کریستوفر نولان، کارگردان فیلمهایی چون سهگانه Batman یا Interstellar، در جدیدترین ساخته خود سراغ نبرد دانکرک در جنگ جهانی دوم رفته است. فیلم Dunkirk با بازی بازیگرانی چون هری استایلز یا تام هاردی، تقریبا یک هفته دیگر اکران خواهد شد و حال نولان یادداشتی به همین مناسبت برای دیلیمیل نوشته است. در ادامه میتوانید این متن را که ترجمه نوشته نولان است، بخوانید:
«مثل بیشتر بریتانیاییها، برای من نیز دانکرک یک داستان اسطورهای است که با آن بزرگ شدهام. حکایتی افسانهوار که برای مدت مدیدی در درونم شکل گرفته و جا خوش کرده است. حدود ۲۰ سال قبل، در میانههای تولید نخستین فیلمم یعنی Following بود که همراه تهیه کنندهی کار، اما توماس که بعدها همسرم شد تقریبا همزمان با سالگرد تخلیهی تاریخی دانکرک، با یک قایق بادبانی کوچک به سوی این کانال رفتیم. یکی از دوستانم که صاحب قایق نیز بود همراه ما آمد. هوا خراب بود و امواج خشمگین با قدرت به قایق میخوردند. همین وضعیت بد آب و هوایی باعث شده بود که زمان برای ما بسیار کندتر از حد طبیعی خود سپری شود. پس از ۱۹ ساعت قایقرانی مداوم بالاخره نیمههای شب بود که به دانکرک رسیدیم. آنجا دیگر وسط منطقه جنگی نبود. کسی از آسمان روی سرمان بمب نمیریخت. ما نه به یک داستان جن و پری که به قلب حقیقت دانکرک گام گذاشته بودیم. هرچه بیشتر با دانکرک آشنا میشوی، هرچه بیشتر در آبراههای آن به پیش میروی و در ساحل دانکرک ایستاده و به گسترهی پهناور آن مینگری، بیش از پیش متوجه حماسهی رخ داده در این منطقه میشوی و ناخودآگاه شروع به تحسین مردمانی میکنی که در آن تخلیهی تاریخی جان خود را به خطر انداختند. اما این داستان هرگز در سینمای مدرن بازگو نشده است. حداقل بعد از دههی پنجاه که لسلی نورمن یک فیلم سیاه و سفید را با محوریت این ماجرا روانهی سینماها کرد. یکی از دلایلی که هیچ فیلمسازی سراغ روایت این داستان نیامده، بحث عظیم بودن ماجراست. چرا که به تصویر کشیدن اتفاقی عظیم، بودجهی عظیمی هم میطلبد که تامین آن فقط از استودیوهای هالیوودی بر میآید و این استودیوها نیز بیشتر دوست دارند خود را درگیر فیلمهای آمریکایی کنند تا فیلمهایی دربارهی سایر نقاط جهان. بنابراین هیچگاه از ساخت دانکرک سخنی به میان نیاوردم تا زمانی که نظر استودیوهای معتبر را به خود جلب کردم و آنها نیز این اجازه را به من دادند که با بودجهای آمریکایی، یک فیلم عظیم انگلیسی بسازم. این فرصتی بود که من به دست آوردم و کاری بود که در ادامه انجامش دادم.
در گام اول خودم را غرق در دست نوشتهها و گزارشاتی کردم که از شاهدان ماجرا به جای مانده بوده که بیشتر آنها را از موزهی جنگ امپریال تهیه کردم. در ادامه جوشوا لوین که کتاب صدای فراموش شدهی دانکرک را به نگارش درآورده، به عنوان مشاور تاریخی کمک حال من شد. مدت زیادی را در کنار جوشوا سپری کردم و در این میان شروع به مطالعهی منابعی کردم که او معرفی کرده بود. سپس این افتخار را داشتیم که با هم به دیدار تعدادی از بازماندگان دانکرک برویم و با تعدادی از آنها به گفتگو بپردازیم. اکثر آنها بیش از ۹۰ سال سن داشتند ولی با مهربانی وقت خود را در اختیار ما قرار میدادند. هر کدام تفسیر متفاوتی از ماجرای دانکرک داشتند. عدهای میگفتند که کشتیهای کوچک برای نجات سربازان آمده بودند، عدهای دیگر میگفتند قرار بود مردان تا زمانی که زنها و بچهها به طور کامل دانکرک را ترک نکردهاند، در منطقه باقی بمانند و گروهی نیز بر این باور بودند که تمام ماجرا حکم یک نمایش سیاسی و یک پروپاگاندا را داشت که از ذهن شخص چرچیل بیرون آمده بود. این دقیقا همان کاری است که ما در فیلم انجام دادهایم.ِ یعنی به تماشاگر پیشنهاد کنیم که ماجرای تخلیهی دانکرک را از زوایای مختلف ببیند. حدود ۴۰۰ هزار نفر در این واقعه حضور داشتند که همه جور آدمی بین آنها پیدا میشد. از نجیبزاده و شرافتمند گرفته تا بزدل و بدبخت. چه داستانهای بیشماری که در این میانه رخ نداد!
