شوند. در این مواقع است که مکانیک گرفتن سلاح از دشمنان خودنمایی می‌کند. ایناک با ضربه زدن به دشمنانش میتواند سلاح‌های آن ها را تصاحب کرده و با پاک سازی آن ها از شرارت ،سلاح را مورد استفاده قرار دهد. اما اهمیت زمانبندی در تصاحب سلاح ها جایی خودنمایی می‌کند که از سه سلاح موجود در بازی، ایناک فقط توانایی حمل یک سلاح را دارد. به این ترتیب در هر مبارزه باید با توجه به نیازهایتان، دقیقاً زمانبندی کرده و سلاح مورد نظرتان را تصاحب کنید. در میان مبارزات هم می توانید با حمله به دشمنان سلاحتان را عوض کرده و از سلاح دیگری بهره ببرید. این فرایند در کنار سیستم آلوده شدن تدریجی سلاح‌ها (همانند شکستن سلاح در بازی‌های دیگر) که باعث کمتر شدن قدرت هر سلاح می شود. بازیباز را مجبور می‌کنند که در میان مبارزه، علاوه بر زمانبندی برای تصاحب سلاح جدید، در صورت تمایل به استفاده از سلاحی که در دست دارد، برای پاکسازی سلاحش هم زمانبندی دقیق انجام دهد، چرا که ایناک در زمان پاکسازی سلاح ها کاملاً آسیب پذیر است.

زمانبندی برای حلمه دقیق، دقت به میزان آلودگی و فساد سلاحتان و انتخاب و تصاحب سلاح درست از مواردی هستند که در میام مبارزات باید به آن ها توجه کنید. جلوه‌های بصری مبارزات گاهی نفستان را حبس می‌کنند

سه سلاح موجود، سه محدوده مورد استفاده در دیگر بازی‌ها را پوشش می‌دهند، Arch سلاحی کمانی شکل و جذاب ترین سلاح بازی است که قدرت و سرعت را به صورت توام دارد و در مبارزات نزدیک و سریع بسیار کارآمد است. Gale سلاحی دور زن است که با پرتاب کردن و کنترل چندین و چند تکه جادویی شناور در هوا به دشمنان ضربه می زند و در آخر Veil تنها سلاح سنگین و پرقدرت بازی است که از سرعت بالایی برخوردار نیست. با این حال مبارزات به لطف سیستم تغییر سلاح ریتمی بسیار تند و هیجان انگیز دارند. اما این سیستم ضعفی ساده را در خود پنهان کرده که در ساعات پایانی بازی خودنمایی می‌کند. سیستم مبارزه کارآمد بازی به علت عدم وجود تنوع کافی در دشمنان، پس از مدتی بسیار آسان و تکراری به نظر می رسد، با اینکه بازی از نظر بصری دشمنانی خارق العاده دارد، اما تنوع کم آن ها باعث می شود پس از مدتی راه و روش شکست دادن هرکدام را یاد گرفته و در چند ثانیه از شرشان خلاص شوید. و این باعث آسان شدن بازی در ساعات پایانی می‌شود. اما این ضعف را می توان با وجود غول آخرهای زیبا و مبارازت داستانی و هیجان انگیز ایناک با آن ها نادیده گرفت، غول آخرهایی که اکثرا همان Watcherها هستند و هریک روایت و قدرتی مخصوص به خود را دارند.

یکی دیگر از زیبایی‌های گیم پلی تغییر موقعیت دوربین است، این تغییرات در اکثر مواقع به دور یا نزدیک شدن دوربین برای به تصویر کشیدن محیط ختم می‌شوند. اما در مواقعی خاص، دروبین با قرار گیری در موقعیتی مناسب، نمای سه بعدی بازی را تبدیل به یک نمای دو بعدی می‌کند. در چنین لحظاتی است که El Shaddai به عناوین رانر دوبعدی امروزی شبیه می‌شود. سکوها به ناگه شبیه به بازی‌های پلتفرمر کلاسیک، رو به رویتان قرار می‌گیرند و شما باید حرکت افقی‌تان را آغاز کنید. همچنین مبارزات پیچیده بازی به طور ناگهانی با سرعتی سرسام آور در فضایی کاملاً دو بعدی دنبال می‌شوند و جلوه های گرافیکی خیره کننده به تصویر کشیده می‌شوند. گیم پلی دو بعدی بازی به قدری زیباست که در طول تجربه عنوان، دلتان برایش تنگ می‌شود.

