پرونده فیلم A Quite Place: ساختار اصیل ترس
معرفی فیلم
«یک جای آرام» (A Quiet Place) نام فیلم جدیدی در ژانر وحشت است که جان کرازینسکی آن را با کمک مایکل بی، آندرو فورم و برد فولر راهی سینماهای آمریکا کرد. در این فیلم خود کرازینسکی یکی از بازیگران اصلی فیلم به شمار میآید و بهمراه همسر واقعی خود امیلی بلانت داستانی بدیع در ژانر وحشت را به مقابل دوربین میبرد. پلات داستانی این اثر درباره خانواده ایست که به دور از اجتماع و در خفا زندگی میکنند. علت اصلی فرار این خانواده از زندگی اجتماعی، پدید آمدن گروهی از موجودات شیطانیست که با شنیدن کوچکترین صدایی جذب موجودات زنده شده و جانشان را میستانند. حال اعضای این خانواده باید یاد بگیرند تا با استفاده از زبان اشاره با یکدیگر تعامل داشته باشند.
تیم نویسندگی این اثر متشکل از برایان وودز، اسکات بک و جان کرازینسکی است که از سال 2013 تا 2017 مشغول نگارش فیلمنامه آن بودند و در نهایت سال گذشته بود که استودیو پارامونت ترغیب شد جواز ساخت این اثر را به دست آورد. استودیویی که در سالهای دور بهمراه آلفرد هیچکاک تعدادی از برترین آثار ژانر وحشت را ساخته بود، این بار به سراغ کارگردانی جوان و جویای نام به اسم جان کرازینسکی رفته است. کارگردانی 38 ساله که تاکنون در تولید فیلمهای مختلفی نقش داشته است. فیلم «یک جای آرام» نخستین بار در تاریخ 9 مارس 2018 در جشنواره فیلم تگزاس (South By Southwest) رونمایی شد و توانست بعد از اکران در 6 آوریل در مدت زمانی کوتاه با فروش 242 میلیون دلاری، بودجه 17 میلیون دلاری خود را جبران نماید. موفقیت چشمگیر این اثر بازتابهای جهانی در پی داشت به طوری که بسیاری از منتقدان آن را اثری زیبا، پرجزئیات و باورنکردنی دانستند و همین امر باعث شد تیم سازنده به فکر ساخت دنبالهای برای فیلم بیفتد. این فیلم بعد از اکران خود بر اساس 259 نقد، رتبه 95 از 100 را در سامانه منتقدان موسوم به راتن تومیتوز دریافت نمود. در سامانه متاکریتیک نیز امتیاز 82 از 100 برای فیلم به ثبت رسیده است و منتقد پایگاه سینمایی رولینگ استون به آن از 4 نمره 3.5 داده است. در دورانی که بازار ژانر وحشت زیاد مثل گذشته داغ نیست، ساخته شدن چنین آثاری در حکم غنیمت اند. آثاری که با صرف بودجهی اندک قادر به تحت تاثیر قرار دادن مردم بسیاریاند و در این راه بسیار دقیق و با برنامه گام بر میدارند. |
نقد و بررسی فیلم
در فیلم ترسناک جدید جان کرازینسکی به نام «A Quiet Place»، یک خانواده برای زنده ماندن باید در سکوت مطلق زندگی کنند. اکثر ما در کودکی تجربه این را داشتهایم که فکر میکردیم در تاریکی تنها در صورت حرکت روی فرش از موجودات خیالی در امان خواهیم بود. در این فیلم میبینیم که یک خانواده در زمین پس از حمله موجودات فضایی زندگی میکنند در صورتی که اکثر انسانها مردهاند. این موجودات فضایی نابینا تنها به حس شنوایی و بویایی خود اتکا میکنند و با شنیدن کوچکترین صدایی حمله میکنند.
