نقد فیلم A Simple Favor – یک خواهش ساده
فیلم «یک خواهش ساده» با عنوان اصلی A Simple Favor محصول سال ۲۰۱۸ کمپانی لاینزگیت (Lionsgate) و در ژانر رازآلود/درام/کمدی است. کارگردانی فیلم بر عهده پائول فیگ بوده که سابقه کارگردانی فیلمهایی کمدی چون ساقدوشان (Bridesmaides) و جاسوس را در کارنامه خود دارد. فیلمنامه آن نیز بر عهده جسیکا شارزر بوده که سابقه نویسندگی در سری معروف «داستان ترسناک آمریکایی» را دارد و با اقتباس از رُمانی رازآلود به همین نام از دارسی بل نوشتهشده است. استعداد قوی فیگ در طنز و تجربه شارزر در داستانهای مهیج و جنایی دستبهدست هم دادهاند به این امید که مخاطب ۱۱۷ دقیقهای سرشار از هیجان همراه با خنده را پشت سر بگذارد. در ادامه خواهیم دید که در این باره موفق بودهاند یا خیر. لازم به ذکر است که فیلم «یک خواهش ساده» توانسته با بودجه ۲۰ میلیون دلاری خود به درآمد ۹۲.۷ میلیون دلاری دست پیدا کند و میانگین رأی مردمی ۶.۹ از ۱۰ و امتیاز ۸۵ درصد در سایت Rotten Tomatoes را به دست آورد. همچنین فیلم به دلیل برخی صحنهها و محتوای خشن خود درجه R را کسب کرده است.
بسیاری داستان فیلم را مشابه با «دختر گمشده» دیوید فینچر و «دختری در قطار» تات تایلر (که هر دو بر اساس رمانهایی با همین اسامی نوشته گیلیان فلین ساخته شدهاند) میدانند: دختری که ناپدید میشود. از این بابت فیلم «یک خواهش ساده» را میتوان نزدیک به آثار ذکرشده دانست اما نحوه پرداخت و کاراکتر سازیها یک دنیا متفاوت است. فیلم بیشتر تلاشی بازیگوشانه در اتمسفر طنازانه و در عین حال رمزآلود است. خط روایی فیلم نشان از حال و هوای مهیج و جنایی دارد. امیلی (بلیک لایولی) دوست صمیمی استفانی (آنا کندریک) که برای کاری ضروری به سفر رفته، بازنمیگردد و جستجوهای پلیس برای پیدا کردنش به نتیجه نمیرسد. استفانی که راه به جایی پیدا نمیکند، آستین بالا زده و خودش به دنبال امیلی و رازهای تاریک و مگویش روانه میشود. اما دراینبین، با فلاشبکهای استفانی که پلهپله نحوه شکلگیری رابطه غریب و نامحتمل او و دوست به اصطلاح صمیمیاش را بازگو میکند، جلوههای طنز و سرگرمکننده فیلم هم به طرز هوشمندانهای در مواقع مناسب خودی نشان میدهند. سیر داستان پر است از پیچشها و غافلگیریهای -غالباً- غیر کلیشهای که مخاطب را در موقعیتهای بسیاری به تعجب، وحشت و خنده وامیدارد. مشکلی که به کرات در ژانر رازآلود-کمدی به وجود میآید، آسیب به اتمسفر داستان و خلق موقعیتهای خندهآور در شرایط نامناسب است که نیازی از سمت مخاطب به خنده حس نمیشود. اما فیگ در مقام کارگردان و با داشتن تجربه کافی در گذشتهاش تا حد زیادی از پس این موضوع برآمده است. موقعیتهای خندهدار در فیلم «یک خواهش ساده» موجب قهقهه تماشاگر نمیشود، بلکه تا حدی نشانه تنش و عصبانیت نهفته در روابط معیوب بین کاراکترهای داستان است و به باور عمق آنها بسیار کمک میکند.
استفانی با بازی دینامیک و وسواسی آنا کندریک، بیوهای است دلنشین و پرانرژی که غم خود در از دست دادن خانوادهاش را به محرکی برای بزرگ کردن کودکش تبدیل کرده است. او بلاگر معروفی است که به ساخت ویدیوهای آموزشی مفید آشپزی و کاردستی شهرت داشته و نمونه کامل مادری است که تمام انرژی خود را صرف بزرگ کردن فرزندش میکند: از کودکش هنگام ساخت کاردستی فیلم میگیرد، برای انجمنهای داوطلبانه مدرسه مدام عضو میشود و یک شیشه در خانه برای تنبیه تعبیه کرده که هرکسی که دهان به حرف زشت و بدوبیراه باز کند، باید یک دلار در آن بیندازد. استفانی با ژاکت خالخالی رنگیاش و جورابهایی با طرح حیوانات که بستهای از فروشگاههای زنجیرهای میخرد، درست نقطه مقابل امیلی است. امیلی با بازی سحرانگیز بلیک لایولی زن مدرن و خوش استایلی است که مسئول روابط عمومی طراح لباس مشهور و بدقلق است و چشم تیزی در انتخاب لباسهای شخصیاش دارد. مدام ناسزا میگوید و توجه چندانی به بزرگ شدن کودکش نمیکند. این دو، مانند دو قطب مخالف آهنربا، قرار است یکدیگر را جذب کنند. روی کاغذ این اتفاق شدنی است، اما روی پرده سینما چه اتفاقی میافتد؟ حقیقت این است که بهترین و قویترین بخش فیلم «یک خواهش ساده»، شیمی بین دو زن است. هر دو با تکیه بر نقاط قوت شخصیتشان، امیلی با سرسختی و توانایی عجیب در مجاب کردن باقی به انجام کارهای مورد نظرش و استفانی با تقدس ذاتی که همه چیز را بر عهده میگیرد و از شرایط گلهای ندارد، بده-بستان خوبی دارند. این تقابل و تضاد در کنار دیالوگهای کوتاه و سکانسهای دورهمی بعدازظهرهای بعد از مدرسه بچهها که به گفتوگوهای خصوصی زنانه میانجامد و در گرهگشایی اتفاقها نقش کلیدی ایفا میکند، به بهترین و حرفهایترین شکل ممکن از آب درآمده است و پائول فیگ بار دیگر نشان داده که در به تصویر کشیدن روابط جنس مؤنث تبحر ویژهای دارد.
با شکسته شدن ساختارهای معمول روایی در فیلم «یک خواهش ساده» از همان ابتدا، جامپ کاتهای فراوان و راویهای نامعتبر، فیلم در رده فیلمهای نوآر پستمدرن قرار میگیرد و از تمام ویژگیهای موجود در این ژانر به خوبی استفاده میکند. برای نمونه میتوان به موزیک پاپ فرانسوی اشاره کرد که در فضای مدرن خانه امیلی و کارگاه نقاشی زن بلوند طنینانداز میشود و سرنخ کلیدی از ارتباط آنها به هم میدهد. و یا طراحی صحنه و لباس که روایتگری قصه را در برخی صحنهها به دوش میکشد و آرکی تایپ مادر نمونه/ مادر سرکش امروزی را تکمیل میکند. کت و شلوار سهتکه امیلی با عصای انگلیسیاش در برابر بلوز و دامنهای شاد و رنگارنگ استفانی بهتر از هر توضیحی عمل میکند. تلاش خندهدار استفانی برای پوشیدن لباس شب مشکی و پرزرقوبرق امیلی که چشم پلیس محلی را میزند و او اعتراف میکند: «خانم گمونم این لباس سبک شما نیست.» بر این مطلب صحه میگذارد که استفانی قابلیت تبدیل شدن به امیلی را ندارد. این مسئله در سکانسی دیگر نیز به ظرافت یادآوری میشود. استفانی که برای پرسوجو به محل کار امیلی میرود با این جمله از رئیس امیلی روبهرو میشود: «تو اگر واقعاً دوست صمیمی امیلی هستی، روسری هرمس رو با تیشرت گپ نمیپوشیدی.» این توجه ریز به جزئیات، نام بردن از فیلمهای مرموز و موفق سینمایی در لابهلای دیالوگها مثل Diabolique، Gaslight و Spellbound و حتی تیتراژ آغاز و پایان که با سبکی مشابه پوستر فیلمهایی ترسناک و مهیجی چون سرگیجه از هیچکاک، که با رنگبندی پاستل مدرن سازی شده، همه و همه گواه این ادعا هستند که پایه فیلم با وسواس و طنازی جالبتوجهی گذاشتهشده است.
