نقد فیلم The Gangster, The Cop, The Devil

خون، اکشن، مشت‌های گره‌کرده، تعقیب و گریز‌های هیجان‌انگیز و رنگ‌های اغراق‌شده همیشه در سینمای معاصر کره‌جنوبی به وفور پیدا می‌شود. سینمای جنایی حالا با گذشت دو دهه از موج نوی دوم سینمای کره جنوبی در شرق آسیا قد علم کرده است. حالا باید مطمئن شویم که «خاطرات قتلِ» Memories of Murder بونگ جون هو یک اتفاق نبوده است. در این کشور سالی یکی دو فیلم قابل اعتنا در ژانر جنایی ساخته می‌شود. جنایت و خشونت در این فیلم‌ها واکنشی است به وضعیت موجود. ژانر و المان‌هایش بستری است برای به چالش کشیدن ساختار اقتصادی و اجتماعی کره‌‌جنوبی که فیلم به فیلم فضا را برای مکاشفه باز‌تر می‌کند. در سال ۲۰۰۳ دو فیلم شاخص در ژانر جنایی ساخته می‌شود که پیش‌گامان شاخص زیر‌ژانر‌های کارآگاهی و گانگستری در کره‌جنوبی‌اند. خاطرات قتل و یک زندگی تلخ و شیرین – A Bittersweet Life ساخته کیم جی وون.

حالا باید مطمئن شویم که Memories of Murder بونگ جون هو یک اتفاق نبوده است. در این کشور سالی یکی دو فیلم قابل اعتنا در ژانر جنایی ساخته می‌شود. جنایت و خشونت در این فیلم‌ها واکنشی است به وضعیت موجود

فیلم‌های کارآگاهی معمولاً سراغ داستان‌های واقعی می‌روند. یک قاتل زنجیره‌ای پیدا شده که امنیت شهر را بهم ریخته است. گروهی متشکل از چند کارآگاه دنبال پیدا کردن مجرم‌اند. مؤلفه‌های فیلم‌های کارآگاهی سینمای کره جنوبی بومی است. خبری از آن کارآگاه‌های خوش‌تیپ و باهوش مثل پوآرو و شرلوک هولمز نیست که مو را از ماست می‌کشند و براساس شواهد اندک در صحنه جرم مسائل پیچیده را حل می‌کنند که به عقل جن هم نمی‌رسد. کارآگاه‌های کره‌ای تا حدی احمق و کارخراب‌کن ‌اند. می‌توان گفت کارآگاه‌های کره‌ای زمینی‌ترند. برای همین می‌شود دوست‌شان داشت. آن‌ها سادگی دوست‌داشتنی‌ای دارند که از همتایان غربی‌شان جدایشان می‌کند. دیالوگ تکرارشونده در اغلب فیلم‌های کارآگاهی کره‌ای این است که مگر ما قاتل زنجیره‌ای داریم؟ اصلاً قاتل زنجیره‌ای چی هست؟ اگر کارآگاه سئولی موضوعش را مطرح نکرده بود احتمالاً کارآگاهان بومی «خاطرات قتل» باورشان نمی‌شد که ممکن است قاتلی تصمیم بگیرد قتل‌های شبیه به هم انجام دهد. در حقیقت پیاده‌سازی ژانر کارآگاهی در کره به شکل ماهرانه‌ای اتفاق می‌افتد. قرار نیست مؤلفه‌های فیلم‌های کارآگاهی غربی عیناً در فیلم‌هایشان تکرار شود. آن‌ها ژانر را در اختیار خودشان درآورده‌اند. همان‌طور که کارآگاهان بومی به مرور متوجه می‌شوند که قاتل زنجیره‌ای چیست، مردم هم با این ژانر آشنا می‌شوند.

درباره فیلم‌های گانگستری هم حکایت کم و بیش مشابه است. فیلم‌های گانگستری کره واکنشی است به سیستم اقتصادی حاکم یعنی سیستم سرمایه‌داری. پس از جنگ جهانی دوم به سرعت جنگ داخلی در کره شروع می‌شود و در پایان جنگ تاکنون این کشور به دو کشور مستقل کره جنوبی و کره شمالی تقسیم می‌شود. دو کشوری که با پلی به نام پل بی‌بازگشت از هم جدا شده‌اند. در نیمه شمالی حکومتی کمونیستی شکل می‌گیرد و در نیمه جنوبی با حمایت‌های آمریکا سیستم اقتصادی سرمایه‌داری. سیستم سرمایه‌داری مبتنی بر تولید، ساختاری پله‌پله و سلسله‌مراتبی دارد. همیشه رییسی وجود دارد که تصمیم‌گیرنده است و زیر‌دستانی مطیع دارد. رقابت و شراکت و از دور خارج کردن دیگری المان‌های همیشگی یک سیستم اقتصادی سرمایه‌داری است. فیلم‌های گانگستری که عقبه‌شان به فیلم «ماهی سبز» – green fish ساخته لی چانگ دونگ بازمی‌گردد بستر مناسبی برای پیاده‌سازی وضعیت اقتصادی است. گانگستر‌ها مثل سرمایه‌دارها سلسله‌مرتبه دارند. مثل بنگاه‌های اقتصادی با هم در رقابت‌اند و مثل آن‌ها می‌کوشند همدیگر را از دور خارج کنند.

مؤلفه‌های فیلم‌های کارآگاهی سینمای کره جنوبی بومی است. خبری از آن کارآگاه‌های خوش‌تیپ و باهوش مثل پوآرو و شرلوک هولمز نیست که مو را از ماست می‌کشند و براساس شواهد اندک در صحنه جرم مسائل پیچیده را حل می‌کنند که به عقل جن هم نمی‌رسد. کارآگاه‌های کره‌ای تا حدی احمق و کارخراب‌کن ‌اند

حالا در فیلم «گانگستر، پلیس و شیطان» دو زیرژانر محبوب سینمای کره جنوبی با هم تلاقی پیدا می‌کنند. فیلم در عین آنکه به وسترن هم پهلو می‌زند از پتانسیل‌های گانگستری و کارآگاهی استفاده کرده تا فضایی تازه خلق کند. واقع‌بینانه به سختی می‌شود انتظار داشت جواهراتی همچون «خاطرات قتل» یا «یک زندگی تلخ و شیرین» دوباره ساخته شوند چرا که پشت هر کدام از این فیلم‌ها فیلم‌سازی نابغه ایستاده است اما تلاش‌های تازه می‌توانند راهگشا باشند همان‌طور که در فیلم «شیون» –the wailing ساخته نا هانگ جین همنشینی ژانر وحشت و جنایی یک شاهکار می‌سازد که چشم‌ها را کماکان به سینمای کره جنوبی خیره می‌کند. در ادامه فیلم «گانگستر، پلیس و شیطان» را بررسی می‌کنیم.

تکه‌هایی از اتفاق‌های فیلم در ادامه لو خواهد رفت.

صحنه ابتدایی فیلم یادآور همه فیلم‌هایی جنایی کارآگاهی پیشین است. در فضای تیره‌ و تاریک و مه‌گرفته قاتل ماشینی را تعقیب می‌کند. مشابه همین صحنه را پیش‌تر در فیلم درخشان کیم جی وون یعنی «من شیطان را دیدم» – I saw the devil دیده‌ایم. در آن فیلم هم در شبی تاریک قتلی رخ می‌دهد که آغازگر مجموعه رخدادهای دیوانه‌کننده بعدش است. جنایت اول اتفاق می‌افتد. حالا سراغ پلیس‌های می‌رویم که در ترافیک گیر کرده‌اند. خبری از پلیس‌های تر و فرزی نیست که به موقع در صحنه جرم حاضر می‌شوند. پلیس این فیلم کفش‌هایش را درآورده و جورابش را نصفه پوشیده و با پا صدای رادیو را کم می‌کند. رادیو دارد خبر قتل را می‌گوید. گزارشگران زودتر از پلیس خودشان را به اتفاق رسانده‌اند. اتفاقی که کمی کارآگاه را پیش چشمان‌مان معمولی‌ جلوه می‌دهد. باز همان حکایت خاطرات قتل تکرار می‌شود. کارآگاه مدعی می‌شود که قتل‌های رخ‌داده به هم مرتبط‌اند و در حقیقت با قاتلی زنجیره‌ای طرف حسابیم. برای ادعای خود هم دلایل چندان محکمی نمی‌آورد. او ادعا می‌کند که حس شش‌ام می‌گوید که قتل‌ها به هم ربط دارند. حتی شیوه قتل هم آن‌چنان مانند خاطرات قتل ویژه نیست. فقط عنصر تصادف ماشین از پشت و چاقو مشترک است. رئیس پلیس که دائم با مسائل ساده رو‌به‌رو بوده چندان به حرف کارآگاه توجهی نمی‌کند. ادعای کارآگاه وقتی جدی می‌شود که حادثه دوم رخ می‌دهد. قاتل در شبی تاریک با همان الگوی قبلی به ماشین گنده‌گانگستر‌ شهر می‌زند و قصد جانش را می‌کند. پیش‌تر در فیلم «قطار بوسان» – train to busan ساخته یئون سانگ هو بازی خوبی از ما دانگ سئوک دیده بودیم که حالا نقش یک گانگستر حسابی را به عهده دارد.