این خانواده که مجبور به صحبت با زبان اشاره شدهاند به صورتی عمیق با احساسات بیننده بازی کرده و آنها را به همدردی وا میدارد. سم آدامز منتقد اسلیت معتقد است که این فیلم با سکوتش یاد آنهایی که در سکوت زندگی میکنند را زنده نگه میدارد. سکوت فیلم در میان فیلمهای امروزی که مملو از صدا هستند تنوع زیبایی ایجاد کرده و در نبود صدا جزئیات از اهمیت بیشتری برخوردار میشوند. به گفته پیتر رینر منتقد کریسشن ساینس مانیتور «نکته اصلی فیلم را میتوان در جملهای که اویلین با بازی امیلی بلانت به همسرش میگوید خلاصه کرد: «اگر ما قادر به حفاظت از آنها نباشیم دلیل زنده ماندنمان چیست؟»
به دلیل ناشنوا بودن رگان، فرزند بزرگ خانواده، آنها قادر به استفاده از زبان اشاره هستند. در این فیلم هرگز نشان دقیقی از انقراض انسانها نمیبینیم و تمام دانستههایمان از طیق روزنامهها و اخبار رسیده است. متخصصان طراحی موجودات ترسناک، این موجودات فضایی را با دندانها و گوشهای بزرگ به نمایش گذاشتهاند. فیلم به ناگاه از روز هشتاد و نهم آغاز میشود. یکی از اشکالات وارده به این فیلم این است که چطور چنین موجودات وابسته به شنوایی و همواره درنده موفق به بدست آوردن تکنولوژی برای تسخیر زمین شدهاند. در این فیلم جان کرازینسکی در نقش لی اَبُت به همراه همسرش امیلی بلانت در نقش اِوِلین حضور دارند. کرازینسکی علاوه بر بازیگری و کارگردانی، نویسندگی فیلمنامه را نیز به همراه اسکات بک و برایان وودز که در زمینه فیلمهای ترسناک شهرت بسیاری دارند بر عهده داشته است.
علاوه بر کرازینسکی و بلانت دیگر عوامل فیلم از جمله سه فرزند آنها بازیگرانی نسبتاً ناشناختهاند. رگان بزرگترین فرزند خانواده به بازیگری میلیسنت سیموندز در حقیقت ناشنواست و در آموزش به سایر بازیگران نقش زیادی داشت، نوآه جوپ نیز بازیگر نقش مارکوس فرزند دوم خانواده است. رینر که دیدگاه مثبتی علیرغم ترسناک بودن فیلم به «A Quiet place» دارد معتقد است فیلم در ذهن تماشاگر سوالاتی به وجود میآورد و از جمله نکات هیجان انگیز فیلم را حامله بودن اِوِلین و نزدیکی زایمان او میداند و این حاملگی را به بمب ساعتی تشبیه میکند که هر آن امکان انفجار دارد. آیا اولین موفق به زایمان در سکوت میشود؟ اگر خیر چه سرنوشتی در انتظار اعضای این خانواده است؟ من در این شرایط چطور رفتار میکردم؟
آدامز همچنین معتقد است که ذات انسان به گونهای عجیب به دنبال دست نیافتنیها است؛ در فیلم «A Quiet Place» نیز اعضای این خانواده وادار به سکوت شدهاند و همین باعث میشود که در هر لحظه در حسرت آن باشند، صدایی که سرشار از درد و رنج و عصبانیت از این شرایط باشد. فیلم احتمال خودکشی با فریاد زدن را در تمام لحظات به نمایش میگذارد.
پیتر بردشاو از گاردین بر این باور است که در عین سادگی، فیلم «A Quiet Place» از جمله فیلمهاییست که میتوانست دههها پیش در عصر فیلمهایی مانند «Planet of the Apes» و «The Omega Man» ساخته شود. این فیلم نوعی فیلم ترسناک ساده است که تمرکز زیاد بر ظاهر موجودات فضایی ندارد. کرازینسکی با ذکاوت غرض خود را به وضوح نشان نمیدهد و ما تنها شاهد تصاویری لحظهای از این موجودات هستیم ولی به ناگاه، بدون اخطار قبلی شاهد تصاویری فوق کلوز آپ یا فوق نزدیک از این موجودات وحشتناک هستیم. این نوع نمایش ناگهانی موجودات فضایی به نوعی دیدگاه شیطانی کارگردان را نشان میدهد. این فیلم توانایی بردن تماشاگر به لمس اعماق تاریک ترسهای درونیاش را دارد و فریاد ناشی از ترس یکسان تماشاگران در سینما گواه این ادعا است.
