فیلم King Arthur: Legend of the Sword اکران را با افتتاحیه‌ی اسفناکی آغاز کرد. در این مطلب نگاهی به دلایل شکست این فیلم مورد انتظار می‌اندازیم.

صحنه‌ای در فیلم King Arthur: Legend of the Sword (شاه آرتور: افسانه‌ی شمشیر) وجود دارد که آرتور (چارلی هانام) به فرمان شاه غاصب وورتیگرن (جودلا) که عموی او هم است، به سمت محل اعدام در ملا عام برده می‌شود. این دقیقا اتفاقی بود که در اولین آخرهفته‌ی اکران این فیلم برای آن افتاد. «شاه آرتور» لقب اولین شکستِ بزرگ سال ۲۰۱۷ را به دست آورد. فیلم با کسب فقط ۱۷ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار از ۳ هزار سالن سینمایی که در آنها روی پرده رفته بود و کسب ۲۹ میلیون دلار از کشورهای خارجی و دستیابی به مجموع جهانی ۴۳ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار، با بی‌رحمی تمام اعدام شد. جدیدترین ساخته‌ی گای ریچی که اتفاقا یکی از مورد انتظارترین فیلم‌های تابستان ۲۰۱۷ بود، نه تنها کارش را با کمتر از ۲۵ میلیون دلاری که تحلیلگران پیش‌بینی کرده بودند آغاز کرد، بلکه امتیاز ۲۷ درصدی آن روی سایت راتن تومیتوز نشان می‌دهد که منتقدان هم چندان آن را تحویل نگرفته‌اند و در شکست فیلم در گیشه بدون نقش نبوده‌اند. بله، در کنار تمام فیلم‌هایی که در گیشه رکوردشکنی می‌کنند، همیشه فیلم‌های متعددی هم هستند که ناامیدکننده ظاهر می‌شود. پس در نگاه اول شکست «شاه آرتور» نباید این همه بحث و جدل به راه بیاندازد، اما اگر در طی هفته‌ی گذشته سری به مطبوعات آنلاین سینمایی زده باشید، حتما چشمتان به تیترهای زیادی که شوک و شگفتی خودشان از این شکست را اعلام می‌کردند خورده است. در حالی که قبل از اکران فیلم کمتر کسی فکر می‌کرد که چنین اتفاقی بیافتد. خب، برادران وارنر هم دقیقا بدجوری از آمار فروش فیلمشان رودست خورد. چون آنها هم مثل ما انتظار چنین نتیجه‌ای را نداشتند. اما چرا؟

خب، در اواخر ماه آوریل بود که این استودیو یک سری اکران‌های زودهنگام یا پیش‌نمایش ترتیب داد و در یک روز جمعه حدود ۳۰ هزار نفر را به ۲۰۰ سینمای ام‌.سی.ای دعوت کرد. اگرچه ای.ام.سی در ابتدا ۱۵۰ سینما برای این رویداد در نظر گرفته بود، اما تعداد کسانی که به دعوت‌ها جواب داده بودند آن‌قدر زیاد بود که ای.ام.سی ۵۰ سالن دیگر هم اضافه کرد. طرفدارانی که در این مراسم حضور داشتند، علاوه‌بر تماشای فیلم، نسخه‌های محدود کلاه‌ بیسبال و پوستر هم دریافت کردند و به این ترتیب به نظر می‌رسید سروصدای تبلیغاتی در کوچه و خیابان و بین مردم برای «شاه آرتور» مثبت است. اما وقتی اکران گسترده‌ی فیلم آغاز شد، برخلاف کمپین تبلیغاتی بزرگِ برادران وارنر، خبری از عموم مردم برای تماشای آن نبود. بنابراین به نظر می‌رسد مسئولان بازایابی و سران استودیو هم‌اکنون دور هم نشسته‌اند و با علامت تعجبی بر بالای سرشان به دنبال توضیحی برای این سوتی بزرگ می‌گردند. که کجای کارشان را درست انجام نداده‌اند. مسئله این است که شاید در نگاه اول «شاه آرتور» با وجود یک کارگردان کاربلد و تریلرهایی که یکی از یکی پرهیاهوتر و خشمگین‌تر و انفجاری‌تر بودند، به نظر تمام ویژگی‌های لازم برای موفقیت را داشت، اما تحلیلگران این‌طور فکر نمی‌کنند. اتفاقا آنها فکر می‌کنند «شاه آرتور» تعداد زیادی از لازمه‌های یک بلاک‌باستر را رعایت نکرده است و شکستش غیرقابل‌اجتناب بوده است. مثلا چی؟

king arthur legend of sword

مشکل اول زمان اکران فیلم است که بارها توسط برادران وارنر عقب افتاد. در واقع فیلم در ابتدا قرار بود در بیست و دوم جولای ۲۰۱۵ عرضه شود، اما وارنر آن را به بیست و چهارم مارس ۲۰۱۷ تغییر داد و در همین حین اسم فیلم را از «شوالیه‌های میزگرد: شاه آرتور» به «شاه آرتور: افسانه‌ی شمشیر» عوض کرد. و دوباره زمان نمایش فیلم را از مارس ۲۰۱۷ به ۱۲ می ۲۰۱۷ تغییر داد. فیلم‌های بلاک‌باستری که از کمپین تبلیغاتی برنامه‌ریزی‌شده‌ای بهره می‌برند باید تاریخ اکران مشخصی داشته باشند. پس زمان نامعلوم نمایش فیلم بدون عواقب منفی نبود. اما مشکل اصلی تغییر زمان اکران وقتی است که آن را به تاریخ غیرمناسبی منتقل می‌کنید. وارنر «شاه آرتور» را یک هفته بعد از اکران «نگهبانان کهکشان: جلد ۲»، مورد انتظارترین فیلم ابرقهرمانی سال عرضه کرد. فیلمی که اکرانش را با رقم شگفت‌آور ۱۴۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی شروع کرده بود. «نگهبانان کهکشان ۲» در هفته‌ی دوم هم با کسب ۶۶ میلیون دلار به راحتی در صدر جدول باقی ماند. موفقیت «نگهبانان ۲» به معنی پیروزی او در نبرد با «شاه آرتور» نبود. «شاه آرتور» اصلا رقیبی برای «نگهبانان ۲» محسوب نمی‌شد. پس وارنر تا آنجا که می‌توانست باید از «نگهبانان ۲» فاصله می‌گرفت. مثلا انتقال زمان اکران فیلم به ماه آگوست که معمولا از لحاظ بلاک‌باسترهای تابستانی خلوت‌تر است، شاید بیشتر به نفع «شاه آرتور» تمام می‌شد. هرچند نباید فراموش کنیم که اکران «مردی از آنکل» (The Man fron U.N.C.L.E)، فیلم قبلی گای ریچی در آگوست چندان به کمکش نیامد.

خودِ شخصیت شاه آرتور شخصیتی نیست که عموم مردم برای تماشای نسخه‌ی سینمایی جدید او لحظه‌شماری کنند

ولی یکی از مهم‌ترین دلایلی که تحلیلگران خیلی در شکستِ «شاه آرتور» دخیل می‌دانند، مسئله‌ی قدرت ستاره‌ای است. فیلم‌هایی با چنین ابعاد عظیم‌جثه‌ای به ستاره‌های واقعی سینما نیاز دارند. هالیوود سال‌هاست به هر دلیلی سعی می‌کند تا به جای نام‌های مشهور، مردان سفیدپوستِ جوان را که فقط شبیه نام‌های مشهور هستند، در ویترین فیلم‌هایش قرار دهد و وقتی که آنها تبدیل به تام کروز بعدی نمی‌شوند، تعجب می‌کنند که چرا نشد! اینکه هالیوود به دنبال هیو جکمن یا کریس همسورث بعدی سینما می‌گردد خوب است، اما اصول بلاک‌باسترسازی می‌گوید، جای پیدا کردن ستاره‌ها در بلاک‌باسترها نیست. وقتی با چنین بودجه‌های کله‌گنده‌ای سروکار داریم، فیلم باید تا حد ممکن با اطمینان کامل روی پرده برود و ستاره‌ها بخش بزرگی از این اطمینان را فراهم می‌کنند. آی‌پی و کانسپت شاید بیشتر از هرچیزی اهمیت داشته باشند، اما فیلم باید حداقل یک ستاره‌ی شناخته‌شده داشته باشد که عموم مردم را برای آن کانسپت هیجان‌زده کند.

