نقد فصل سوم سریال شهرزاد: قسمت چهارم
سه اپیزود ابتدایی فصل جدید سریال شهرزاد حاوی بخشهای مهم و تاثیرگذار بودند. این قسمتها بهواسطه نمایش بخشهایی از جمله افشای رابطه قباد با اکرم و سقوط او از پلهها، کشته شدن امین شروانی به دست افراد خانواده دیوانسالار، توقف شکنجه صابر و آزاد شدنش از زندان به دست سروان آپرویز، فرار شیرین از آسایشگاه به دنبال لو رفتن محل اقامت، صحبتهای وکیل صدق نوری با هاشم در رابطه با وصیتنامه بزرگآقا، نمایش زندگی مخفی هوشنگ و شروع خبرچینیهای او و جنگ فرهاد و شهرزاد با قباد، بیشتر از آنکه داستان را به پیش ببرند، حکم مقدمهچینی را داشتند. این ویژگی باعث شده است که رخدادهای سریال به صورت منطقی پیگیری شده و هیچ اتفاقی برای مخاطب مبهم و سوالبرانگیز نباشد. این جنبه مثبت قضیه بود، اما در طرف مقابل این امر به دلیل پیشاگاهی برای اتفاقاتی که در آینده به وقوع خواهند پیوست، عملا موجب میشود که حس کنجکاوی و تا اندازهای حس غافلگیری در قسمتهای آتی از بین برود. همچنین ریتم سریال را از سرعت انداخته و باعث میشود که کندتر از همیشه دنبال شود که در نتیجه آن، تنها مخاطب امیدوار به تغییر و طرفدار سرسخت قادر به تماشا خواهد بود. اگر از نکات قوت و ضعف زمینهچینی در سه قسمت پیشین فصل سوم سریال شهرزاد بگذریم، به این میرسیم که تیم سازنده چگونه از این ویژگی در اپیزود جدید استفاده کردهاند. خوشبختانه در این اپیزود که میتوان آن را آغازگر اپیزودهایی با کارکرد به عنوان کنش صعودی در نظر گرفت، سازندگان سریال شهرزاد نتیجه و تاثیر برخی از اتفاقات را که به آنها اشاره شد، نمایش دادهاند و حتی موارد جدیدی را نیز به سریال اضافه کردند. ویژگیهای مثبت اپیزود چهارم از فصل سوم سریال شهرزاد دقیقا در نقطه مقابل سه قسمت قبل قرار بگیرد و همان تجربهای را رقم بزند که مخاطبین از مدتها قبل انتظار آن را میکشیدند.
هفته گذشته مشاهده کردیم که پس از ممانعت قباد از دیدار شهرزاد با فرزندش که با ورود او به عمارت دیوانسالار همراه شد، فرهاد با اسلحه در دست و تمام نفرت و خشم فرو خوردهاش از راه میرسد. این سکانس چندین ویژگی جالب توجه از جمله بازی عالی بازیگران بهخصوص شهاب حسینی، دارد که باعث میشود یک سر و گردن از بسیاری از سکانسهای به نمایش در آمده سریال شهرزاد بالاتر باشد. دو مورد در این سکانس را نباید نادیده گرفت: ۱) خروج شهرزاد از عمارت در حالی که صدای گریه فرزندش به گوش میرسد و ۲) دیالوگ قباد که نشان از تصمیم او برای حذف بزرگترین مانعش یعنی فرهاد دارد. قسمت چهارم فصل سوم سریال شهرزاد از نقطه پایانی اپیزود قبل، آغاز میشود. سریال شهرزاد تاکنون مخاطب را عادت داده است که زندگی مشترک شهرزاد و فرهاد را در آرمانیترین و عاشقانهترین حالت ممکن به مشاهده بنشیند. این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که به راحتی میتوانستیم سکانسهای این دو شخصیت را بدون آنکه به سریال لطمهای وارد شود، کنار بگذاریم. اما پس از مشاهده پایانبندی اپیزود سوم، انتظار میرفت که رابطه آنها مثل قبل نباشد و دچار تغییر و تحول شود. فرهاد به مانند گذشته به شهرزاد اعتماد کامل ندارد و از روی عصبانیت فرضیهای را بررسی میکند که خود او نیز از حقیقت نداشتن آن آگاهی دارد. این فرضیه که مسلما با متهم شدن شهرزاد همراه است، نتیجه چندان خوشایندی ندارد. با توجه به تم و ذات سریال میتوان انتظار داشت که این اختلاف چندان به طول نخواهد انجامید و به سرعت رفع خواهد شد. این اتفاق در سریال به وقوع میپیوندد، با این حال نویسندگان دیالوگهای عاشقانه را به مسائل سیاسی و نقشههای مخفیانه فرهاد ربط میدهند.