فیلم با ضربآهنگی سریع شروع میشود و وقت خود را با تعلیقهای کند و کشدار هدر نمیدهد. ماجرای ناپدید شدن امیلی، تماس استفانی با همسر امیلی، شان و رسیدن او با چند جامپ کات جلو میرود و همین استرس و تنش بیشتری ایجاد میکند. این بین استفانی در جواب به سؤالات پلیس، خاطرات خود با امیلی را مرور میکند و مخاطب را به خلسهای طلسم گونه میبرد و ذهن او را برای مدتی از گم شدن امیلی دور میکند. اینجاست که شیمی دور از انتظار دو زن شکل میگیرد و شوک اولیه و برملا شدن رازی تاریک به مخاطب وارد میشود. تا اینجا خط روایی فیلم به درستی جلو میرود و مدام اوج میگیرد، استفانی از فرط نگرانی و عذاب وجدان شخصاً دست به کار میشود و سرنخهایی نیز پیدا میکند. مشکل فیلم از آن جا آغاز میشود که سرنخها دقیقاً به همان حقیقتی منتهی میشود که به ذهن بچههای ۱۰ ساله هم میرسد. معمولاً در داستانهای رازآلود یک سناریوی واضح وجود دارد که راوی مدام به آنها نزدیک و نزدیکتر میشود تا در موقعیتی مناسب با تویست و چرخشی درخور مخاطب را شوکه کند. متأسفانه این اتفاق در فیلم «یک خواهش ساده» رخ نمیدهد. راز سربهمهر از همان ابتدا گشوده است و وقتی استفانی به حقیقت دست پیدا میکند، مخاطب چند قدم از او جلوتر و سرخورده است. البته این ایراد تا حدی نیز با ادامه یافتن فیلم برطرف شده و مشخص میشود که داستان درباره فاش شدن رازها نیست، درباره خلاصی یافتن از آنها است.
این بخش از مقاله، انتهای فیلم را لو میدهد.
مشکل فیلم به راز مگوی امیلی و کشف دوقلو بودن او، که از همان دقایق ابتدایی قابل حدس بود، ختم نمی شود. خوشبختانه فیلم از این جریان گذر میکند و امیلی دیو سیرت را در مقابل استفانی مقدس میگذارد. داستان نه به اندازه انتظار، اما بهموقع میچرخد و وارد جنگی زنانه میشود. جنگی که گمان میرود همانند آغاز دوستی دو زن، پر کشش و جذاب اتفاق بیفتد. اینجا است که پاشنه آشیل فیلم «یک خواهش ساده» بار دیگر هدف گرفته میشود. فیلم که تا کنون تلاش کرده بالانس بین موقعیتهای جدی و طنز را از دست ندهد و با بهرهگیری از توانایی دو ستارهاش، شیمی قوی و سحرانگیزی بین کاراکترهایش ایجاد کرده است و هر دو را مجبور کرده تا چهره واقعی خود را برای آن یکی به نمایش بگذارد، در یک سوم انتهایی و در نبرد دو زن، بسیار خام و کلیشهای عمل میکند. موقعیتهای طنز به جکهای سخیف تبدیل میشوند، لباسها که پیش از این مثل رمز عبور برای شکستن معماها عمل میکردند، حالا کمترین تعلقی به صاحبان خود ندارند و مرد داستان، شان، که قرار بوده غنیمت جنگی برای دو زن محسوب شود، جاذبهای را که در ابتدای فیلم به وضوح از خود ساتع میکرد، از دست داده و بازیچهای میشود برای اقرار گرفتن زنها از همدیگر. به این ترتیب فیلمی که با وسواس و توسل به المانهای ظریف و هوشمندانه شروع به قصهگویی کرد، با خودکشی دردناک و خندهداری پایان میپذیرد.
فیلم «یک خواهش ساده» با بازی درخور بلیک لایولی و آنا کندریک، نمایشی است سحرانگیز از رابطه دو زنِ بسیار متفاوت که در دل ماجرایی رازآلود به خوبی نشسته و در یاد میماند. فیلم پر است از لحظههای هیجانانگیز، چرخشهای غافلگیرانه و فضایی مدرن که قدرت را به دست زنان داستانش میسپارد. درست است که در انتهای خود از ریتم میافتد و مخاطب را با پایانی هالیوودی مواجه میکند، اما دستکم دو ساعتِ مفرح و هیجانانگیز را برای او فراهم میکند. ممکن است مخاطب پس از اتمام فیلم به بخش جنایی یا حتی طنز فیلم امتیاز ویژهای ندهد، اما اتمسفر دوستانه و قدرتمند آنا کندریک و بلیک لایولی را فراموش نخواهد کرد. زنانی که به گفته لایولی همه نیمههای تاریکی دارند، اما فقط برخی در قایم کردن آنها بهتر عمل میکنند.