نقد فیلم اعلان قرمز (Red Notice) | ستارهها در دام تکرار
Red Notice (اعلان قرمز) فیلمی با بازی دواین جانسون که نتفلیکس برای پخش آن تلاش و بودجه زیادی صرف کرده است، با وجود ستارههایی همچون گَل گدوت و رایان رینولدز، یک فاجعه به تمام معنا است! در ادامه همراه زومجی باشید.
شاید اولین سوالی که برایتان پیش بیاید این باشد که چطور ممکن است فیلمی که ددپول، واندر وومن و راک افسانه ای در آن بازی کردهاند کار جذابی نباشد؟ راسون مارشل توربر، کارگردان اعلان قرمز، کارگردانی است که اغلب، از بازیگران خوشنام و کاریزماتیک استفاده میکند تا فیلمهایش را معروف کند. اما در حقیقت، فیلمهای او از کمترین نوآوری برخوردار هستند.
در ادامه جزئیات فیلم Red Notice فاش میشود
در ابتدای اعلان قرمز، بهطور خلاصه توضیح داده میشود که تاجری ثروتمند، یک گنج باستانی مصری را که متعلق به بانویی به نام کلئوپاترا بوده است، برای هدیه عروسی دخترش که اتفاقاً نام او هم کلئوپاترا است، میخواهد. این گنج شامل سه تخممرغ افسانهای است که در سراسر جهان پراکنده شده. یکی از تخممرغها در موزه است، دومی دست یک فروشنده اسلحه و مجموعهدار شخصی، سوتو ووس، است و سومی نیز هرگز پیدا نشده! از طرفی دواین جانسون در نقش جان هارتلی، مأمور اف بی ای است که مجبور میشود با نولان بوث (رایان رینولذر)، بزرگترین دزد آثار هنری جهان، دستبهیکی کند تا تحتتعقیبترین دزد جهان، اسقف (گال گدوت) را بگیرد. این سه نفر وارد تعقیب و گریزی جهانی میشوند تا علاوهبر دلایلی مانند شهرت و آبرو، سه تخممرغ طلایی که به وسیله مارک آنتونی برای عشقش، کلئوپاترا، ساخته شده است را جمعآوری کنند. مکان اختفای سومین تخممرغ نامشخص است و نولان بوث، تنها کسی است که میداند چگونه آن را پیدا کند. بوث و هارتلی مجبور میشوند تقریباً نصف کره زمین را دور بزنند تا بتوانند این دردسر را از سر خودشان باز کنند.
همانطور که در اکثر فیلمهای پرفروش آمریکایی نیز اتفاق میافتد، تولیدکنندگان از بیننده تقاضا دارند که بهجای طرح داستانی واقعی و چالشبرانگیز، خودش را مجنون سکانسهای اکشن و هیجانانگیز کند و هیچ سؤالی هم نپرسد. ازآنجاییکه این فیلم را شبکه نتفلیکس پخش کرده، حمایت این شبکه را هم دارد. درنتیجه از نظر آماری و درآمد، تا حد زیادی فروش و سود خوبی خواهد داشت و حتی میتواند بودجه اولیه آن را جبران کند.
اعلان قرمز، یک پروژه بودجه حرام کن واقعی است. با وجود ۲۰۰ میلیون دلار بودجه و حضور سه ستاره بزرگ، ساختار نامطلوب و کلیشه پروری دارد. پرواضح است که توربر، بیشتر از تمرکز روی چالشهای داستانی، روی جذابیت بازیگرهایش و رابطه بین آنها سرمایهگذاری کرده است. هارتلی و بوث که تضاد بین قانون و جرم را نشان میدهند مجبور میشوند برای هدفی مشترک با هم دستبهیکی کنند. اول دشمن هم هستند و از یکدیگر نفرت دارند ولی بعداً دوست میشوند. ماجرای پنهان اسقف هم بهتر است نگفته بماند. روابط اینچنینی سالها است که در سینما وجود دارند و کاملاً پیشبینیپذیرند، لذا در اعلان قرمز ما هرگز با نوآوری روبهرو نمیشویم. اینجا است که نتفلیکس وارد میشود و پول بر سر و روی کارگردان میریزد تا داستانهای ستارههای قدیمی را بازنویسی کنند و از آنها دعوت کنند همان نقشها را دوباره بازی کنند.