صحنه ابتدایی فیلم یادآور همه فیلم‌هایی جنایی کارآگاهی پیشین است. در فضای تیره‌ و تاریک و مه‌گرفته قاتل ماشینی را تعقیب می‌کند. مشابه همین صحنه را پیش‌تر در فیلم درخشان کیم جی وون یعنی «من شیطان را دیدم» – I Saw the Devil دیده‌ایم. در آن فیلم هم در شبی تاریک قتلی رخ می‌دهد که آغازگر مجموعه رخدادهای دیوانه‌کننده بعدش است

صحنه مبارزه گانگستر و قاتل (شیطان) تبدیل به نقطه عطفی در فیلم می‌شود که زیر‌ژانر‌ها را به هم وصل می‌کند. قاتل فیلم‌های کارآگاهی از پشت محکم می‌کوبد به گنده‌گانگستر فیلم‌های گانگستری و قصد جانش را می‌کند. حالا گاگنستر که طبق الگو باید جلوی روی پلیس بیاستد تبدیل به تنها شاهدی می‌شود که از دست قاتل زنجیره‌ای فرار کرده است. اتفاقی که درام را وارد پیچیدگی می‌کند و در عین حال فیلم را از نمونه‌های پیشین جدا می‌کند. پلیس هم برای رسیدن به قاتل با گانگستر دست رفاقت می‌دهد.

از این لحظه‌ی کلیدی فیلم بین زیرژانر کارآگاهی و گانگستری در رفت‌و‌آمد است. در صحنه‌هایی می‌بینیم که بین دو گروه گانگستر اختلاف پیش آمده و بهم حمله می‌کنند و همدیگر را تکه پاره می‌کنند که یادآور «یک زندگی تلخ  و شیرین» و «یک کارناوال کثیف» – A Dirty Carnival است. دسته‌های دو گروه مافیایی در مکانی مخروبه معمولاً با لگد و چماق به جان هم می‌افتند و تا آن‌جا که می‌شود همدیگر را کتک می‌زنند. از طرفی صحنه‌های کارآگاهی به پیدا کردن مدرک و تعقیب و گریز می‌گذرد. ایرادی که به فیلم وارد است عمیق نشدن در هیچ یک از دو ژانر است. ایده‌هایی که برای پیدا کردن قاتل انتخاب شده به هیچ عنوان قابل مقایسه با نمونه‌های درخشان پیشین نیست. اثرگذاری صحنه مرگ دختری که در ایستگاه اتوبوس از گانگستر چتر می‌گیرد را با تاثیر دختر بچه‌ای که توسط قاتل مخوف «خاطرات قتل» کشته می‌شود و کارآگاه سئولی روی زخمش چسب زده است مقایسه کنید. در عین آنکه الگوهای دو فیلم به هم شباهت دارد اما اثری از غرابت ایده‌های خاطرات قتل از فیلم «گانگستر، پلیس و شیطان» نیست. از طرفی قاتل زنجیره‌ای فیلم هم در عین جذابیت‌های ظاهری و چهره ترسناک و عجیب‌اش چندان هولناک نیست. اقدام‌های دیوانه‌وار قاتل «من شیطان را دیدم» یا حضور ناپیدای هولناک و وحشت‌آور قاتل «خاطرات قتل» را با این قاتل ساده مقایسه کنید. قاتلی که نه چندان دنبال‌کنندگانش را به زحمت می‌اندازد و نه شیوه عجیب غریبی در کشتن دارد و درنهایت هم نسبتاً ساده گیر می‌افتد. انتخاب‌های ساده برای پیشبرد قصه باعث می‌شود فیلمی که به لحاظ قواعد ژانری تصمیمی جسورانه گرفته بود تبدیل به فیلمی گذرا و کم‌اثر شود که به‌زودی فراموش می‌شود.