یکی از داستانهایی که مرا به شدت درگیر خود کرد و عزم مرا برای ساخت فیلم افزایش داد، ماجرایی بود که یکی از بازماندگان دانکرک برایم تعریف کرد. دربارهی مردمی که خودشان را به آب میانداختند تا شاید جریان آب آنها را به خانه برساند. از او پرسیدم واقعا مردم قصد داشتند فاصلهی بین دانکرک تا انگلستان را شنا کنند یا اینکه امید داشتند یک کشتی در بین راه آنها را نجات دهد؟ آیا این خودکشی نیست؟ مرد پاسخی برای این سوال نداشت ولی میگفت از ابتدا هم معلوم بود که آنها به سوی مرگ میتازند.
من نمیخواستم یک فیلم تاریخ مصرف گذشته بسازم که اصلا ربطی به مخاطبان امروزی نداشته باشد. در این فیلم از ژنرالهایی که در اتاقهای خود مشغول گفتگو روی نقشهها هستند خبری نیست. چرچیل را در هیچ کجای فیلم نمیبینیم و نگاهی کلی به دشمن داریم. این داستانی دربارهی بقاست و من میخواستم تمام دقایق فیلمم را در کنار مردم سپری کنم و در تجربهی تلاش برای زنده ماندن، با آنها شریک شوم.
طرح من برای برادران وارنر این بود که ما میخواهیم تماشاگران را در کابین خلبانی یک اسپیتفایر قرار دهیم و از آنها بخواهیم تا با جنگندههای آلمالی به مبارزه بپردازند. میخواهیم آنها را در ساحل رها کنیم تا احساس پرواز شنها و مقابله با امواج را با تمامی وجودشان درک کنند و در ادامه، آنها را در قایقهای کوچکی قرار دهیم که به سمت منطقهای مرگبار در حال حرکتند. این بدون شک واقعیتی مجازی بدون نیاز به هدست است. برای ما از همان ابتدا مثل روز روشن بود که میخواهیم به جای استفاده از جلوههای ویژه از هواپیماها و کشتیهای واقعی با همان ابعاد استفاده کنیم و در نهایت همین کار را هم کردیم. دن فردکین یک میلیاردر آمریکایی بود که ۶ فروند جنگندهی اسپیتفایر داشت. ما با او به گفتگو نشستیم و ساعتها دربارهی مشخصات جنگندهها و نحوهی به پرواز درآوردن آنها بحث کردیم. پس از یافتن هواپیماهای مد نظرمان، آنها را در آسمان در مصافی تن به تن با یکدیگر قرار دادیم و در همین زمان برای تصویربرداری، دوربین را به داخل کابینها بردیم. وقتی فیلمسازان در آثار مختلف، برای نشان دادن صحنههای نبرد جنگندهها از جلوههای کامپیوتری استفاده میکنند، ناخودآگاه بخشی از قوانین فیزیک برای رسیدن به جلوهی بصری مورد نظر نقض میشود. ما میخواستیم نشان دهیم که یک نبرد هوایی واقعی چه مشقاتی دارد و بدین وسیله حس تعلیق را در تماشاگر ایجاد کنیم. اینکه یک جنگنده برای تعقیب جنگندهای دیگر چه زاویهای باید به خود بگیرد و برای شلیک به هدف چگونه باید نشانهگیری کرده و چگونه بر قدرت باد غلبه کند. در هنگام ساخت فیلم، شایعه شد که من یک هواپیمای عتیقه را خریداری کرده و در ادامه باعث سقوط آن شدهام که ابدا چنین اتفاقی رخ نداد.
من قبل از این هم در فیلم The Dark Knight Rises تجربهی تصویربرداری صحنههای هوایی را داشتم اما این مورد، بسیار پیچیدهتر از بتمن بود. از آن گذشته با وجود اینکه تا به امروز صحنههای اکشن بسیاری را کارگردانی کردهام اما کار با قایقها روی آب برایم کاملا تازگی داشت و همین موضوع، ساخت فیلم را به چالشی بزرگ تبدیل میکرد. در طول روز تخلیهی دانکرک، تعداد ۲۳۰ شناور از جمله ۶ ناوشکن بریتانیایی نابود شدند. ما در طول تصویربرداری، هر روز ۶۲ شناور روی آب داشتیم که کار با آنها بسیار طاقتفرسا و دلهرهآور بود. گاهی اوقات به این فکر میکردم که دشواریهای این پروژه، بیشتر از حد توان من است. بعید میدانم کسی پیش از این، چنین چیزی را امتحان کرده باشد. من با استیون اسپیلبرگ و ران هاوارد که پیش از این تجربهی کار روی آب را داشتند به مشورت پرداختم و آنها نیز نکات بسیار ارزشمندی را به من گوشزد کردند. هم استیون و هم ران اعتقاد داشتند که بهترین راه تصویربرداری روی قایق و کشتی، استفاده از دوربین روی دست است؛ حتی اگر قرار باشد تصاویر با فرمت IMAX گرفته شود. چرا که در این صورت بهتر میتوان تعادل دوربین را در برابر حرکت امواج حفظ کرد. با این وجود همچنان حضور در آب و برخورد با امواج، برای بازیگران این بخش از فیلم، مسالهی بسیار دشواری به حساب میآمد چرا که آنها نه یک سکانس و نه چند سکانس که باید تمام مدت تصویربرداری را در آب و در داخل کانال سپری میکردند و از همین رو برای حفظ سلامتی خود، باید تمرینات ویژهای را پست سر می گذاشتند.