مصاحبه با عوامل فیلم
شما (کرازینسکی) در مقام کارگردان دوران حرفهای جالبی را سپری کردهاید و از کمدی-درامهای مستقل یک راست به سراغ ژانر وحشت رفتهاید. آیا این صحت دارد که در واقع اولین تجربه شما تیتراژ آغازین سریال «اداره» است؟
در واقع بله، به گمانم همینطور باشد. آن کار اولین کار تصویری من بود که به اصطلاح کارگردانی کردم. فیلمهای خام زیادی بود که سر هم کردم و بعد به «گرگ دنیلز» نویسنده سریال گفتم که آن را ببیند. گفت میتوانی نشانم بدهی؟ جواب دادم که بله، بیا ببین، شاید الهامبخشت باشد. مدتی بعد به من گفت میتوانم از آن به عنوان تیتراژ آغازین استفاده کنم؟ خاطرم هست خیلی هیجانزده شده بودم. مردم میگفتند آیا همیشه دوست داشتی کارگردان شوی؟ راستش را بخواهید نه. بازی در آن سریال برایم بس بود و همین خیلی خوشحالم میکرد. بعد از آن سریال، به شکل طبیعی به سمت کارگردانی کشیده شدم و به نظرم به علت طبیعی و اورگانیک بودن این اتفاق و اینکه هدفم کارگردانی تعیین نشده بود، از آن بسیار لذت بردم. فشار زیادی حس نمیکردم. البته بعد از اینکه یک بار انجامش دادید، دفعه بعد بار مسئولیتی را احساس خواهید کرد. یادم هست که «جان بیلی» مدیر فیلمبرداری «مصاحبه کوتاه با انسانهای مخوف» در پایان فیلمبرداری، مرا به شام دعوت کرد و گفت «تجربه شگفتانگیزی شد، نباید میشد. تو فیلمساز تازهکاری هستی با اندکی پول، و این پروژه خیلی جاهطلبانه است. باید یک جای کار میلنگید.» تجربه دیوانهوار و بینظیری بود. او مرا راهنمایی کرد که دفعه بعد چه کارهایی میتواند به دردسرم بیندازد. و حالا به یکباره به ژانر وحشت ورود کردید، ژانری که قبلاً اعتراف کردهاید علاقه چندانی به آن ندارید. الآن علاقه دارم! حالا دیگر طرفدار ژانر وحشت هستم. فیلم لذتبخشی بود. به این مسئله فکر نکرده بودم تا زمانی که یکی از دوستان در جشنواره فیلم تگزاس به من گفت «اصلاً فکر نمیکردم یک فیلم ترسناک بسازی.» به او گفتم خودم میدانم، چون اصلاً این گونه فیلمها را تماشا نمیکنم. گفت «به همین خاطر است که اینقدر خوب از آب درآمده. چون اگر میخواستی یکی از بهترین آثار ژانر وحشت را بسازی، احتمالاً فیلمت به شکست کامل میانجامید و همین که با نیت ساختن یک درام خانوادگی شروع به نوشتن کردی، و اینکه از علاقهمندی مخاطب به سرنوشت این خانواده آگاهی داشتی، ترسناک بودنش را ده برابر کرده است، و به همین خاطر است که من دوست ندارم بلایی سر این خانواده بیاید. دلیل تازگی فیلم و علاقه من به آن نیز همین است.» این به نظرم خیلی جالب است. خیلی خوشحالم که بخشی از تازگی اثر از جهل من نسبت به ژانر میآید. میخواستم مطمئن شوم که در کاری که قرار است انجام دهم به قدر کافی تجربه دارم و بدانم چه چیزی مرا میترساند. بنابراین فیلمهای «برو بیرون»، «بابادوک» و همه آثار شاخص را تماشا کردم. به جای اینکه به آثار و تکنیک دیگران نگاه کنم و روشی برای سرقت از آنها بیابم، وقتی که ترسیدم شروع به نوشتن چیزهایی کردم که حقیقتاً به وحشتم میانداخت. بنابراین، مسئله نه سبک بصری، بلکه لحظاتی بود که مرا به تشویش وامیداشت. شروع کردم به طراحی تنش و تشویش به طرق مختلف و گوناگونی تأثیرش بر خودم. آزمایش مخاطب را روی خودم انجام میدادم، زیرا فیلمهای ترسناک زیادی ندیده بودم. این بود که مهم برای من، چیزی بود که عاشقش شده بودم، مثل فیلمهای هیچکاک، «آروارهها»، «بیگانه»، و «بچه روزماری». در این فیلم چیزی اصیلتر و حماسیتر در میان است، و به اثری شبیه شده که گویی به زمانه دیگری تعلق دارد. |
چقدر جالب است که از فیلم «بیگانه» نام بردید. من بلافاصه پس از تماشای «یک جای آرام» به یاد آن فیلم افتادم. به این سبب که وحشت در اینجا کلیشهای نیست و با حس ترس مطلق سر و کار دارد.
