نقد فیلم آخرین دوئل (The Last Duel) | گلادیاتوری دیگر از ریدلی اسکات
فیلم The Last Duel «آخرین دوئل»، نمایشی از نبوغ کارگردانی ریدلی اسکات است. اقتباسی تاریخی از رویدادی واقعی که با روایتی جذاب و متمایز، ایدهای ساده را تماشایی میکند. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
ریدلی اسکات کارگردان همه فن حریفی است که ژانرهای متفاوتی را تجربه کرده است. در کارنامهی فیلمسازی او همه جور اثری پیدا میشود. از کمدی گرفته تا اکشن، علمیتخیلی و تاریخی و غیره. او فیلمسازی است که با دوربینش مینگارد و بیننده میتواند چیزهایی که در فیلمهای اکشن اسکات دیده در آثار علمیتخیلیاش هم ببیند. ریدلی اسکات که گلادیاتوراش توانست چند جایزهی اسکار را ببرد و خودش را در میان بهترین فیلمهای تاریخ ثبت کند، حال دوباره بهسراغ این ژانر رفته و چیزهایی نیز از گلادیاتور به فیلم جدیداش آورده است.
این فیلمساز بزرگ هالیوودی امسال با دو فیلم خانهی گوچی (House Of Gucci) و آخرین دوئل، دوباره خودش را بر سر زبانها انداخته است. فیلم آخرین دوئل ، جدیدترین ساختهی Ridley Scott، درامی تاریخی است که با اقتباسی از کتاب آخرین دوئل: داستان واقعی از محاکمه، توسط نبرد در فرانسه قرون وسطی (The Last Duel: A True Story of Trial by Combat in Medieval France) ساخته شده است، داستانی که بن افلک، مت دیمن و هولو فسنر آن را در قالب فیلمنامه درآوردهاند. این کارگردان از آنجائیکه ویترینی از فیلمهای تاریخی است و جام بهترین فیلم این ژانر را نیز در دست دارد، در آخرین دوئلاش بهشدت از کلیشهها دوری کرده و روایتی جذاب را برای مخاطباش تدارک دیده است.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم آخرین دوئل فاش میشود
داستان آخرین دوئل براساس اتفاقی واقعی روایت میشود، نبردی تنبهتن که طبق مدارک بهدست آمده، شاید آخرین دوئل رسمی در فرانسه بوده است. این حادثه در قرن چهاردهم میلادی رخ داده و داستان از این قرار است که پیوند دو دوست بهخاطر زن و ثروت بهم میخورد و این دوئل اجرا میشود. The Last Duel یک درام تاریخی تاملبرانگیز است که در بحبوحهی جنگ صد ساله میگذرد و با بررسی قدرت مردان و زنستیزی سیستماتیک و مدنی آن روزها پیش میرود. ژان دو کاروژِ شوالیه بعد از بازگشت از سفر، متوجه میشود که همسرش مارگریت (Jodie Comer) توسط ژاک لگریس (Adam Driver) یکی از نجبای دربار کنت پیر (Ben Affleck)، مورد تعرض قرار گرفته است. کاروژ (Matt Damon) برای دادخواهی به دربار شکایت میکند، اقدامی که باعث میشود سرنوشت همهشان به یک دوئل طاقتفرسا تا مرگ پیوند بخورد و همه چیز در دستان خدا قرار گیرد.
قبل از هر چیز باید بگویم که این فیلم باتوجهبه فرم و محتوای پرتکرار خود در سینما، بههیچ وجه دچار کلیشهها و مناسبات مرسوم این نوع از آثار نشده است و این کارگردان ۸۴ ساله چنان در بستر نمایش خودش راه میرود که گویی، او نقشهی تمام فیلمهای تاریخی را دارد و میداند که چگونه دربارهی زنها صحبت کند. اسکات خودش را خسته از هر تکرار و بلندگویی در آخرین دوئلاش نمایان میکند و سعی در هرچه مینیمال گفتن آنچه که در مورد تعرض و زنستیزی است دارد، Ridley Scott به این نتیجه رسیده که گفتنیها، گفته شده و حالا نوبت متفاوت دیدن است.
The Last Duel بهطرز جذابی زیرکانه عمل میکند و آنقدر حساب شده است که یک کمدی لطیف را برای به سُخره گرفتن مردانی که فکر میکنند قهرمانان این قصه هستند، در دل خود جای داده است. مردانی که زنان را تحتالحمایهی خود گرفتهاند و همه چیز را از آن خود میپندارند، در فیلم گاهی مورد تمسخر واقع میشوند و حرکاتی طنزآلود انجام میدهند. کاروژ هنگام دریافت نشان شوالیهاش، بهطرز خندهداری سربازانی را که مشغول بیاحترامی هستند، ساکت میکند و لگریس هم برای ادای احترام به مارگریت بهنحوی کمدیوار از نردههای یک بازار خودش را بالا میکشد. این اتفاقات بهظاهر ظریف، اوج نبوغ یک کارگردان است که میداند چگونه بدون نطقهای بلندبالا، تصویری از یک مرد قرون وسطایی را بهنمایش بگذارد و او را پست و فرومایه بخواند و کلیشهها را دور بزند.
آخرین دوئل، یک بازبینی قرن بیست و یکمی از فیلم کلاسیک راشومون کوروساوا با تفاوتهایی از باب نتیجهگیری است که حسی از حقیقت نسبی را ایجاد میکند، در سه پرده تقسیم میشود و بهترتیب سه روایت و سه زاویه دید را، پیش میبرد. او سه چهره را در مرکز این درام قرار میدهد، اولی قصه از زاویه دید ژان دو کاروژ روایت میشود و حقیقت از نظر او میگذرد. سپس این پرده تمام میشود و داستان تعرض و دوستیها را بهترتیب ژاک لگریس (Adam Driver) و مارگاریت روایت میکنند. آخرین دوئل، قصهای قرون وسطایی است که اینگونه تکهبهتکه تجزیه شده، تا مردان زرهپوش اشراف و اسطورهای این ژانر و آن روزگاران، نقاب از چهره بردارند. تمهید هوشمندانهی ساختاری اسکات، برای روایت آخرین دوئلاش از سه زوایهی دید باعث شده که کلیشهی این نوع از فیلمها برداشته شود و مسئلهی تعارض از دیدی تازه عنوان گردد و تفکرات همهی آدمهای درگیر این اتفاق خودش را نشان دهند.
چیزی که برای بیننده میتواند بسیار مهیج باشد، دیدن یک قصهی ثابت، آن هم با سه زاویه دیدِ همراهبا جزئیات متفاوت است. در این سکانسها مخاطب با یکسری پلانهای مشترک اما با روایتی متفاوت روبهرو است. بوسهای که از دید متعرض و مارگارت و دوکاروژ هر کدام به یک نحوی پرداخت و قاببندی شدهاند. فرار مارگریت از دست گریس که هر بار به شیوهای غیرتکراری کفشهایش را روی پله از پای در میآورد. صحنهی رقصیدن دوکاروژ و همسرش در مهمانی گریس و صحبتهای بین آنها، که گریس از دور حس میکند، مارگارت عاشق او شده است.
این نکتههای ریز هوشمندانه دریچهی ورود به تفکرات این سه نفر هستند و کارگردان بهشیوهای متحرک و فصلبندی شده دادگاهی انسانی و درونی را تشکیل میدهد. جزئیات متفاوت و روایت پردهای فیلم، کلید تعلیق The Last Duel اسکات است. او بیننده را آنچنان روی هیجان میآورد که مخاطباش با هر بار همراه شدن با این شخصیتها، منتظر اتفاق جدیدی در داستانی تکراریست که در پردهی پیش دیده است. درواقع تعلیقات آخرین دوئل بهواسطهی نقطه دیدها و دفاعیات شخصیتها بهوجود آمدهاند.