وقتی با مارک رایلنس دربارهی نکات مختلف کار به گفتگو پرداختم، از آنجایی که وی در فیلم نقش یک غیر نظامی را ایفا میکند که با قایقش به نجات سربازان میآید، تصمیم گرفت که تمان ریزهکاریها را دربارهی هدایت قایق بیاموزد و با مختصات دقیق منطقه آشنا شود. او اعتقاد داشت که این مسئله او را در درک بهتر جنبههای انسانی شخصیتش یاری خواهد کرد. بازیگران جوانتر همچون جان گلین کارنی و فیون وایتهد در طول کار استرس بسیاری داشتند که سر و کارشان به داخل آب نیفتد. آنها دقیقا مثل جوانهای همان روزگار مشغول تجربه کردن و یافتن راه خود بودند. تماشای کنت برانا در نقش افسر ارشد کشتیرانی و تلاش وی برای دستیابی به این حس عاطفی که دوست دارد نیروهایش را بدون هیچ گزندی به خانه برگرداند ولی قادر به انجام آن نیست واقعا شگفت انگیز بود. او با توجه به اینکه خودش هم تجربهی کارگردانی چندین فیلم را دارد، به خوبی مسائلی را که ما درگیر آن بودیم درک میکرد.
تیم بدلکاران ما برای چندین هفتهی متوالی، تمرینات سخت و پر فشاری را پشت سر گذاشتند و با راه رفتن و شنا در میان امواج سهمگین، شرایط بسیار خطرناکی را تجربه کردند. فکر میکنم تعدادی از آنها کاملا از این وضعیت شوکه شده بودند. روزهای نخست تصویربرداری در بدترین وضعیت آب و هوایی سپری شد تا جایی که تعدادی از خدمه، حاضر به ادامهی همکاری نبودند. در صنعت سینما من به عنوان فیلمسازی شناخته میشوم که همیشه در مقابله با دشواریهای آب و هوایی خوش شانس بودهام. اما این تصور غلطی است. من در هنگام ساخت فیلمهایم بارها با وضعیت وخیم آب و هوایی روبرو شدهام اما فلسفهی کاری من اینگونه است که هیچگاه دست از تلاش بر نمیدارم و تحت هر شرایطی به تصویربرداری صحنهها ادامه میدهم. فرصت طلب باشید و سعی کنید تهدیدها را به امکانی جدید بدل کنید. میتوان در هنگام وضعیت بد آب و هوایی، صحنههای مربوط به این وضعیت را تصویربرداری کرد و بعد به سراغ صحنههای دیگر رفت. همواره به راه خودتان ادامه دهید و محلی به شرایط سخت نگذارید.
در طول تصویربرداری کار، من و هویته ونهویتما به عنوان فیلمبردار، دائما لباس غواصی یا لباس عایق به تن داشتیم. هویته یک حفاظ هم برای دوربین تهیه کرده بود که با وجود آن، میتوانست نیمی از دوربین را داخل آب ببرد. تمام خدمه و بازیگران به معنای واقعی یک تیم بودیم. با هم به داخل آب میرفتیم و با هم خارج میشدیم. اینگونه نبود که من همچون بسیاری از فیلمسازان دیگر، در گوشهای در چادر بنشینم و با نگاه کردن به مانیتور، کار را از همانجا پیش ببرم. اینچنین بود که ما در کنارهم، روح همدلی و اتحاد را که در واقع اساس خلق حماسهی دانکرک بود معنا بخشیدیم. با این وجود همواره میدانستیم چالشی را که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم، با آنچه مردم در سال ۱۹۴۰ در این منطقه به نمایش گذاشتند قابل مقایسه نیست. ایدهی پشت ساخت دانکرک، نه به تصویر کشیدن قهرمانهایی فردی که نمایش گروهی از قهرمانان است. دربارهی احساسات فوق العادهی جامعهای که برای انجام عملیاتی حیاتی با هم متحد شدند و این همان چیزی است که این داستان را منحصر به فرد میکند. من فکر میکنم که دانکرک یک داستان جهانی دربارهی میل ذاتی انسان برای بقا و مفهوم اساسی ناامیدی انسان برای بازگشت به خانه است.