من از «بیگانه» ستایش میکنم به این علت که وام دار شخصیت «ریپلی» هستم. وقتی که میخواست مسیرش را انتخاب کند، و شما هم میدانید که «زنومورف» چه مسیری را انتخاب کرده است. تنها به نظاره نشستن تصمیم گیری او. مسئله این نبود که نمیخواستم کشته شود؛ به جای او میترسیدم، نمیخواستم تصمیم اشتباهی بگیرد و مسیر غلطی انتخاب کند. یا آن صحنه انتخاب اسلحه. با خودت میگویی خواهش میکنم اسلحه درست را بردار! اگر کاری کنید که این شخصیتها تأثیرگذار باشند، مردم هم دلشان نمیخواهد آنها به دست هیولاها کشته شوند، یا اینکه مثل فیلم من حتی دلشان نمیخواهد صدایی از آنها دربیاید.
همیشه بر این باور بودهام که استعاره در ژانر وحشت حرف اول را میزند. چیزی که در مورد «یک جای آرام» توجهام را جلب کرد این بود که تفاسیر مختلفی از آن استعاره شد. شما هم واکنشهای گوناگونی را شاهد بودهاید؟
همه جور واکنشی را شاهد بودهام، از برداشت سیاسی گرفته تا تعبیر ناتوانی در برقراری ارتباط. خیلیهایشان در ذهن من نبودهاند. بهترین تعریفی که از یک فیلم میتوان کرد این است که مردم بعد از آن به بحث بنشینند. این فوقالعاده است. اما استعاره مورد نظر من در این فیلم مسئله پدر و مادر بودن بود. بهترین مخاطب برای اولین پیشنویس فیلمنامه خود من بودم، زیرا در زمانی که فیلمنامه را میخواندم سه هفته از به دنیا آمدن دومین دخترمان میگذشت، بنابراین در این وحشت به سر میبردم که نکند بلایی سرش بیاید. اینکه آیا برایش پدر خوبی خواهم بود یا نه؟ تمامی این مضامین در فیلم وجود دارند. در بازنویسی فیلمنامه این چیزی است که بیشتر بر روی آن تأکید میکنم. دوست عزیزم «درو گدار» تنها کسی بود که در این مسیر راهنمای من بود. یکی از تذکراتش این بود که: «استعاره در همه صفحات فیلمنامه هست؛ کار تو به عنوان کارگردان این است که استعاره را در تمامی نماها نشان دهی. بر ترس تنها به خاطر ترساندن تکیه نکن، سعی نکن کاری را تنها برای زیبایی بصری انجام دهی.»
این فیلم برای من یادآور خاطراتی نیز بود: وقتی که میخواهید بی آنکه کسی را بیدار کنید دزدکی وارد خانه شوید. این وحشت ناب است…
شما اولین کسی هستید که به این نکته پی بردهاید، پس اجازه دهید به شما بگویم دلیل وجود لکههای رنگ روی زمین دقیقاً همین است. دیر به خانه آمدنها را به خاطر میآورم، یا دوران کودکی را، وقتی که قبل از والدینم بیدار میشدم و پایین میخزیدم تا بتوانم بدون آنها تلویزیون تماشا کنم. دقیقاً میدانستم پایم را روی کدام یک از کفپوشهای چوبی پر سر و صدا قرار ندهم و میدانستم که روی کدام پله قدم نگذارم.
همکاران فیلمنامه نویس شما «برایان وودز» و «اسکات بک» که ایده متعلق به آنهاست اشاره کردهاند که به شدت تحت تأثیر سینمای صامت بودهاند. آیا این منبع الهام در کارگردانی شما هم نفوذ کرده است؟
این یک فیلم صامت نیست، فیلمی آرام و خاموش است. شاید چندپهلو به نظر برسد، اما حقیقت همین است. میدانستم که باید اصوات زیادی در کار باشد و اطلاعات زیادی از طرق مختلف به تماشاگر رسانده شود. مطمئناً، با فیلمهای پرخرج این زمانه مخاطب مورد هجوم اصوات قرار میگیرد. اما نکته جذاب برای من این است که مردم به من میگویند به همان اندازه از سکوت فیلم لذت بردهاند. تأثیرپذیری من بیشتر از کارگردانان محبوبم و نحوه استفاده آنها از «سکوت» یا صحنههای بیصدا بود. «خون به پا خواهد شد» ساخته «پل توماس اندرسون»، و «جایی برای پیرمردها نیست» اثر برادران کوئن، و وسترنهای متعدد، فیلمهایی بودند که بارها و بارها مشاهده کردم. این فیلم برایم بسیار به یک وسترن شباهت داشت، و وسترنها عموماً حاوی لحظات طولانی سکوت هستند. کمی «جویندگان» هم در فیلم یافت میشود. فیلم ایده مواجه شدن با بیکلامی را میپردازد و صرفاً یک اثر صامت نیست.