در این بخش فرهاد برای اولین بار به شهرزاد از برنامهاش برای آزادی دکتر مصدق و ممانعت از تبعید ایشان میگوید. اگر از دیالوگهای سرشار از آزادیخواهی فرهاد و برشمردن ویژگیهای خاص دکتر مصدق بگذریم، به جنبهای دیگر از قوس شخصیتی فرهاد میرسیم. شخصیتی که به مانند گذشته تنها در حد قلم و دوات باقی نمیماند و راه نجات را در انتشار شبنامه نمیداند. بلکه تصمیم گرفته است اهدافش را شخصا عملی کند. شخصیتی که اگر هدفش نجات دکتر مصدق است، برای انجام آن نقشه و برنامه دارد. این امر ویژگی جدیدی نیست و از فصل دوم زمینهچینی آن اغاز شده بود. اما آنچه در سکانس توضیح اهداف فرهاد و همفکرانش برای شهرزاد جلب توجه میکند، تفکرات متفاوت این دو شخصیت است. فرهاد از نقش مهم رهبر و عنصر پیشتاز در تغییرات میگوید. فردی که با آرمانهای تازه و اهداف نو، مردم را با خود همراه کرده و جامعه را در مسیر متفاوتی قرار میدهد. شخصی که اگر حذف شود، به قول فرهاد آزادیخواهی نیز از بین خواهد رفت. اما در طرف مقابل شهرزاد به نقش موثر عوام به جای خواص میگوید. از اینکه اهدافی همچون آزادیخواهی به جای آنکه توسط یک فرد تبلیغ شوند، باید در دل مردم ریشه کنند. جایی که مردم در کنار هم برای رسیدن به آزادی اقدام کنند و تنها بهواسطه سخنان یک فرد در راه تحقق آن قدم برندارند. زمانی این امر به حقیقت تبدیل میشود که عموم مردم از حقوق، خواستهها و اهدافشان آگاهی داشته باشند. به اعتقاد شهرزاد لازمه ایجاد تغییر، آگاهی و خودآگاهی مردم است که اهمیت آن از عنصر پیشرو بیشتر است. بحث فرهاد و شهرزاد بر سر اهداف و آرمانها، درست در نقطه اوج متوقف میشود که این امر به جای تعیین یک پاسخ مناسب، قضاوت و تصمیمگیری را برعهده مخاطب میگذارد.