قسمت دیگر این روایتهای متفاوت، مربوطبه توصیفات و شخصیتپردازیهای کاراکترهای فیلم است. اتفاقاتی که تنها برای آن شخص رخ میدهد و کارکترِ دیگر از او بیاطلاع است. مثلا صحنهی تعرض که تنها از دید لگریس و مارگریت دراماتیزه میشود یا صحنههای جنگی که تنها کاروژ در آن حضور دارد. در پلانهای این روایتها، هر کسی خودش را بهنوعی معرفی میکند. ژان دو کاروژ خودش را همسری مهربان میداند و شوالیهای که برای کشورش سربازی وفادار است. اما از دید مارگریت او مردی خوش رفتار نیست و نمیتواند دل یک زن را بهدست آورد.
نکتهی دیگری که اینجا در باب روایتها باید بگویم، این است که فیلم از دید مارگریت شروع میشود و پایان میپذیرد. درواقع دو روایت لگریس و ژان دو کاروژ، زیر نقطه دید مارگریت خودشان را بالا کشیدهاند و روایت میشوند. فیلمساز در ابتدای اثرش، با نمایش پوشیدن لباسهای این شخصیت برای مراسم دوئل، آغازی هوشمندانه و باشکوه برای فیلماش ترتیب دیده است. بعد از این سکانسها روایتها را داریم و سپس دوباره به مراسم دوئل و سکانس ابتدایی این فیلم پیوند میخوریم و در چهرهی نگران مارگریت خیره میشویم. ریدلی اسکات کارگردانیاش در اینجا به اوج میرسد و محتوای اثرش که دردمندی با زنان است، همسو با فرماش پیش میرود. او به مخاطب اعلام میکند که همه چیز تحت نظر شخصیت زن داستان بوده و تنها میشود به قربانیِ تعرض اعتماد داشت.
هدف و فکر The Last Duel، مسئلهی زنان است. مارگارت در دنیایی زندگی میکند که یک زن، جز داراییهای مرد محسوب میشود و خودش نمیتواند از فرد متعرض شکایت کند. در فیلم تعرض در هر شرایطی امری عادی است و خود زنان هم، به این باور دامن میزنند. مارگریت در دنیای فیلم شخصیتی آوانگارد از خودش بهنمایش میگذارد، او فارغ از تمام کلیشههای قرون وسطایی، حسابداری میکند و به زمینهای کشاورزی و کشتوکارها سر میزند که البته چنین شخصیت قدرتمندی مورد تایید هیچکس نخواهد بود. آخرین دوئل به قصهی همیشگی زنان علیه زنان هم سرک میکشد و مادر ژان دو کاروژ و دوست مارگریت، تبدیل به سرزنش کنندگان اصلی او میشوند و سعی در ناامیدی و تحقیر کردن این شخصیت پیشرو را دارند.
مارگریت مکگافین قصهی The Last Duel است. کارکتری که بهظاهر همگی بهدنبالاش هستند و به او شخصیت میدهند اما درواقع چنین چیزی در زیر پوست داستان آخرین دوئل نمیگذرد. مردان ماجرای این فیلم، مارگریت را وسیلهای برای قدرتنمایی و نشان دادن غیرت خود میدانند و تنها از او بهعنوان دستاویز و بهانهای استفاده میکنند. ژان دو کاروژ برای بهدست آوردن زمین، ثروت و وارث با مارگریت ازدواج میکند. لگریس برای نشان دادن قدرت خود عمل متعرضانه را مرتکب میشود و او را میآزارد.