همان مراحل دوبعدی به سبک کلاسیک، آرام، چشم نواز و لذت بخش، موسیقی متن را هم خودتان به تصویر اضافه کنید تا به عمق زیبایی بازی پی ببرید

اما با همه این‌ها برگ برنده El Shaddai چیزی نیست جز فضاسازی، قصه گویی محیطی و گرافیک هنری بی نظیر و خیره کننده‌اش. سبک انیمه گونه بازی که شباهت‌های اندکی با سبک استدیو نام آشنای Ghibli دارد. تنوع بی‌نظیری به جلوه‌های بصری بازی داده. طراحی شخصیت‌ها به گونه‌ای انجام گرفته که بر روی فرازمانی بودن آن‌ها تاکید کند. به همین منظور سازنده‌ها دست به طراحی ظاهر و لباس هایی زده اند که وجوه مشترکی میان طراحی مدرن و کهن را در خود دارند. این موضوع را به راحتی می‌توان در ظاهر ایناک و لوسیفل مشاهده کرد. شلوار جین آبی رنگ ایناک در کنار عینکِ خاصی که گاهی به چشم می‌زند و آن زره سفیدِ بهشتی‌اش که تکه تکه می شود او را به خوبی از زمان جدا کرده، همچنین ماهیت لوسیفل به عنوان نماینده خدا، با لباسی رسمی و تیپی امروزی در کنار تلفن همراهش تضادی زیبا با طرز حرف زدنش دارد. طراحی محیط هم به زیبایی از چنین الگویی بهره می برد. برج بابل و نماهای بیرونی و داخلی‌اش، طبقاتی که هرکدام به صورت کاملاً جداگانه و با عناصری متفاوت طراحی شده‌اند ظاهر بازی را شبیه به یک رویای غریب می‌کنند. رویایی که هیچ شروع و پایانی ندارد، قوانین فیزیک و معماری را به سادگی نادیده می گیرد و رنگ و بویی متعالی دارد. نماهای دوربین و وسعت بسیار زیاد مکان های نمایش داده شده، به قدری زیباست که گاهی نفستان را بند می‌ارود و اگر عاشق طراحی‌های انیمه گونه باشید، قطعاً اشک شوق در چشمهایتان حلقه می‌زند.

با وجود تنوع کم دشمنان، طراحی آن‌ها به قدری با جزئیات و غریب و منحصر به فرد است که گاهی وقت ها حیرت زنده‌تان می‌کند