هوشنگ که در تامین مخارج زندگی دوگانهاش دچار مشکل شده، از ابتدای فصل سوم خبرچینی را برای قباد آغاز کرده است. سازندگان این خردهداستان را در طی سه قسمت اخیر مقدمهچینی کردند تا در نهایت به نقطهای برسند که تاثیر بسزایی در رخدادهای داستانی داشته باشد. این تاثیر در اپیزود چهارم به وقوع میپیوندد. جایی که هوشنگ از طرح و نقشه فرهاد برای قباد میگوید. بدون شک این خبر برای قباد که اصلیترین هدفش، حذف فرهاد است، حکم طلا را دارد. آنچه که واضح است عدم تلاش سازندگان برای نمایش روایت متفاوتی از تاریخ در دنیایی موازی که فرهاد موفق میشود، است و مطمئنا دکتر مصدق به قلعه احمدآباد تبعید خواهد شد. با این وجود باید صبر کرد و دید که چگونه از این فرصت بهرهبرداری میشود. در قسمت چهارم تعدادی از رازهایی که مخاطب از آنها باخبر بود، اما شخصیتها از آنها بیاطلاع است، برملا میشوند. یکی از این رازها زندگی مخفیانه هوشنگ است که متاسفانه سطحی و مبتدی رقم میخورد. هوشنگ در حالی با تلفن صحبت میکند که به راحتی از پشت پنجره میتوان صدای او را شنید. این عمل برای فردی که قصد پنهانکاری دارد اصلا قابل قبول نیست. این اتفاق به تعقیب هوشنگ توسط پروین و پیدا کردن خانه همسر دوم او منجر میشود. پیگیری این رخداد به قسمت آینده موکول میشود که به مانند قبل در خلق یک سکانس کلیف هنگر شکست میخورد.
پس از مشخص شدن نقشه فرهاد و رابطه پنهانی هوشنگ، سومین راز برملا شده، مرگ بلقیس دیوانسالار است. پس از مدتها رازداری، نهایتا شیرین نسبت به این اتفاق آگاهی پیدا میکند. اما امری که در این بین حکم یک مقدمهچینی مهم و اساسی را دارد، اتحاد شیرین و شهرزاد است. در فصلهای قبل شاهد رابطه پر فراز و نشیب این دو شخصیت بودیم. حسادت شیرین به زندگی خوش شهرزاد و قباد باعث شد که بزرگآقا زندگی مشترک آنها را پایان دهد. اقدامی که به جای حل مشکلات و اختلافها، تنها به تشدید آن کمک میکند. متحد شدن شخصیتهای شیرین و شهرزاد از آنجا عجیب جلوه میکند که آنها هیچ نقطه مشترکی ندارند و هیچگاه با یکدیگر در صلح نبودهاند. اما به جای تمرکز روی خود اتحاد باید روی دلایل پشت آن متمرکز شویم. در طول تاریخ بارها دیدهایم که دشمنان دیرینه، برای مقابله با دشمنی مشترک که هر دو طرف را تهدید میکند، رابطه دوستانه برقرار کرده و با متحد کردن نیروها، بقای خود را رقم زدند. این شرایط برای شهرزاد و شیرین نیز صدق میکند. دشمن مشترک این دو شخصیت قباد است. فردی که در دگرگونی زندگی هر دوی آنها مهمترین نقش را داشته و دارد و بدون شک خواهد داشت. هدف شهرزاد برای اتحاد با شیرین برگرداندن آرامش به زندگیاش و به دست آوردن فرزند است و مقصود شیرین از این امر، پس گرفتن ارثیه دیوانسالار و انتقام سالها رنج و عذاب تحمیل شده توسط قباد است. قرار گرفتن شیرین و شهرزاد در یک جبهه در مقابل قباد، اصلیترین دلیل برای ادامه تماشای سریال است.
قسمت چهارم فصل سوم سریال شهرزاد به حدی خوب عمل میکند که با اطمینان کامل میتوان آن را در ردیف برترین اپیزودهای تمام دوران سریال قرار داد. قسمتی که پس از مقدمهچینی نسبتا طولانی سریال که در برخی مواقع خستهکننده ظاهر میشد، توانست سکانسهایی را به نمایش بگذارد که هیجان را به سریال بازگردانده و شوق ادامه تماشای سریال را پس از مدتها ایجاد کند. هرچند در این بین خردهداستانهایی همچون زندگی مخفی هوشنگ، ریتم سریال را برهم میریزند و دو شخصیت مهم سریال یعنی سروان آپرویز و بهبودی نادیده گرفته میشوند، اما نقاط قوت جدیدترین قسمت سریال شهرزاد چنان تجربه لذتبخشی را رقم میزند که میتوان از اشکالات آن چشمپوشی کرد.