دواین جانسون که زمانی بهعنوان یک کشتی گیر حرفهای فعالیت میکرده، طی رخدادهای خاصی به یکی از پردرآمدترین بازیگران دنیای امروز تبدیل شد. او همان ابتدا اثبات کرد، نهتنها جذابیت ظاهری و کاریزماتیک دارد، بلکه حتی بسیار بازیگر قابل و خوبی است. اما گذر زمان برخی چیز ها را تغییر داده است. از آن زمان تاکنون چیزی در وجود او از بین رفته است. این ستاره اکشن، بهدلیل جذابیت بالا توجه زیادی را به خود جلب میکرد، اما این جلب توجه مال وقتی بود که هالیوود کمتر به پرده سبز و جانسون کمتر به غرورش معتاد شده بود.
اعلان قرمز مشکلات عمیقی دارد و حتی به طرح خودش هم وفادار نیست و مدام آن را با رخدادهای بیمنطق نقض میکند. شخصیتها نیز تحتتأثیر تنبلی نویسنده خراب شدهاند. هر دو کاراکتر مرد حاضر در فیلم، از گذشته دردناک یکسانی رنج میبرند. هر دو پدری بی مهر داشتهاند که از سر لجبازی و مقابله با او به شغلهایشان رو آوردهاند. اسقف نیز تبدیل به کلیشه زنی مهلک، خطرناک و جذاب میشود. شخصیت او با آنکه پتانسیل مثبتی در جهت آموزش فرهنگ فمینیستی دارد از آنسوی بام میافتد و حرام میشود. او میتواند دو مرد درشت هیکل و عضلانی را بهراحتی آن هم وقتی کفش و لباس میهمانی بر ترن دارد، زمین بزند و حتی به نفس زدن نیفتد.
متأسفانه، داستان فیلم فاقد پایه و اساس منطقی در طرحش است. بگذارید مثالی بارز برای اثبات بیهودگی و بیمنطقی این فیلم بیاورم. هارتلی و بوث سه روز است که در جنگلهای آفریقایی سرگردان تخممرغاند. آنها در جستجوی تخممرغ سوم به یک انبار زیرزمینی نفوذ میکنند. این انبار پر از اشیاء قیمتی قدیمی است. یک بنز نادر و وسایل بسیار بزرگ دیگری هم آنجاست. آن دو حدس میزنند که باید تونلی وجود داشته باشد که این وسایل را از آنجا وارد کرده و سپس تونل را مهر و موم کرده باشند. بعد از آن اسقف که مخفیانه آنها را تعقیب میکرده رویشان اسلحه میکشد و کمی بعد، پلیسها سر میرسند. یکلحظه صبر کنید. پلیسها از کجا سر میرسند؟ چطور باورپذیر است که پلیسها سه روز تمام، هارتلی و بوث را که آواره جنگلهای آفریقایی هستند، مخفیانه دنبال کرده باشند؟
درهرصورت، بعد از سررسیدن پلیسها اسقف، بوث و هارتلی سوار همان بنز میشوند و به سمت تونل فرار میکنند و پلیسها نیز اتفاقی در همان انبار، ماشینهای دیگری پیدا میکنند و سوار آنها میشوند و این سه مجرم را تعقیب میکنند. اما ناگهان، تونلی که قبلاً ماشینها و وسایل بزرگتر ازطریق آن وارد انبار زیرزمینی شدهاند به صخره بلندی که پشت سر یک آبشار است ختم میشود و بنز داخل آب سقوط میکند. پلیسها در دستگیری مجرمین ناکام میمانند و ما با سؤال بزرگی تنها میمانیم. از کجای این تونل ماشین را وارد کردند؟
متأسفانه این روزها، مدتی است که صنعت سینما به سمت تولید محصولاتی که فقط مخاطب را سرگرم میکنند، قدم برداشته و اگرچه بله، دیدن سه ستاره کاریزماتیک بسیار جذاب است اما آیا ارزش وقتمان را دارد؟ قطعاً نه.
تانی کال