گانگستر به‌دنبال کسب قدرت است. می‌خواهد هر طور شده با زد و بند و کشت و کشتار از همه جلو بزند. همان روحیه که در سیستم سرمایه‌داری به وضوح پیگیری می‌شود. هدف وسیله را توجیه می‌کند. باید پا روی دوش دیگران گذاشت و دیگران را له کرد تا به مقصود برسی. گانگستر فیلم نماینده این نوع نگاه است. او منتظر طی مراحل قانونی نمی‌ماند

این فیلم به‌نوعی یادآور الگوی «خوب بد زشت» هم هست. پلیس در فیلم نقش آدم خوب را بازی می‌کند. او به‌دنبال اجرای عدالت ازطریق قانون است. این تفاوت جدی یک پلیس و یک گانگستر است. پلیس وظیفه دارد مجرم را به دست دادگاه بسپارد. گانگستر خودش مخالفانش را سر می‌برد. او منتظر مراحل قانونی نمی‌ماند. گانگستر نقش بد را در مثلث بازی می‌کند. او آدم می‌کشد کتک می‌زند و احتمالاً اگر فیلم توضیحاتی بیشتری داده بود در کارهای اقتصادی‌اش ایراد‌هایی وجود داشت. گانگستر به‌دنبال کسب قدرت است. می‌خواهد هر طور شده با زد و بند و کشت و کشتار از همه جلو بزند. همان روحیه که در سیستم سرمایه‌داری به وضوح پیگیری می‌شود. هدف وسیله را توجیه می‌کند. باید پا روی دوش دیگران گذاشت و دیگران را له کرد تا به مقصود برسی. گانگستر فیلم نماینده این نوع نگاه است. او منتظر طی مراحل قانونی نمی‌ماند. شخصیت زشت هم قاتل زنجیره‌ای است. کسی که بدون آنکه دلیل مشخصی داشته باشد به‌صورت رندوم سراغ آدم‌ها می‌رود و به آن‌ها حمله می‌کند. او به خاطر عقده‌های بچگی‌اش دست به جنایت می‌زند. درنهایت سرنوشت سه شخصیت شبیه به همان الگوی فیلم سر جئو لئونه است. شخصیت خوب یعنی پلیس تشویق می‌شود و ارتقا شغلی نصیبش می‌شود. شخصیت بد یعنی گانگستر تنبیه می‌شود و به زندان می‌افتد و شخصیت زشت یعنی قاتل به اعدام محکوم می‌شود و از طرفی در زندان باید با گانگستر مقابله کند که احتمالاً باعث تحقیرش می‌شود. مثلث فیلم این‌طور به سر‌انجام می‌رسد هر چند که پایان فیلم آن‌طور نشان می‌دهد که ممکن است فیلم در ژانر زندان ادامه پیدا کند و قسمت دومی داشته باشد. مقابله گانگستر و قاتل زنجیره‌ای در فضای زندان می‌تواند از آن ترکیب‌های وسوسه‌برانگیز باشد.

شکل فیلم‌برداری و کارگردانی هم با ژانر تطابق دارد. بخش زیادی از فیلم در شب می‌گذرد. شب هم با خودش نورپردازی‌های کم مایه می‌آورد. دو رنگ زرد و آبی در شب همنشینی خوبی با هم پیدا می‌کنند که دلهره و ترس را منتقل می‌کند. رنگ فیلم بیشتر به سردی می‌زند که بیانگر فضای سرد حاکم بر داستان فیلم است. درباره اکشن فیلم هم با همان زد و خوردهای بی‌پرده سینمای کره‌جنوبی مواجهیم. زد و خوردهایی که قرار نیست به سمت فانتزی برود و تا حد ممکن واقع‌گرا باقی می‌مانند. در فیلم‌های کره‌ای به خاطر برداشتن سانسور از اواخر دهه ۹۰ شاهد صحنه‌های خشونت‌بار زیادی بودیم. چاقو شوخی ندارد و تا عمق دل و روده شخصیت‌ها می‌رود. خون هم هست. گاهی به وفور و گاهی در حدی که به واقع‌گرایی فیلم‌ها خدشه وارد نشود. اگر وسوسه شدید سراغ فیلم‌های کره‌جنوبی بروید برای خون و چاقو آماده باشید. چشم بادومی‌ها با کسی شوخی ندارند.

تانی کال

زومجی

  • The French Dispatch

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی سیرشا رونان، فرانسیس مک‌دو…
  • The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War در هالیوود امروز کم پیش می‌آید که فیلم بلاک‌باستری اورجینالی بدو…
  • Black Widow

    نقد فیلم Black Widow

    نقد فیلم Black Widow دنیای سینمایی مارول پس از تعطیلی اجباری یک ساله‌اش در پی شیوعِ کرونا،…
  • Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday پرنسس آنایِ (با بازی آدری هپبورن) فیلم تعطیلات رمی، پرنسسی از کشور …
  • Infinite

    نقد فیلم Infinite

    نقد فیلم Infinite آنتوان فوکوآ تهیه‌کننده کارگردان و بازیگر آمریکایی است که از سال ۱۹۹۹ در…
  • A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II بزرگ‌ترین راز دنیای یک مکان ساکت (A Quiet Place) این نیست ک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *