سریال رباتی و هوش مصنوعی شبکه ی ای ام سی همچنان به گسترده شدن ادامه می دهد و ژانر را در راهی انسانی و به طرز چشمگیری خلاقانه باز تعریف می کند. با نقد و بررسی فصل ۲ سریال Humanss (انسان ها) همراه ما باشید.
در حالی که بسیاری از افراد در درون داستان های هوش مصنوعی جذاب نشات گرفته از سریال وست ورد شبکه ی اچ بی او گرفتار شده اند، یاد آوری این موضوع مهم است که سریال انسان ها در بسط دادن بسیار استثنایی بود و با راه و روش خود ژانر را دوباره باز تعریف کرد.
مفهوم هوش مصنوعی و ربات ها سوختی است که مدت ها داستان های علمی تخیلی از آن بهره می گرفته اند، اما تا زمانی که سریال انسان ها در تابستان ۲۰۱۵ پخش شد، چند بازگویی از مفهوم فراموش شده بود. به تصور در آوردن تاثیر ربات ها و هوش مصنوعی در زندگی روزمره به طرز خلاقانه، چیزی بود که سریال انسان ها بدون آنکه توجه کسی را جلب کند، نسبتا قادر به انجام آن بود.
از یک طرف سریال بر اساس یک سریال سوئدی می باشد ولی از طرف دیگر توسط کار متفکرانه ی نویسندگان بریتانیایی، سم ویسنت و جاناتان برکلی قوت داده شده است که شش قسمت از هشت قسمت فصل دوم را قلم زده اند. سریال انسان ها در موضوعِ وابسته به طور کامل از سریال وست ورد متفاوت است. سریال وست ورد بیشتر تمرکز را بر روی آزار و اذیت قرار گرفتن اندرویدهایی به نام میزبان در یک پارک پیشرفته و گسترش ایده ی فیلم اصلی در مورد رفتار اخلاقی انسان قرار داده است ولی در مقابل سریال انسان ها در دنیای مدرن ما شروع می شود که پر از ماشین هایی به نام سینس است، ماشین هایی که برای کم کردن بار مسئولیت روزمره ی انسان ها در بریتانیا طراحی شده اند. در سریال، سینس ها به عنوان بخشی از زندگی روزمره ی مردم پذیرفته شده اند زیرا آنها برای چندین دهه با جامعه ی درونی بریتانیا یکپارچه شده و مدل های جدید تر و بهتر جایگزین منسوخ شده ها شده و کارهای خانه، پخت و پز، تمیز کردن، بردن بچه ها به مدرسه را انجام می دهند و در تمام شغل هایی که ممکن است حضور رباتی مفید باشد، مورد استفاده قرار می گیرند.
آنها در یک پارک محصور نشده اند و در حال حاضر بخشی از جامعه و مردم می باشند که این موضوع می تواند مفهومی برای فصل دوم سریال وست ورد باشد. چیزی که فصل اول سریال انسان ها را قانع کننده و جذاب کرده است، این بود که وینست و برکلی چندین سناریو را به همراه چندین شخصیت قوی در کنار هم قرار دادند و در همان اوایل کار، ایده ها در مورد اتصال را به ظاهر ساده نگه داشتند. چگونه وقتی که یک سینس بهتر از یک مادر شاغل آشپزی می کند، یک ازدواج زوال یافته می تواند نجات یابد و چه اتفاقی رخ می دهد زمانی که یک فرزند نوجوان داستان ها و قصه های همیشه در دسترس سینس را به داستان های مادرش ترجیح بدهد؟ چگونه می توان یک نوجوان سرکش که از این همه سینس به ستوه آمده است را به سمت خانواده کشید، چون وقتی که آنها نیروی کار آینده ی بریتانیا باشند، پس درس خواندن به نظر بی فایده است؟
در هر نوبت و مرحله، نویسنده های سریال قادر بودند که ایده های بالا و حتی ایده های بیشتری را بگیرند و آنها را درون داستان های موثر قرار دهند و یکی از شگفتی های بهتر این روزهای شلوغ دنیای سریال را خلق کنند.
البته اگر کاوش در درون بزرگترین مسئله ی این ژانر صورت نگیرد، در این صورت داستان رباتی و هوش مصنوعی ای وجود نداشت. سوالاتی همانند اینکه چه می شود اگر انسان های مصنوعی به هوش و خرد برسند؟ چه می شود اگر آنها خودآگاه شوند؟ چه می شود اگر آنها برخیزند و صحبت کنند و مثل ما شوند؟ آخرین مرحله ی بازی منطقی ژانر علمی تخیلی و رباتی می باشد، اما سریال و فیلم های بهتر با این سوالات و مفاهیم متفکرانه تر و با نشاط ذهنی بیشتر گلاویز می شوند. سریال وست ورد در فصل اولش اساسا بر این استنتاج استوار شد، اما چیزی که به سریال انسان ها کمک کرد تا فرز و چابک باشد، این بود که این موضوع و مفاهیم همیشه در زیر پوست دیگر داستان های فصل اول به صورت خلاقانه ای جنب و جوش داشته است. با این حال این حرکت در نهایت به حدی رسید که بدون تردید باید به صورت مستقیم به مسئله ی اصلی رجوع داده شود. ورود به این مسئله با این حقیقت که در حال حاضر سریال بر روی گروهی از انسان ها تمرکز کرده است که نسبت به نفوذ سینس ها در جامعه اعتراض دارند، قوی تر می شود. در سریال تغییرات عشق انسان-سینس به طرز متفکرانه ای بیان شده است و بیننده ها در موارد متعدد در طول فصل قادر خواهند بود که برای سینس ها دلسوزی کنند در حالی که متوجه می شوند همانند انسان ها، آنها نیز خوب و بد دارند.
فصل دوم سریال انسان ها از همان جایی که فصل اول پایان یافته بود، داستان را پی می گیرد اما بینندگان جدید نیز که حالا قصد دارند سریال را دنبال کنند، تنها نیاز دارند که یک درک اولیه از فصل اول داشته باشند و آن این است که لورا (کاترین پارکینسون) و جو هاوکینز (تام گودمن-هیل) و فرزندان نوجوانشان به نام های متی (لوسی کارلس)، توبی (تئو استیونسون) و سوفی جوان (پیکسی دیویس) در اواخر فصل با ورود سینسی به نام آنیتا (جما چان) که جو برای کمک در کارهای خانه خریده است، زندگی شان به هم می ریزد.
از طریق یک سری از حوادث قانع کننده و ضروری، خانواده در می یابد که یک گروه از سینس های متفاوت از جمله آنیتا به عنوان یک خانواده برای محقق پیشگامی که آنها را خلق کرده است، به هم متصل و وابسته شده اند، این محقق، دکتر دیویس الستر می باشد که پسر خودش، لئو (کالین مورگان) که ظاهرا در گذشته است را به عنوان تنها انسان-سینس ترکیبی به زندگی بر می گرداند. هدف لئو، گرد هم آوردن آنیتا و دیگران است در حالی که دولت در تلاش است تا آنها را در جستجویی دشوار بیابد.
سریال موفق شده است که این گروه ناهمگون از سینس های در حد امکان متفاوت، چه از نظر رنگ پوست و جنسیت، چه از نظر هدف و منش را خلق کند و با پیچیدگی های معنی خانواده واقعی گلاویز شده است. بار دیگر سریال قادر خواهد بود تا بر روی مناطق پیچیده ی تاریک نسبت به تقابل ساده ی بین انسان و سینس تمرکز کند.
هر چند که فصل اول سریال به گونه ای به پایان رسید که این امکان را برای سریال فراهم می کرد تا پایان یابد، ولی خیز برای فصل دوم، این امکان را در اختیار سریال قرار می دهد تا به تصویری بزرگتر دست یابد که همیشه هدف داشته است و آن هدف، هوشیاری و آکاهی در میان جمعیت سینس ها و چگونگی پرداختن به آن در امتداد خطوط معنوی و اخلاقی به همراه اکشن و تنشی دراماتیک می باشد. اما با توجه به شخصیت پردازی از طریقِ تکلم نویسنده ها، سریال به سرعت به این هدف یا درگیری بین انسان ها و سینس ها ورود نمی کند و در عوض به پیامد های عاطفیِ شخصیت محور هوشیاری سینس ها و اتفاقات پس از آن می پردازد.
با نگاهی به گذشته و مقایسه، بار دیگر عدم موفقیت استعارات زیاد استفاده شده و فرسوده ی ژانر رباتی و هوش مصنوعی را شاهد هستیم که با ورود سریع به تقابل و نزاع بین ما و آنها، نکات ظریف و توسعه ی کاراکتری انجام شده در طول راه را از بین می برند. زیبایی سریال انسان ها در توقف و توانایی ادامه دار بودن سریال برای کشف چالش های روزمره ای می باشد که ممکن است، در آینده پیش بیاید. سریال در فصل اول در راهی قابل توجه در این مورد ماهر بود و تعدادی انحراف جهتی فکر شده داشت تا بتواند در فصل دوم در آن فرو برود. برای مثال، یکی از موضاعات قابل لمس و جذاب، این است که سریال با انسان هایی که همانند سینس ها شروع به خودشناسایی کرده اند، سر و کار دارد. این مثالی دیگر از این است که چگونه سریال در تلاش است تا با چین خوردگی هایی جدید در ژانر رباتی سر شاخ شود. توانایی نگه داشتن تعداد زیادی داستان در نمایش در حالی که به هر کدام از آنها به آرامی رسیدگی می شود، یکی از جنبه های سریال است که دست کم گرفته شده و سریال بسیاری از زمینه ها را در یک زمان نسبتا کم (هشت قسمت) پوشش می دهد.
بازیگران در اینجا عالی هستند و چان اجرای چشمگیر خود در فصل گذشته را با یک محک متفکرانه و مرکب از آنچه که باید در آن احساس اتصال شود و چگونه احساسات جدید را تنظیم کند، ادامه می دهد. پارکینسون و گودمن-هیل همراه با ویلیام هارت در فصل گذشته، از بازیگران پا برجا و مثبت بودند ولی سریال در ادامه از اجراهای فوق العاده ای پرده برداری می کند. به طور خاص، سریال موفق شده است که سه بچه برای نقش کارلاس، استیونسون و دیویس پیدا کند که کاراکترهای خود را میخکوب کرده اند و از بی میل شدن آنها جلوگیری کرده اند. در فصل دوم سریال، علاوه بر این، کری-ان ماس در نقش دکتر آتنا مارو، یک دانشمند برجسته هوش مصنوعی از آمریکا و مارشال آلمن در نقش یک میلیاردر تکنولوژی دره سیلیکون که بر روی تحقیق او سرمایه گذاری کرده است با انگیزه هایی مورد سوال، دیده می شوند.
سریال انسان ها که تعدادی داستان توسعه ی شخصیت را علاوه بر موضوع های بزرگ جاری به چرخش در می آورد، سریالی است که علاوه بر اینکه داستان جاریِ پیچیده و متنوع را بهبود می بخشد، خود را برای مخاطبان بیشتری آماده می کند.
بیاتومگ