حال دوباره به یکی دیگر از قسمتهای زیرکانهی فیلم میرویم. در آخرین سکانس، وقتیکه دوئل پایان مییابد، ژان دو کاروژ با غرور و مردانگی به سمت همسرش میرود و او را به حضار نشان میدهد، اسکات نبوغ خودش را بر فیلم تمام میکند و جهانبینیاش را با ظرافت خاصی بهتصویر میکشد. این پلانها سرشار از تفکرات زنستیزانهی قرون وسطایی است. کاروژ تنها برای اعتبار خود و نبرد با دوست قدیمیاش، به این دوئل تن داده و هیچگاه هدفش حمایت و گرفتن حق همسرش نبوده است. اسکات دوباره برای اینکه مردان را به سُخره بگیرد، طنز لطیفاش را به جریان میاندازد.
زمانیکه مارگریت مات و مبهوت مشغول تماشای جمعیت است، دو کاروژ با حرکات خندهآوری او را در جمعیت نمایان میکند. در این وضعیت مخاطب تنها به حقارت، پستی و افکار زنستیز میرسد و ریدلی اسکات کاملا مطمئن میشود که توانسته آنچه که در سر دارد را دراماتیزه کند و فیلم را به هدفش برساند. حس تنفر و انزجار همراهبا خندهای تلخ، چیزی بود که این فیلمساز هالیوودی در پی خلقاش برآمده بود.
سکانس آخر با روایتگری مارگریت پایان میپذیرد و دوربین با ابژهی داستان همراه میشود. نماها در پلانهای آخر دوکاروژ را تنها گذاشتهاند و اکنون این شخصیت زن قصه است که بیروح و خالی از هرگونه قصهای، در میان جمعیتی که پر از خرافات و بیعدالتی هستند، حرکت میکند. مردمانی که تنها مردانگی، قدرت، ابهت، شرف و آبروی مردان را مورد ستایش قرار میدهند. کارکتر زن قصه اکنون همانند جسدی بیجان در میان مردم تشییع میشود اما ریدلی اسکات هیچگاه ابهت او را پایین نمیآورد.
اسکات سهم خود را از حماسههای مردانهی سرسامآور ساخته است و حالا این حماسهی بزرگ فمنیستی قرون وسطایی را به روی پرده آورده و از آنجائیکه خبر از دلاوریها، نبردهای شکوهمند، جوانمردیها، عشقهای مقدس و غیره نیست، میتوان گفت که این کارگردان دست به ساخت نوعی اثر بازنگرانه زده تا از کلیشهها و داسانهای تکراری پوچ بهدور باشد و بتواند ملموستر با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کند. اسکات از منظری دیگر روی به سمت زنان قوی در آثاراش دارد و همانند آنچه که در بیگانه و تلما و لوئیز بهوجود آورد، در اینجا هم مشغول خلقاش است.
این فیلمساز با ترکیب ردپای گلادیاتور (Gladiator)، تلما و لوئیز (Thelma & Louise) و نبوغ کارگردانی مدرناش، این اثر را ساخته است. او تفکرات فمنیستی و خشونت در تلما و لوییز را با بیعدالتیها در حق ماکسیموسِ گلادیاتور درآمیخته و نیم نگاهی هم به اولین فیلم بلندش دوئلبازها (The Duellists) که تماما در رابطه با دوئل است داشته. آخرین دوئل یک گردهمایی از استعدادهایی است که دنیایی جدید را کشف کردهاند و به آشناییزداییها رسیدهاند. The Last Duel فیلمی است که وقتی به پایان خودش میرسد، شوکی قوی به بیننده میدهد و مخاطب آنجاست که متوجه عظمت اثر خواهد شد. این نمایش بدون شک یک اثر متفاوت، جذاب و عمیق است که اگر حتی نتواند انتظارات طرفداران آثار تاریخی ریدلی اسکات را برآورده سازد اما قطعا خواهد توانست، مسیر تازهای در ذهن آنها ایجاد کند تا بهدنبال جزئیات و تفکرات مهمی در فیلم بگردند.
تانی کال