هر نما و هر تصویر از El Shaddai شبیه به یک نقاشی پرجزئیات، رنگارنگ، زیبا و خیره کننده از رویایی غریب از جهانی میان بهشت و جهنم است. جهانی برزخ گونه که با پیشرفت در طبقاتش تغییرات را به وضوح مشاهده خواهید کرد. این تغییرات به آرامی و با ظرافتی مثال زدنی در میان مراحل گنجانده شده‌اند، و به هیچ وجه به طور ناگهانی شما را غافلگیر نمی‌کنند. محیط با آرامش و با حیله گری تغییر می‌کند پ درست همانند روایت داستان روی احساس و ناخودآگاهتان دست می‌گذارد. به نوعی که پس از چند دقیقه متوجه خواهید شد که در محیطی کاملاً جدید قرار دارید، اما این نو شدن و تغییر به قدری ظریف انجام گرفته که شما را شوکه نکرده است. ساختار معمولاً دایره‌ای مراحل، با سکوها، پله‌ها، طاق ها و سرسراهایی که مدام از زوایای متفاوت به تصویر کشیده می‌شوند، سقف های بلند و ایناکی که در مقابل وسعت محیط شبیه به موجودی کوچک است، جلوه‌ای حیرت انگیز به بازی بخشیده. یک لحظه بر روی پله‌های کریستالی هستید و سقفی صورتی، پر شده از موجوداتی غریب که روی سرتان در حرکت هستند بالای سرتان قرار گرفته. لحظه‌ای بعد مقابل برجی عظیم ایستاده اید که وسعتش نفستان را بند می‌آورد، دقایقی بعد از روی پلی شیشه‌ای عبور می‌کند زیرش را هزاران پرستش کننده که آوازی هماهنگ می خوانند پرکرده‌اند و چندی بعد به یک نفیلیم عظیم الجثه خیره شده‌اید که مدرکی زنده است از گناهان فرشتگان سقوط کرده. آسمان پر شده است از آتش بازی و انفجارهایی نورانی و شما با نمایی بی نظیر از جهان گذر می‌کنید، می دوید و با موسیقی بی نظیر، قصه گو و آرامش بخش بازی همراه می‌شوید، شب و روز با سرعتی زیاد در حال سپری شدن هستند و سفر طولانی ایناک را با استعاره‌ای زیبا به تصویر می‌کشند، فصل ها و بعد از آن سال‌ها می گذرند و ایناک همچنان درحال دویدن است تا به هدف نهاییش برسد. محیط‌ ها به قدری زیبا، خلاقانه، رنگارنگ و پویا و متنوع هستند که گاهی از دیدن آن همه زندگی و رنگ خسته می‌شوید، بازی پر شده از جلوه‌های بصری زیبا، جلوه هایی که به خصوص در زمان پاکسازی سلاح ها، پرش ها و مبارزات به نمایش در می‌آیند و مخاطبان را میخکوب می‌کنند. فضاسازی این عنوان با کمک سبک گرافیکی و موسیقی منحصر به فردش، شما را همراه با ایناک، به سفری طولانی و سال‌های سال تنهایی می‌برد، تنهایی عمیقی که با هدفی والا معنادار شده.

مبارزه با غول‌اخرهای بازی، هیجان انگیز و چالش برانگیز است، ضمن اینکه داستان و سرگذشت این غول‌اخرها هریک زیبایی‌های مخصوص به خودش را دارد

همچنین بازی در طراحی دشمنان و به خصوص Watcherها سنگ تمام گذاشته، هریک از این فرشتگان سقوط کرده، شمایلی بی نظیر و منحصر به فرد دارند، در کنار این تنوع و زیبایی، شکل های این موجودات به گونه‌ای از نماهای مهم مذهبی بهره می برد به طوری که با کمی دقت می توانید شباهت هایی بین هفت Watcher و شخصیت‌ها یا موجودات نام برده شده در متون مذهبی بیابید. تنوع بی نظیر بصری و سبک خاص گرافیکی El Shaddai را شاید هیچ گاه نتوانیم در عنوانی دیگر، جز در ادامه معنوی سری یعنی The Lost Child تجربه کنیم.

به طور کلی باید گفت که El Shaddai: Ascension of the Metatron یک بازی کاملاً خاص و به دنبال آن خاص پسند است. سبک روایی، سنگینی جو داستان و تکیه‌اش به مسائل مذهبی و اسطوره‌ای در کنار سبک گرافیکی انیمه گونه، شاید به مذاق هرکسی خوش نیاید. همچنین مبارزات، نماهای دوربین و سکوبازی ها در کنار مشکلاتی مثل آسان شدن بازی، شخصیت پردازی ضعیف کرکترهای فرعی و تنوع کم سلاح ها و دشمنان، برای هرکسی قابل تحمل نیست. اما برای آن دسته‌ای که بتوانند مشکلات اندک بازی را ببخشند، و تمایل به تجربه یک عنوان منحصر به فرد داشته باشند، El Shaddai: Ascension of the Metatron به سرعت تبدیل یه یک عنوان بی نظیر می‌شود. عنوانی که تا سال‌ها به واسطه روایت زیبایش، گیم پلی سریع و دوست داشتنی‌اش و در آخر با گرافیک هنری حیرت آورش در خاطراتتان می ماند.

گیمفا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *