نقد فیلم مصادره
مصادره نخستین فیلم مهران احمدی در مقام کارگردان و یکی از فیلمهای سی و ششمین جشنواره فیلم فجر است. مهران احمدی را به واسطهی بازیهایش که بیشتر در ژانر کمدی بوده میشناسیم اما اینبار دست به ساخت یک طنزسیاسی زده است. ایدهی اولیهی این فیلم ایرانی جذاب است و فیلم با یک شروع جذاب امیدهایمان را برای تماشای یک کمدی متفاوت و جلوتر از سایر کمدیهای گیشهای مرسوم در سالهای اخیر سینمای ایران، زنده میکند. اسماعیل، کارمند ادارهی ساواک (البته به صورت آزمایشی!) که تنها، ماموریت خرید وسایل مورد نیاز اداره را به عهده داشته، پس از انقلاب مورد بازجویی قرار گرفته و مجبور است کشور خود را ترک کند. همانطور که گفته شد حادثهی محرک فیلم جذاب است و خبر از یک کمدی سیاه با رگههایی از کنایههای سیاسی میدهد. در همان شروع، شخصیت مجبور است دارایی های خود را که مهمترین آن یک زمین است رهاکرده و به همراه همسر غیرایرانی خود کشورش را ترک کند. فیلم به روایت این دست آدمها که شاید در زمان انقلاب نقش به خصوصی نداشتند اما دچار زیانهایی شدند میپردازد. همسر اسماعیل زنی از خطهی آمریکای لاتین است و این موضوع بستر طعنههایی به روابط سیاسی ایران و کشورهای حاضر در این ناحیه و همچنین تصوراتی را که مردم ایران از آمریکای لاتین دارند فراهم میکند. فیلمساز تا اینجا دست روی ایدههای خوبی گذاشته بود اما فیلم از جایی که اسماعیل ایران را ترک میکند روند نزولی خود را آغاز میکند. گویی مجددا باید شوخیهای جنسی، درگیریهای لفظی، اتکا به بازی رضا عطاران و موقعیتهایی را که از مسیر فیلمنامه خارج هستند مانند سایر فیلمهای کمدی ایران شاهد باشیم. موقعیتهایی که دیگر موجب خندهی مخاطب باهوش سینما نمیشود.
فیلمساز سعی میکند در ادامه برای پر کردن میان فیلم، شبکههای ماهوارهای و آدمهای ساواکی سابق را که حال در آنسوی مرزها علیه ایران تبلیغات میکنند هدف بگیرد (به نوعی شبیه به کاری که مهران مدیری در طنز «بمب خنده» میکند) اما مخاطب سردرگمش بیشتر به دنبال این میگردد که مسیر اسماعیل قرار است به کجا ختم شود. موتیفهای (عامل تکرار شونده) پیدرپی از اینکه اسماعیل مدام به صورت تلفنی وضعیت زمینش را پیگیری میکند بیش از همان بار اول کمکی به پیشبرد داستان نمیکند. هومن سیدی (در نقش پسر اسماعیل) به نوعی جز تکرار بازیاش در سریال عاشقانه چیز تازهای در این فیلم ندارد. شخصیتهای دیگر نیز به خوبی پرداخت نشدهاند از جمله دوست اسماعیل (با بازی بابک حمیدیان) که فقط جاهایی که فیلمنامه نیاز به گرهگشایی دارد خود را نشان میدهد یعنی جایی مثل کمک کردن به اسماعیل برای رفتن از ایران و همچنین جمع کردن پایان فیلم.
فیلم به لحاظ فیلمبرداری جنس تصویری از نوع فیلمهای فانتزی مانند Amelie دارد. به نوعی من اسم این نوع تصویر را تصویری از جنس فانتزی میگذارم که ویژگیهایی همچون رنگهایی با Saturation و Sharpness زیاد دارند. در فیلم بمب پیمان معادی نیز به دلیل داشتن چنین فضایی شاهد تصویری از جنس فانتزی بودیم. گویی فیلمهایی از قبیل Amelie الگویی برای تصویر سازی فانتزی به شمار میآیند. همچنین باید ذکر کرد که احمدی در جاهایی (به خصوص مرتبط با فضای آمریکای لاتین) سعی کرده دکوپاژ فیلمهای وسترنی را پیاده کند که به زعم برخی شاهد فیلم کمدی وسترن باشیم. از جمله سکانسی که خود مهران احمدی وارد میشود و شاهد یک دکوپاژ وسترنی در پایان بندی فیلم هستیم.
در ابتدای متن گفتیم که فیلم، یک طنز سیاسی است. شاید بد نباشد به یک نمونهی موفق ایرانی در این گونه اشاره کنیم. فیلم مکس ساختهی سامان مقدم نیز یک فیلم کمدی سیاسی است. خلاصهی فیلم این است که وزارت ارشاد قصد دارد از نخبگان ایرانی مقیم خارج دعوت کند تا در یک سمینار فرهنگی به ایران بیایند و دربرنامههای فرهنگی برای ایرانیان سخنرانی یا برنامه اجرا کنند. یکی از این دعوتنامهها قرار است برای یک رهبر ارکستر که شخصیت برجسته و صاحب نامی است و در آمریکا زندگی میکند فرستاده شود اما این دعوتنامه اشتباهاً برای آقای مکس که خوانندهی کافه و کابارههای لوس انجلس است فرستاده میشود و آقای مکس با حیرت فراوان که چگونه مردم داخل ایران خصوصاً مسئولان نظام، وی را در لوس آنجلس کشف کردهاند، با گروه خود به ایران سفر میکند. در ایران که هیچکس هنوز به هویت اصلی مکس پی نبرده است از مکس استقبال شاهانهای میکنند و از وی دعوت میشود تا در سالنهای مجلل تهران برای شخصیتهای دولتی و مردم برنامه اجرا کند. کمکم پس از اجرای چند برنامه و خواندن آهنگ، عدهای از برنامه سازان وزارت ارشاد به اشتباه خود آگاه میشوند و برای رهایی مکس از دست افرادی که قصد کشتنش را دارند، تدابیری میاندیشند تا او را از ایران خارج کنند.
مکس فیلمی است که از ابتدا تا انتها بر اساس فیلمنامهی دقیقش جلو میرود و صرفا به ایدهی اولیه جذابش بسنده نمیکند. به همین دلیل است که در سینما برای فیلم مصادره افسوس خوردم. چرا که مصادره نیز با انتخاب ایدهی اولیهی جذابش من را یاد مکس انداخت اما رفته رفته جذابیت شروع فیلم حفظ نشد. دلیل آن هم این است که شخصیت مکس و موانع پیش رویش خیلی روشن تر از شخصیت اسماعیل و موانع پیش روی او طراحی شده است. در مصادره ایدهها و اتفاق هایی از بیرون مسیر اسماعیل را پیش میبرند. مثلا اسماعیل یک اگهی پیدا میکند یا اینکه همکار ساواکی سابق خود را اتفاقی میبیند. اینها به نوعی از روشن بودن مسیر فیلم کم میکند و منجر به از همگسیختگی میشود. شاید بتوان امیدوار بود مهران احمدی در تجربههای بعدیاش این نواقص را برطرف کند و مژدهی یک فیلمساز کمدی متفاوت را بدهد.