نقد فیلم شعله ور
حرف زدن از شعلهور کار دشواری است. یک دوگانگی در مواجهه با این فیلم ایرانی مخاطب را اسیر میکند. از طرفی ایده فیلم، بسیار جذاب و شخصیت اصلی بسیار درگیرکننده است. فرید (با بازی امین حیایی) را میتوان نمایانگر بخشی از جامعه امروز ایران دانست. اما سوی دیگر ماجرا نگاه منطقی به اجزای فیلمنامه و برشمردن ایرادات منطقی قصه است. در این بین باید انتخاب کرد میان آن همه ایده خلاقانه و شخصیت منحصر به فرد فیلم و ایرادات قصه اهمیت با کدام است؟ در این مطلب در حد توان به امتیازات و ایرادات اثر تازه نعمت الله خواهیم پرداخت.
ساختن یک هواپیمای کنترلی در زیرزمین یک خانه بدون شک ایده دست اول و تازهای است
حلقه اتصال اولیه مخاطب و اثر بیشک شروع است. مخاطب در شروع بخش زیادی از تصمیماتش درباره یک فیلم را خواهد گرفت. تلاش نعمت الله در آغاز، مبتنی بر دقت و تمرکز بر جزییات است. فصل آغازین که همراه با تیتراژ جلو میرود، با تعداد زیادی نماهای بسته (Insert Shot) فرید را در حال ساخت یک هواپیما نشان میدهد. درست از همین قسمت زیرمتن خودنمایی میکند. شخصیتی که علاقه به پریدن و بزرگ شدن دارد. آغاز فیلم از جهت زاویه نگاه فیلمساز به شخصیت اهمیت پیدا میکند. نعمت الله، فرید را به شمایل یک قهرمان (آنچه که دوست دارد باشد اما نمیتواند) ترسیم میکند و نه یک بازنده (آنچه که حقیقتا است) شکل طراحی صحنه و حرکتهای دوربین، استفاده از موسیقی و ترکیببندیها پس از عنصر جزیینگری در خدمت ماهر نشان دادن فرید در عملی که انجام میدهد به کار گرفته شده است. علاوه بر آن، عنصر تازگی امتیاز ویژه تیم نویسندگی حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست است.
ساختن یک هواپیمای کنترلی در زیرزمین یک خانه بدون شک ایده دست اول و تازهای است. هر چند استفادهای که از این عنصر تصویری در فصل پرواز هواپیمای کنترلی در تهران و سیستان میکنند اهمیتش را بیشتر هم خواهد کرد. همین هواپیما که در آغاز تنها موفقیت فرید به حساب میآید به علت نقص فنی توانایی پرواز ندارد و در ادامه به علت عقده و حقارتی که در دل فرید وجود دارد به کوه میخورد و میشکند. در حقیقت یک عنصر تصویری، نماد آرزوهای برآورده نشده فرید شده که گاهی زیر بار فشار پولدارها (و هواپیماهای گرانقیمتشان) له شده و گاهی به دست خود فرید از بین رفتهاند. به نوعی برخورد هواپیما با کوه شباهت زیادی با تمامی فرصتهایی دارد که فرید با خودخواهی از دستشان میدهد تا یک بازنده باقی بماند.
شعلهور داستان یک قهرمان منفی است. داستان کسی که در هدف نهچندان خوبی که دارد به موفقیت میرسد. در حقیقت این ویژگی درام تبدیل به نقطه قوت فیلمنامه میشود. سوال اینجا است که کدام فیلم اجتماعی میتواند بیانگر احوالات امروز ایران باشد؟ تعمیم دادن فرید به همه جامعه کمی بیانصافی است کما اینکه در فیلم مابهازای شخصیتهای موفق و نیکسرشت در نظر گرفته شده است. از دختر دارو فروش گرفته تا قهرمان ملی که جنازهها را از دریا نجات میدهد.
اما فرید بیشباهت به آدمهای این جامعه نیست. در یک نگاه عام میتوان ناامیدی، بازنده بودن، تلاش برای تحقیر دیگری، پایین کشیدن انسانهای موفق و دیگر خصلتهای منفی فرید را در این جامعه جستجو کرد. نعمت الله با فهم دقیقی که نسبت به جامعه دارد در دو فیلم اخیرش شخصیتهایی خلق کرده که فارغ از باورپذیر بودن یا نبودنشان میتوانیم آنها را بشناسیم. بدونشک توانایی لیلا حاتمی در رگ خواب و امین حیایی در شعلهور را نمیتوان نادیده گرفت. اما آنچه شخصیتها را زنده و به یاد ماندنی میکند ارتباط نزدیک و غیر کلیشهای آنها به حال حاضر جامعه ایران است.
فیلم به لحاظ جغرافیا دوپاره دارد. عنصر مسافت یکی از عناصری است که میتواند فیلم را وارد فاز تازهای کند. در تهران تمامی صحنهها بر اساس تحقیر کردن یک شخصیت خودتخریبگر نوشته شدهاند. حتی در صحنههایی که در واقع چندان به ضرر فرید نیستند، ذهن تخربگر او ماجرا را به ضرر خود تمام میکند تا بتواند از طریق مظلوم نشان دادن خود محبت اطرافیان را بخرد. تمامی واگویههای ذهنی فرید به نوعی تلاشی برای خریدن توجه مخاطب به حساب میآید. نقطه درخشان این صدای ذهن صحنه مهمانی دوستان دبیرستان است. فرید جدا از دیگران نشسته و به نوعی تنها فرد ناموفق آن جمع به حساب میآید.
در تهران تمامی صحنهها بر اساس تحقیر کردن یک شخصیت خود تخریبگر نوشته شدهاند
شکل تازهای از تحقیر با شوخی یکی از همکلاسیها با وضعیت فعلی فرید شکل میگیرد. احساس تنفر فرید از آن شوخی وجوه تازهای از او را برایمان روشن میکند. هم اینکه او یک شکستخورده تمام عیار است و هم اینکه تحمل فشارهای ناشی از جامعه را ندارد. پس گریزش از تهران کاملاً منطقی جلوه میکند. در حقیقت هیچ دست یاریدهندهای به سمت فرید نمیآید تا از باتلاقی که گرفتارش شده نجات پیدا کند. انباشت این تحقیرها که مخاطب در پارهای از آنها در بخش تهران با فرید همراه است منجر به عنصری تخریبکننده میشود که در سیستان شروع به خرابکاری میکند. اما فیلم محدود به همین ایده نیست.
عنصر شخصیتپردازی باعث میشود تا شعلهور از یک اعتراض اجتماعی سیاسی تبدیل به یک فیلم با هویت شود. اگر فیلم به مقایسه تحقیر شخصیت و فروخورده شدن خشم فرید در تهران و بازپس دادن این خشم به شکلی دیگر در سیستان محدود بود فیلم به یک اعتراض اجتماعی تبدیل میشد اما شخصیت فرید چیزی فراتر از این گزاره به مخاطب ارائه میدهد. ماجرا فقط تحقیر نیست، اساس فیلم بر پایه شخصیتی سوار شده که تلاش میکند تا با شکست دادن دیگران خود را موفق جلوه دهد یا حداقل فاصله خود را با شکستی که سالها خورده و نمیخواهد باور کند طولانیتر نشان دهد. نعمتالله با هوشمندی از کلیشههای رایج تنبیه کردن شخصیت بدسرشت فاصله میگیرد تا بر این موضوع تاکید کند که چیزی مهمتر از آن نیست که فردی در زندگی از خود ناامید شود.
تا این بخش تلاش شد نگاهی به ظرافتهای شخصیتپردازی و انتخاب درست شخصیت در رابطه با جامعه امروز داشته باشیم و دلایلی برای امتیاز بخشیدن به این انتخابها برشمردیم اما آنچه وصله نچسب همیشگی در فیلمهای نعمتالله به حساب میآید که اجازه نمیدهد فیلمش تبدیل به فیلمی تمام عیار شود عنصر تصادف است. تصادفهای نامعقول و تصمیمات بدون علت شخصیتها فقط به این منظور که درام به سمت مورد نظر نویسندگان حرکت کند. مثلا رفتارهای مینا (با بازی لیلا حاتمی) در فصل پایانی رگ خواب به سختی باورپذیر است. بیش از آنکه آن تصمیمات از دل شخصیت بیرون بیایند و باعث باورپذیری شوند در خدمت هدف فیلمساز از اتفاقات پایانی فیلم گرفته میشوند و همین موضوع بین مخاطب و شخصیت فاصله میاندازد.
عنصر شخصیتپردازی باعث میشود تا شعلهور از یک اعتراض اجتماعی سیاسی تبدیل به یک فیلم با هویت شود
در شعلهور هم به طور مشابه باور پذیر نیست دختر داروفروش که در میانه فیلم نقشش پررنگ میشود با ورود قهرمان ملی غیبش بزند و دوباره در انتهای فیلم بیاید و بدون آنکه چندان از مناسبات رفتاری بین نوید (پسر فرید) و قهرمان سر در بیاورد شماره موبایل او را از نوید بگیرد و او را برای نجات پسر فرید از فرودگاه بازگرداند. این نکته که در همان زمان این زن به طور اتفاقی به ماجرا گره میخورد و در این مدت هواپیمای قهرمان پرواز نمیکند بیشتر به این موضوع دامن میزند که برای نعمتالله اتفاقی نبودن حوادث فیلمنامه اهمیت کمتری نسبت به معنای استعاری که در پایان به دنبال آن است دارد. حوادثی که تبدیل به پاشنه آشیل فیلمهای نعمتالله میشوند و جریان درام را از دست شخصیت اصلی خارج میکنند تا بتوانند قصههای آغاز شده را ببندند. از این منظر این سوال مطرح میشود که اگر اتفاقات آشنایی فرید و دختر دارو فروش از فیلم حذف شود کدام بخش از شخصیت معرفی نخواهد شد و اگر شخصیتی تا این حد پررنگ در فیلم حضور پیدا میکند چرا تا پایان فیلم حذف میشود؟
در کنار تحلیل فیلمنامه و موضوع فیلم خالی از لطف نیست جسارت نعمتالله در انتخاب موضوع و منطقه جغرافیایی را تحسین کنیم. کار متبحرانهای است که فیلمی در یک منطقه جغرافیای ناشناخته برای سینمای ایران ساخته شود و فیلمساز، بومی آن منطقه نباشد. در مصاحبهای که نعمتالله با احسان عبدیپور داشت، جواب جالبی به سوال عبدیپور در رابطه با کمرنگ بودن نقش بومیان در فیلم میدهد. جوابی که اهمیت جایگیری فیلمساز در ارتباط با فیلمی را که ساخته است مشخص میکند. نعمتالله اقرار میکند که فیلمی که بیشتر به بومیان میپردازد نسخهای است که عبدیپور باید بسازد. در واقع نعمتالله دقیقا مثل شخصیت اصلی فیلمش یعنی یک مسافر تهرانی وارد سیستان میشود و مخاطب را با شکلی شخصی از تجربه شریک میکند که خودش میشناسد نه آنکه ادای دینی مشخص به یک سرزمین هدف ساختن فیلم شود.
تصویربرداری فیلم مؤلفههای مشترکی با فیلم قبلی فیلمساز یعنی رگ خواب دارد. جالب است با اینکه روزبه رایگا جایگزین فرشاد محمدی شده اما همچنان استفاده قدرتمندی از لنز واید در سرتاسر فیلم حس میشود که نتیجهاش برداشت پلانهایی است که در سینمای محافظهکار ایران کمتر دیده شده است. این شکل از فیلمبرداری فضای زیادی برای ساخت اتمسفر و شناخت منطقه جغرافیایی به مخاطب میدهد. مکمل این شکل فیلمبرداری کنترل دقیق امین حیایی و نعمتالله بر بازی است. جزییات دقیقی که به عنوان کنشهای معمولی برای شخصیت در نظر گرفته شده است از شکل سیگار کشیدن گرفته تا نوع نگاه کردناش همزمان با واگویههای ذهنی باعث شده شخصیتی زنده در قاب شکل بگیرد که در نمای باز هم با یک حرکت جزیی بتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند و این اتفاق تنها با همکاری دقیق بازیگر، فیملبردار و کارگردان شکل خواهد گرفت.
شعلهور فیلم مهمی است که اشتباهاتش را نمیتوان نادیده گرفت. بخشی از فیلم در سیستان باعث سردرگمی مخاطب میشود و تا مدت زیادی هنوز نمیدانیم که قصه اصلی چیست؟ تمامی قصهها در فیلم درست شبیه به تصمیمات فرید نیمه تمام رها میشوند و تنها قصه جدی یعنی ماجرای همکلاسی گذشته قهرمان آنقدر دیر شروع میشود که ممکن است مخاطب خسته شود. اما در مجموع با فرض تمام سختیهایی که میتوان برای ساخت فیلمی در سیستان تصور کرد و یافتن لوکیشنهای ناب و چشمنواز میتوان نمره قبولی را به اثر تازه نعمتالله داد. فیلمی که اگر کمی در ساختار کلی قصه ظریفتر بود بیشک از مهمترین فیلمهای دهه نود به حساب میآمد.