نویسنده‌ی Westworld فیلم علمی-تخیلی Reminiscence با بازی «هیو جکمن»‌ و «ربکا فرگوسن» را کارگردانی می‌کند

«هیو جکمن» و «ربکا فرگوسن» برای بازی در فیلم «خاطره» (Reminiscence) به نویسندگی و کارگردانی «لیزا جوی» تهیه‌کننده‌ی سریال «وست‌ورلد» (Westworld) در حال نهایی کردن قراردادهای خودند. این فیلم هفته‌ی آینده در جشنواره‌ی فیلم برلین برای استودیوهای بزرگ رونمایی می‌شود. جوی نیز به اروپا سفر می‌کند تا از ایده‌های خود برای فیلم سخن بگوید. جوی، «جاناتان نولان»، «مایکل دلوکا» و «آرون رایدر» تهیه‌کنندگان این فیلم خواهند بود. فیلمبرداری پروژه از تاریخ ۲۱ اکتبر آینده در نیو اورلئان و میامی آغاز می‌شود. تا آن زمان جوی و نولان فرصت به پایان رساندن فصل سوم سریال «وست‌ورلد» را خواهند داشت.

جکمن و فرگوسن پیش از این در موزیکال پرفروش «بزرگترین شومن» (The Greatest Showman) همبازی شده بودند. فیلمنامه‌ی این فیلم که سال‌ها در لیست سیاه هالیوود قرار داشت، بسیار پیچیده و چند لایه است، اما جکمن نقش کارآگاهی خصوصی را ایفا می‌کند که با خاطرات مشتری‌هایش سر و کار دارد. داستان فیلم در آینده‌ای نزدیک و در میامی روی می‌دهد، شهری که به علت تغییرات آب و هوایی زیر آب فرو رفته است.

به نوشته‌ی هالیوود ریپورتر، فیلمنامه‌ی «خاطره» به همان پیچیدگی سریال «وست‌ورلد» است. جوی برای اولین بار با این فیلم روی صندلی کارگردانی می‌نشیند. جوی در مصاحبه‌ای در مورد این پروژه می‌گوید: «من دقیقاً می‌دانم که قرار است چه فیلمی بسازم، از طراحی صحنه گرفته تا تبدیل شهر میامی به دنیایی غرق شده. مشارکت در «وست‌ورلد» تجربه‌ی شگفت‌انگیزی بود برای اینکه بیاموزم چگونه با بودجه‌ای که اصلاً در حد آثار بلند سینمایی نیست، سریالی در مقیاس یک فیلم بلند برای تلویزیون بسازم.»

جوی ایده‌ی خود برای فیلم را این گونه توصیف می‌کند: «من همیشه از نحوه‌ی عملکرد حافظه شگفت‌زده شده‌ام. روزهایی که به تازگی جونا را ملاقات کرده بودم به خاطر می‌آورم، زمانی که در حال تحقیق بر روی چیزی در مورد حافظه بودم. اوایل رابطه‌ی ما بود و من سخت به دنبال ساخت فیلمی در مورد حافظه بودم. آن فیلم «ممنتو» (Memento) بود. افسون فیلم مرا به سال‌های سال قبل برد. سال‌های دبیرستان را به یاد می‌آورم، وقتی که یکی از معلمان ما می‌گفت بعضی از بیمارانی که تحت عمل جراحی مغز قرار می‌گیرند، وقتی پایانه‌های عصبی مختلف آنان تحریک می‌شود، گزارش داده‌اند که خاطرات زنده‌ای از عمل جراحی به یاد می‌آورند. مثل اینکه این تحریک اطلاعات خامی در ذهنشان را بازگشایی کرده باشد.

وقتی که فیلمنامه را می‌نوشتم در مورد این پدیده خیلی زیاد فکر می‌کردم. برای اولین بار باردار بودم. لحظات عجیب و بسیار زیبایی است و شما احساسات مختلفی را تجربه می‌کنید. وقتی که اولین پیش‌نویس فیلمنامه را تمام کردم، فرزند دخترم به دنیا آمده بود و به یاد می‌آورم که او را در آغوش گرفته بودم. رایحه‌ی خاص تن او را به یاد می‌آورم، عطری که تنها مخصوص نوزادان است و پس از چند سالی از بین می‌رود. لحظه‌ای که آن بو را استشمام می‌کنید و نوزاد را در اتاقی تاریک در آغوش گرفته‌اید و سعی در خواباندن آن‌ها دارید، و خودتان به شدت به خواب نیاز دارید، لحظه‌ای جادویی در زندگی شماست. با خود فکر می‌کنید که ای کاش می‌شد این لحظه و این رایحه و لمس دستان کوچکشان را جایی ذخیره کرد. اکنون فکر می‌کنم که ای کاش دوباره به آن لحظه برمی‌گشتم.

اتفاقات زیادی در زندگی‌ام در حال وقوع بود. تولد نوزاد؛ مرگ چند تن از خویشان، فکر گذرا بودن همه‌ی این تجارب و اینکه چگونه حتی اگر شادترین زندگی را داشته باشید، پایانش غم‌انگیز می‌شود. حتی اگر آنقدر زنده بمانید که مرگ عزیزانتان را ببینید. شما در خاطرات زندگی می‌کنید، بنابراین چه خوب می‌شد اگر می‌توانستید به عقب برگردید و اتفاقات را دوباره احساس کنید. این به نوعی اساس و ایده‌ی فیلم است.»

تانی کال

30nama

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *