نقد فصل سوم سریال شهرزاد: قسمت یازدهم
یکی از مهمترین المانهای سریالها جدای از بعد فنی و محتوای کلی، تمرکز روی سیرمنطقی قصه است و یکی از مهمترین عناصر رعایت سیرمنطقی، بازنمود کارهای کاراکترها در طول داستان است. در بیان سادهتر یعنی هرکاری که کاراکترها انجام میدهند (به خصوص کارهای منفی)، آن کار عواقبی خواهد داشت. اتفاقی که در قسمتهای اخیر شهرزاد خودنمایی میکند. برای نمونه میتوانیم به شخصیت اکرم نگاهی بیاندازیم؛ کسی که با اقداماتش در فصل اول موجب تغییراتی اساسی در سرنوشت کاراکترها شد. اکرم شخصیتی بود که در طول سه فصل سریال مدام او را با انجام کارهای منفی میشناختیم. حالا سریال در ادامه روند منطقیاش اکرم را در شرایطی قرار داده است که تک تک ثانیههای درد کشیدنش، بیننده را به سمت چاپلوسیهای اعصاب خوردکنش هدایت میکند. این سیرمنطقی که در بیشتر روایت سریال دیده میشود یکی از دلایل کیفیت قابل توجه سریال شهرزاد در مقایسه با دیگر سریالهای ایرانی است.
جدیدترین قسمت سریال شهرزاد با اشاره به پایبندی سروان آپرویز به اهدافش آغاز میشود. جایی که آپرویز در حالتی کاملا بیاعصاب به عمارت دیوان سالار که اولین مظنون دزیده شدن سالار در آنجا زندگی میکند میرود. اتفاقی که تنها با هدف موضوعی که خود بیننده هم به آن یقین دارد رخ میدهد. هدف از نمایش این اتفاق در سریال تنها نشان دادن این بود که آپرویز در رسیدن به هدفش با کسی شوخی ندارد. پرداختن به خانوادههای دماوندی و سعادت شاید یکی از بیفایدهترین کارهای سریال تلقی شود اما اگر سیر اتفاقات پرداخت به خانوادهها در این قسمت را دنبال کنیم، شاید نتیجه دیگری بگیریم. دنبال کردن این سیرمنطقی اتفاقا ساده است، مرضیه خانم ماجرای چاقو خوردن فرهاد را به پروین خانم میگوید و پروین خانم هم طی اتفاقی ماجرا را به شهرزاد فاش میکند.
حالا سوالی که مطرح میشود این است که وقتی قرار است فرهاد توسط آپرویز فراری داده شود، این حجم از نمایش گریهزاریهای مرضیه خانم و شام خوردن شهرزاد با قباد به خاطر حضور خانوادهاش چیست؟ البته برای سکانس شام خوردن میتوان دلایل منطقی دیگری هم پیدا کرد، اما برای نمایش غیرمنطقی خانوادهها، خیر. حالا شاید در دیدار خانوادهها مرضیه خانم چند کلمهای هم راجع به سرنوشت آدمهای شریف صحبت کند، اما وقتی سریال بارها به این مسائل در قالبهای حرفهایتری اشاره کرده است، دلیلی برای پرداختن اضافی به خانوادها پیدا نمیشود.
قسمت یازدهم از فصل سوم سریال شهرزاد، اپیزود دیالوگمحوری بود و با محوریت دیالوگها به شخصیتپردازی هم توجه خاصی داشت. از تبدیل شدن رسمی قباد به عاشق کور و دیوانهای که درگیر عشق یک طرفهاش شده است گرفته تا اکرمی که بلاخره نتیجهی چاپلوسیهایش را میبیند و البته شیرینی که میتواند با فرزند نامشروع قباد و فرهاد جور شود و این جور شدن احتمالا در آینده کمک زیادی به تغیرات این شخصیت خواهد کرد. سریال اما در این قسمت علاوه بر کاراکتر توجه خاصی هم به دیالوگها داشت. کافی است سکانس صحبتهای شهرزاد و قباد را به یاد بیاوریم. جایی که دیالوگها در کنار لحن، محورهای اصلی آن بودند. سکانسی که قباد با چنگ زدن به خاطرات سعی میکرد توجه شهرزاد را جلب کند، شهرزاد با لحنی کاملا رسمی و سنگین جوابش را میداد و جلوی هر نزدیک شدنی را میگرفت. برای بار دیالوگهای سریال میتوان به صحبتهای فرهاد و دکتری که از طرفداران دکتر مصدق بود اشاره کرد؛ جایی که فرهاد به دکتر میگوید برای رسیدن به آزادی باید تاوان داد و در ادامه خودش به واسطهی ضربهی چاقو از زندان فراری داده میشود.
سازندگان شهرزاد حالا توانستهاند کاراکترها را به اندازهای از اهمیت برسانند که باخبر شدن شهرزاد از زخمی شدن فرهاد در زندان تاثیری دوطرفه را منتقل میکند. سکانس شام اجباری شهرزاد با قباد به دلیل حضور خانوادهاش نیز از نظر تاثیرگذاری حرفهای زیادی برای گفتن داشت. این سکانس به واسطه بازی قابل توجه بازیگران، موسیقی پسزمینهی مناسب و لحن از سکانسهای مورد توجه این قسمت بود. قسمتی از رابطهی ایجاد شده میان بیننده و کاراکترها به واسطه انتخاب درست بازیگران است. این یعنی اجرای برخی از بازیگران در نقش حتی ضدقهرمان هم آنقدر خوب از آب درآمده است که زمین خوردن قباد هم میتواند برای بیننده تاثیرگذار باشد. یکی از مشکلات قابل توجه سریال شهرزاد نپرداختن به خطوط داستانی مختلف در اپیزودهای مختلف است. در قسمت اخیر نیز هیچ صحبتی از بهبودیها و تیموری به میان نیامد، در صورتی که این خطوط داستانی از مهمترین و تاثیرگذارترین خطوط داستانی سریال محسوب میشوند.
مهمترین اتفاق این اپیزود اما فرار فرهاد از زندان بود. بله، آنطور که پیدا است سریال سرمان کلاه گذاشته و فرهاد حاضر شده با آپرویز همکاری کند. چرا که فرهاد اصلا کاراکتری نبود که در مقابل تزریق یک آمپول مشکوک به بدنش مقاومت نکند. اما اجرای نقشهی فراری دادن فرهاد از زندان با اینکه در برخی از نقاط قابل پیشبینی شد اما به خوبی توانست کنجکاوی بیننده را برانگیزد. اما فراری دادن فرهاد از زندان و نامهی صابر به آپرویز میتوانند نقاط شروع اتفاقات پایانی سریال باشند. حالا که شهرزاد در قسمتهای پایانیاش به سر میبرد، روند اتفاقات را میتوان مهمترین المان سریال دانست. مهمترین انتظاری که از سریال برای قسمتهای پایانی میرود به طبع تنظیم میزان پرداخت به خطوط زمانی از نظر مهم بودن آنها است.