بهترین نمونه‌اش «شرلوک هولمز»های خود ریچی هستند. هر دو فیلم مجموعا حدود یک میلیارد دلار در دنیا فروختند. البته که «شرلوک‌ هولمز»ها از عنصر مهمی به اسم رابرت داونی جونیور بهره می‌بردند. کسی که بعد از بلاک‌باستر غول‌پیکری به نام «مرد آهنی» که دنیای سینمایی مارول را به راه انداخت، در اوج شهرت به سر می‌برد. در مقایسه چارلی هانام که بیشتر به خاطر بازی در نقش اصلی «پسران آنارشی» (Sons of Anarchy)، سریال کالتِ شبکه‌ی اف‌.ایکس شناخته می‌شود، قدرت سینمایی ندارد. بزرگ‌ترین فیلم هانام در باکس آفیس «حاشیه‌ی اقیانوس آرام» (Pacific Rim) است، اما می‌توان گفت موفقیت آن فیلم به جای هانام، به خاطر گیرمو دل‌تورو و جذابیت تماشای دعوای روبات‌های غول‌پیکر با هیولاهای کایجو بوده است. هنرنمایی هانام با اینکه این اواخر به خاطر بازی در فیلم تحسین‌شده‌ی «شهر گم‌شده‌ی زی» (The Lost City of Z) مورد توجه قرار گرفته، اما او حداقل فعلا ستاره‌ای با قدرت جذب تماشاگران به سینماها نیست.

king arthur legend of sword

دلیل بعدی کارشناسان این است که اصلا چنین فیلمی نباید ساخته می‌شد. یعنی چه؟ یعنی «شاه آرتور» فیلمی نیست که سینماروها دوست داشته باشند آن را تماشا کنند. هالیوود به عدم خلاقیت و تکرار فرمول‌های قدیمی مشهور است و «شاه آرتور» هم نمونه‌‌ای از یک فرمول قدیمی برای مجموعه‌سازی است. زمانی همین برادران وارنر با همکاری کریستوفر نولان «بتمن آغاز می‌کند» را ساخت. فیلمی که از زاویه‌ و چشم‌انداز جدیدی داستان ریشه‌ای تکراری بروس وین را روایت می‌کند. آن فیلم بدجوری گرفت و دو دنباله‌ی بعدی‌اش به دوتا از پرفروش‌ترین و پرطرفدارترین بلاک‌باسترهای قرن بیست و یکم تبدیل شدند. اما این‌جور مواقع هالیوود را جو می‌گیرد. اینکه مردم برای دیدن «آغاز می‌کند» به سینماها هجوم آوردند به این معنی نیست که حالا می‌توانیم هر کاراکتری که کمی مشهور است را برداریم و داستان ریشه‌ای‌اش را برای آغاز یک مجموعه جدید تکرار کنیم. آن هم نه یک بار بلکه چند بار. برادران وارنر همین چند وقت پیش با «پن» و «افسانه‌ی تارزان» سر همین موضوع شکست خورد. اما نه تنها درس نگرفت، بلکه آن را دوباره با «شاه آرتور» تکرار کرد. این فقط مشکل برادران وارنر نیست. بلکه یونیورسال هم هفت سال پیش ۲۰۰ میلیون دلار خرج ساخت داستان ریشه‌ای «رابین هود» کرد. والت دیزنی هم چنین اشتباهی را با «جان کارتر» (John Carter) و «رنجر تنها» (The Lone Ranger) انجام داد و هر دو پول‌های زیادی را از دست دادند. همان‌طور که موفقیت غیرمنتظره‌ی «بتمن» تیم برتون به این معنا نبود که مردم اقتباس‌های بیشتری از قهرمانان فرهنگ عامه‌ی دهه‌ی ۳۰ و ۴۰ می‌خواهند، موفقیت «آغاز می‌کند» کریس نولان هم به این معنی نیست که باید فیلمِ داستانِ ریشه‌ای هر کاراکتر فرهنگ‌عامه که گیر آوردیم را درست کنیم.

مشکل بعدی این فیلم‌ها این است که مشکل همیشگی فیلم‌هایی را که به داستان ریشه‌ای می‌پردازند، مرتکب می‌شوند. مثلا ما داستان به قدرت رسیدن پیتر پن، چهار شگفت‌انگیز یا همین شاه آرتور را می‌دانیم. پس بهتر است فیلمی ساخته شود که به مرحله‌ی بعدی داستان زندگی آنها بپردازد. چون ما نمی‌خواهیم بخش بیشتر فیلم را مشغول تماشای حرکت چهار شگفت‌انگیز به سوی فضا و قرار گرفتن در برابر تشعشعات و بعد کنار آمدن با قدرت‌های عجیبشان باشیم، بلکه می‌خواهیم بخش بیشتر فیلم به اصل مطلب و به مبارزه‌های آنها اختصاص داشته باشد. فیلم‌هایی مثل «بتمن آغاز می‌کند»، «کازینو رویال»، «استار ترک» و «مرد عنکبوتی» با اینکه داستان ریشه‌ای کاراکترهایشان را روایت می‌کنند، اما همزمان چیزهای جدیدی هم تحویل‌مان می‌دهند و بخش زیادی از زمانشان به قهرمان‌بازی‌های معروف کاراکترهایشان اختصاص دارد. اگر «شرلوک‌ هولمز»های گای ریچی فوق‌العاده فروختند یا «افسانه‌ی تارزان» بهتر از چیزی که انتظار می‌رفت فروخت، به خاطر این بود که داستان ریشه‌ای نبودند و چه خوب و چه بد، داستان جدیدی برای گفتن درباره‌ی کاراکترهای مشهورشان داشتند و تماشاگران را  از همان ابتدا در وسط معرکه رها می‌کردند و خبری از مقدمه‌چینی‌های قابل‌پیش‌بینی نبود.

king arthur legend of sword

مسئله‌ی بعدی به خرج بالای ساخت فیلم مربوط می‌شود. برخلاف اکثر فیلم‌های گای ریچی که معمولا کم‌خرج هستند («مردی از آنکل» ۷۵ میلیون خرج برداشت. در حالی که «شرلوک هولمز»ها به ترتیب با ۹۰ و ۱۲۰ میلیون دلار ساخته شدند)، بنابراین در ابتدا می‌شد بودجه‌ی ۱۰۲ میلیونی «شاه آرتور» را که روی IMDb ثبت شده بود، باور کرد اما همه می‌دانیم که «شاه آرتور» شامل جلسات فیلمبرداری‌های دوباره زیادی شد. اگر فیلمبرداری‌های دوباره و بالا رفتن خرج ساخت به نفع کیفیت فیلم تمام شوند مشکلی نیست. کار کردن با هدف «ساختن بهترین فیلم ممکن» قابل‌تحسین است، اما به شرطی که با فیلمبرداری‌های دوباره یک فیلم متوسط را به یک فیلم درجه‌یک تبدیل کنیم. نه اینکه فیلم متوسط همان فیلم متوسط باقی بماند.

یکی از مهم‌ترین دلایلی که تحلیلگران خیلی در شکستِ «شاه آرتور» دخیل می‌دانند، مسئله‌ی قدرت ستاره‌ای است

این در حالی است که خودِ شخصیت شاه آرتور هم شخصیتی نیست که عموم مردم برای تماشای نسخه‌ی سینمایی جدید او لحظه‌شماری کنند. بزرگ‌ترین درس تابستان افتضاحِ سال گذشته این بود که اگر اسم کاراکتری به گوش مردم آشنا است، به این معنا نیست که آنها به دنبال فیلمی براساس آن شخصیت هستند. مخصوصا با توجه به اینکه «شاه آرتور» اصلا سابقه‌ی درخشانی هم در سینما ندارد. فیلم‌های مثل «اولین شوالیه»، «جستجو برای کملوت» و «شاه آرتور» ساخته‌ی آنتوان فوکوآ، همه یا ناامیدکننده ظاهر شدند یا شکست خوردند. فقط «اکس‌کالیبور» در سال ۱۹۸۱ موفق ظاهر شد. آن هم فقط به خاطر اینکه در آن دوران فیلم‌هایی در آن حد و اندازه آن، رویدادهای منحصربه‌فردی محسوب می‌شدند. اما حالا هر هفته یک فیلم بیگ پروداکشن روی پرده می‌رود. پس بزرگ بودنِ صرف دیگر یک جاذبه‌ی خاص محسوب نمی‌شود. عدم علاقه به شاه آرتور، درباره‌ی کاراکترهایی مثل تارزان، پیتر پن، گرین لنترن یا جان کارتر هم صدق می‌کند. «بتمن آغاز می‌کند»، «استار ترک»، «کازینو رویال»، «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز» و «ظهور سیاره‌ی میمون‌ها» به این دلیل نسبتا در گیشه موفق بودند که این آی‌پی‌ها و کاراکترها هنوز پرطرفدار بودند. فارغ از دیزنی و بازسازی انیمیشن‌هایش، استودیوها قبل از شروع ساخت یک مجموعه فانتزی دیگر، باید صبر کرده و از خودشان بپرسد: «آیا مردم علاقه‌ای به دیدن فیلمی براساس فلان آی‌پی را دارند؟»

king arthur legend of sword

دلیل بعدی به افزایش قدرت و نفوذ روزافزونِ تلویزیون مربوط می‌شود‌. اینکه بلاک‌باسترها روز به روز پرخرج‌تر و عظیم‌تر می‌شوند به خاطر این است که حالا تلویزیون به چنان مدیوم قوی و پررنگی در زندگی مردم تبدیل شده که استودیوها برای جذب مردم به سینماها باید چیزی را عرضه کنند که سریال‌ها نمی‌توانند. ولی این وسط سریال‌هایی هم داریم که به محدوده‌ی سینما هم دست درازی می‌کنند و کاری می‌کنند تا حتی سینما در زمین خودش هم به تلویزیون ببازد. «شاه آرتور» یکی از فیلم‌هایی است که این مشکل شامل حالش شده است. هم‌اکنون ما سریال‌هایی مثل «بازی تاج و تخت» و «واکینگ‌ها» را داریم که همه رقمه همچون فیلم‌های سینمایی پرخرجِ هفتگی می‌ماند. هر دو سریال در هر فصل شامل داستان‌های پرپیچ و تاب و اکشن‌ها و ست‌پیس‌های پرجزییاتی هستند که بیشتر از فیلم‌های سینمایی، تیتر مطبوعات را به خودشان اختصاص می‌دهند. برای مثال دو اپیزود پایانی «بازی تاج و تخت» از لحاظ ابعاد و جلوه‌های ویژه و طراحی نبرد به حدی بزرگ و گران‌قیمت بودند که نه تنها در تلویزیون، بلکه در تاریخ سینما هم کم‌نظیر بودند. پس فیلم‌های سینمایی‌ای مثل «شاه آرتور» که قصد وارد شدن به محدوده‌ی اکشن‌های فانتزی را دارند نمی‌توانند فقط با اضافه کردن چندتا فیل و مارِ غول‌پیکر و روایت یک داستانِ کلیشه‌ای قسر در بروند.

مشکل نهایی این است که «شاه آرتور» به عنوان آغازکننده‌ی یک مجموعه نباید این‌قدر خرج برمی‌داشت. مسئله این است که برای شروع یک مجموعه اول باید با یک فیلم کم‌خرج شروع کرد و اگر آن فیلم با استقبال روبه‌رو شد، سرمایه‌گذاری بیشتری روی فیلم دوم کرد. برادران وارنر اما قبل از اینکه چیزی از استقبال مردم نسبت به «شاه آرتور» مشخص باشد، ۱۷۵ میلیون به پای فیلم ریخته است. در مقایسه باید به قسمت اول «افراد ایکس» اشاره کرد که فقط با ۷۵ میلیون دلار ساخته شد و بعد از اینکه فیلم با موفقیت ‌روبه‌رو شد، برایان سینگر توانست ۱۱۵ میلیون دلار برای «ایکس ۲: اتحاد افراد ایکس» جور کند.  اگر فاکس می‌خواست از همان ابتدا ۱۱۵ میلیون دلار روی «افراد ایکس» سرمایه‌گذاری کند، دست به ریسک بزرگی می‌زد. از نمونه‌های دیگر ‌می‌توان به «مرد عنکبوتی» (۱۳۰ میلیون به ۲۲۰ میلیون)، «دزدان دریایی کاراییب» (۱۴۰ میلیون به ۲۲۰ میلیون) و دنباله‌های «ماتریکس» (۶۰ میلیون به چیزی حدود ۱۵۰ میلیون) اشاره کرد. از نمونه‌های شبیه به «شاه آرتور»، فیلمی مثل «رنجر تنها» را داریم که ۲۱۵ میلیون دلار خرج برداشت. در حالی که معلوم نبود اصلا کسی به این مجموعه اهمیت می‌دهد یا نه. بماند که «افسانه‌ی شمشیر» هم یکی از کلیشه‌ای‌ترین عنوان‌هایی است که یک فیلم می‌تواند داشته باشد. حالا با وجود تمام این اشتباهات آیا هنوز هم باید از شکست این فیلم تعجب کنیم؟ نه. آیا هالیوود دوباره در آینده سراغ ساخت اقتباس‌های سینمایی براساس شاه آرتور و شوالیه‌های میزگرد خواهد رفت؟ شک نکنید.

zoomg

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *